✅ امام خمینی ره: « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند! یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و #تفکر کنید»❗️ ۱۷ آذر سالروز شهادت #شهید_شاهرخ_ضرغام ، حرّ انقلاب، گرامی باد🌷 شادی روح شهید #شاهرخ_ضرغام صلوات🌷 🆔 @afzayeshetelaat

#سرد_و_گرم_روزگار ✅ #شاهرخ_ضرغام چند نفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کميته کرده بود. آخر شب جلوي مسجد مشغول صحبت بودند. يکي از آنها پرسيد: شاهرخ ! اين که ميگن همه بايد مطيع امام باشن، يا همين ولايت فقيه، تو اينو قبول داری؟ آخه مگه ميشه يه پيرمردِ هشتاد ساله کشور رو اداره کنه؟❓🤔 . 🤔🙄 شاهرخ کمی فکر کرد و با همان زبان عاميانه خودش گفت: ببين❗️ ما قبل از انقلاب هر جا ميرفتيم، هر کاری ميخواستيم بکنيم، چون من رو قبول داشتيد، روی حرف من حرفی نميزديد؛ درسته؟❓ آنها هم با تكان دادن سر تائيد کردند... . 👈 بعد ادامه داد: هر جائی احتياج داره يه نفر حرف آخر رو بزنه، کسی هم روی حرف اون حرفی نزنه... حالا اين حرف آخر رو، تو مملکت ما کسی ميزنه که عالم دينِه، بنده واقعی خداست، خدا هم پشت و پناه ايشونه...👌 . 🙄🤔 بعد مکثی کرد و گفت: به نظرت، غير از خدا کسی ميتونست شاه رو از مملکت بيرون کنه ؟!❓ 👌 پس همين نشون ميده که پشتيبان ولايت فقيه ، خداست...👌 .ما هم بايد به دنبال امام عزيزمون باشيم... در ثانی ولی فقيه، کار اجرائی نميکنه بلکه بيشتر نظارت ميکنه...👌 ✅ اين استدلال های او هر چند ساده و با بيان خاص خودش بود! اما همه آنها قبول کردند...👌 . چند روزی از پيروزی انقلاب گذشت.... شاهرخ نشسته بود مقابل تلويزيون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود... .داشتم از کنارش رد ميشدم که يکدفعه ديدم اشک تمام صورتش را پر کرده...😭 😳 باتعجب گفتم: شاهرخ!! داری گريه ميکنی؟؟؟😳 با دست، اشکهايش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترين لطف خدا در حق ماست، ما حالا حالاها مونده که بفهميم رهبر خوب چه نعمت بزرگيه، من که حاضرم جُونم رو برای اين آقا فدا کنم...🌷 نثار روح #شهید_شاهرخ_ضرغام ، صلوات🌷 🆔 @afzayeshetelaat

✅ امام خمینی ره: « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند! یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و #تفکر کنید»❗️ ۱۷ آذر سالروز شهادت #شهید_شاهرخ_ضرغام ، حرّ انقلاب، گرامی باد🌷 شادی روح شهید #شاهرخ_ضرغام صلوات🌷 🆔 @afzayeshetelaat

#سرد_و_گرم_روزگار ✅ #شاهرخ_ضرغام چند نفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کميته کرده بود. آخر شب جلوي مسجد مشغول صحبت بودند. يکي از آنها پرسيد: شاهرخ ! اين که ميگن همه بايد مطيع امام باشن، يا همين ولايت فقيه، تو اينو قبول داری؟ آخه مگه ميشه يه پيرمردِ هشتاد ساله کشور رو اداره کنه؟❓🤔 . 🤔🙄 شاهرخ کمی فکر کرد و با همان زبان عاميانه خودش گفت: ببين❗️ ما قبل از انقلاب هر جا ميرفتيم، هر کاری ميخواستيم بکنيم، چون من رو قبول داشتيد، روی حرف من حرفی نميزديد؛ درسته؟❓ آنها هم با تكان دادن سر تائيد کردند... . 👈 بعد ادامه داد: هر جائی احتياج داره يه نفر حرف آخر رو بزنه، کسی هم روی حرف اون حرفی نزنه... حالا اين حرف آخر رو، تو مملکت ما کسی ميزنه که عالم دينِه، بنده واقعی خداست، خدا هم پشت و پناه ايشونه...👌 . 🙄🤔 بعد مکثی کرد و گفت: به نظرت، غير از خدا کسی ميتونست شاه رو از مملکت بيرون کنه ؟!❓ 👌 پس همين نشون ميده که پشتيبان ولايت فقيه ، خداست...👌 .ما هم بايد به دنبال امام عزيزمون باشيم... در ثانی ولی فقيه، کار اجرائی نميکنه بلکه بيشتر نظارت ميکنه...👌 ✅ اين استدلال های او هر چند ساده و با بيان خاص خودش بود! اما همه آنها قبول کردند...👌 . چند روزی از پيروزی انقلاب گذشت.... شاهرخ نشسته بود مقابل تلويزيون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود... .داشتم از کنارش رد ميشدم که يکدفعه ديدم اشک تمام صورتش را پر کرده...😭 😳 باتعجب گفتم: شاهرخ!! داری گريه ميکنی؟؟؟😳 با دست، اشکهايش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترين لطف خدا در حق ماست، ما حالا حالاها مونده که بفهميم رهبر خوب چه نعمت بزرگيه، من که حاضرم جُونم رو برای اين آقا فدا کنم...🌷 نثار روح #شهید_شاهرخ_ضرغام ، صلوات🌷 🆔 @afzayeshetelaat