هدایت شده از فرمانده_حسین
پاسدار جانباز شهیدم🌹🌹🌹
روزت مبارک.😔
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#حسین_قمی
#فرمانده_حسین
@farmandeh_hossein
هدایت شده از کانالهای حمایتی
🔴کانال فرمانده حسین ( #شهید_مرتضی_حسین_پور معروف به #حسین_قمی ) در ایتا👇👇
http://eitaa.com/farmandeh_hossein
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله
گفت:
آدم خاصی بود مرتضی،
قیافش خیلی خشک بود ولی واقعیت چیز دیگه ایه.
گفت:
تن و بدن آماده ای داشت.
فرز و چابک بود، لاغر بود ولی عضلانی.
گفت:
شاید یکی از جنبه های شخصیتیش جنبه ی ورزشکار بودنش بود. چیزی که من ازش تو ذهنم هست یکیش همین ورزشکار بودنشه.
گفت:
🌷داشتم تو میدون موانع کار میکردم و ازین مانع به اون مانع می پریدم و جست میزدم و سینه خیز میرفتم و.... تا رسیدم به یکی از موانع که یه گودال بزرگ بود. گودالی به عمق دو، دونیم متر و دهنه ای 4،5 متری. از یک سرش باید میپریدم داخل گودال و از سر دیگه اش خودم رو میکشوندم بالا.
تو مسیر حسابی خسته شده بودم. خودم رو انداختم تو گودال. خم شدم و دست گذاشتم رو زانوهام، چند تا نفس عمیق کشیدم تا نفسم تنظیم بشه. آخرین بازدم رو با فشار از دهنم خارج کردم و کمر راست کردم. عرق پیشونیم و با آستین پاک کردم و بسم اللهی گفتم و یاعلی دویدم سمت دیواره ی گودال تا خودم رو بکشم بالا.
پریدم و دست انداختم لبه گودال تا خودم رو بکشم بالا. هر چی سعی کردم نتونستم خودم رو بکشم به طرف لبه گودال، هر چی پا زدم که بیام بالا نشد. دستم رو رها کردم و افتادم تو گودال. چند قدمی دور خیز کردم تا دوباره امتحانش کنم. چاره نبود، این مانع رو نمیشد پیچوند، بالاخره باید از توش در میومدم. یا علی گفتم دویدم سمت دیواره و دوباره شروع کردم به پا زدن. هر چی جون داشتم گذاشتم وسط تا خودم رو بکشم بالا و پام رو برسونم به لبه ی گودال تا کار این مانع رو هم یکسره کنم.
گفت:
مشغول زور زدن و بالا کشیدن خودم بودم که احساس کردم یه سایه از بالا سرم رد شد، یعنی در واقع از بالاسرم پرواز کرد، کانه عقابی که از رو سرم رد بشه.
خودم رو به هر زوری بود کشیدم بالا و نگاه کردم ببیم چی بود اون سایه.
سر که بلند کردم دیدم مرتضی است که داره میدوه و مانعها رو عین پله ی خونه شون دوتا یکی رد و میکنه و جست میزنه و میره.
یه نگاه به دهنه گودال کردم، یه نگاه به مرتضی که داشت عین میگ میگ میدوید.
فکم مثل کایوت، گرگ تو میگ میگ خورد زمین!!!
یعنی چه جوری این دهانه رو پریده بود؟؟؟
یعنی چه جونی داشت مرتضی.
با دیدن مرتضی که اونجور میدوید قدرت از زانوم گرفته شد و همونجا وا رفتم...
.
گفت:
🌷به شهر حمله شدیدی شده بود و ما رو تا وسط شهر عقب کشیده بودن. درگیری خیلی سنگین شده بود. اوضاع سختی بود. از بعد نماز صبح جنگ بی امون، امونمون رو بریده بود. تو پناه دیواری کنار خیابون نشته بودیم. زانوهام دیگه توان نداشت که...
.
مرتضی بود که با موتور اومد پیشمون...
تعجب کردم وسط اون شلوغی مرتضی اونجا چی کار میکنه. آخه یگانشون جای دیگه مامور بود.
از اوضاع شهر چند تا سوال کرد و رفت تا خودش از نزدیک ببینه.
همینکه مرتضی اومد انگار زانوهام جون گرفت. دوباره پاشدیم و یاعلی گفتیم و شهر رو پس گرفتیم.
گفت:
مرتضی اصلا تو اون نبرد شرکت نکرد، ولی همون حضور و سرکشیش دلگرمی و قوت زانومون شد.
.
.
.
گفت:
رفیق خوب قوت زانوی آدمه.
.
.
.
.
گفت: مرتضی مثل عقاب بلند پرواز بود... همیشه تو اوج...
.
.
ﻫﻤﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ ﺁﺳﯿﺐ ﮐﻢ ﺭﺳﺪ
ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻋﻘﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﯿﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ
#فرمانده
#قوت_زانو
#عقاب
#حسین_قمی
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمرتضی_حسین_پور
@bi_to_be_sar_nemishavadd
@farmandeh_hossein
🆔 @Agamahmoodreza
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرلشگر سلیمانی:
فرمانده شون به من گفت یکی از این بچه هارو میخوام بجای فرمانده عراقی انتخاب کنم
#حسین_قمی رو ولی می ترسم شهید بشه
از اون روز نگرانی عمده ام این بود که حسین شهید بشه !!!
🍃۱۶ مرداد سالروز شهادت فرمانده نابغه شهید مرتضی حسین پور (حسین قمی)
🆔 @Agamahmoodreza
🍃🌸شرایط عراق بسیاربحرانی بود .
داعش تامرزهای بغداد پیش آمده بود و شاید خیلی ازکسانی که بدبین تر بودند، تجزیه ی دولت عراق را حتمی می دانستند .
بادرخواست کتبی دولت عراق ایران درهای پشتیبانی و مستشاری اش رابه روی نیروهای مقاومت عراق بازکرد .
#تاریخ_سازترین_شب_عراق آن شبی بود که #حاج_قاسم باتعدادی ازنیروهای ایرانی خود ازجمله #حسین_قمی و گروههای جهادی عراقی شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آنها تاسامراکرد و حیطه ی بغداد را کاملاامن نمود .
حسین فرمانده ی پدافند سامرا شد و با
#طرح های بسیار هوشمندانه اش #محاصره ی سامرا و حرمین عسگریین #شکسته شد .
🆔 @Agamahmoodreza