#براے_داداش_محمودرضا😍😌😇
#قسمتـ_سومــــ3⃣ـ💝🌴
|○•لبیڪ یا زینبـ❤️💕•°|
✨دکتر احمدرضا بیضائی :
🌷محمودࢪضا، لپ تاپش را روشن کرد💻و عکسهایی که با دوربین کوچکش📸 _ دقایقی بعد از اصابت تیرها _ بالای سر شهید محمد حسین مرادی گرفته بود را نشان داد. 🍃💫
پهلویش دو تا تیر خورده بود.😔
دکمههای پیراهنش را باز کرده بودند و خون پهلویش، زیرپیراهن سفیدش را رنگین کرده بود.😥😭
چشمها را روی هم فشار داده بود و آثار درد در چهره مردانھ و غیورش پیدا بود.
پرسیدم؛ چیزی هم میگفت اینجا؟!😥🤔
گفت: تا نفس داشت گفت:
"لبیک یا زینب"...😭😍😞
#شهیدمحمودرضابیضایے 🦋💚
✨
@agamahmoodreza1392●○•°
#براے_داداش_محمودرضا🤗😍
قسمـــت چهارݥـ4⃣
|•°هشتـــــ صبح🌖○•|
🌸🍃رفیق شہید:
💠آشناییمون اتفاقے بود☺️ مثل همہ بچه ها تو بازی کودکانہ🚲🚴... تو صف سرسره🙃...سن و سالمون خیلی کم بود چهار یاپنج سال😊... همسایه مان بود... طبیعت همسایگی هم همین بود که چهره هم رو هرروز ببینیم و😇.... خندھ 😁و بعد توپ پلاستیکی و فوتبالـ⚽️... سال اول ابتدایے شدیم همکلاس😍 بین اونهمه همکلاسی غریبھ😕... خوب محمودࢪضا همه چیزم بود😍☺️ یادش بخیر🍃🌟ساعت پنج شش عصر دیگہ مشقامون تموم شدھ بود📝✏️.. ازپنجره خونمون رو که نگاه میکردم🖼... میدیدم نشسته جلوی سکوی پارک😊...عاشق استقلال بود💙 یه لباس ابی استقلال گرفته بود👕 با چه ذوقی تنش میکرد.😍😄 اون میشد استقلال💙 من پیروزی❤️💥 ...
تابستون هم که میشد🌞⚡️ دیگه همه چی تعطیل بود... فوتبال و فوتبال و فوتبال⚽️⚽️...
هرروز هشت صبح آیفون خونمون زنگ میزد😊...
مهدی؛من پایینم! یادش بخیر اول صبحی... صدای همسایه رو.درمیاوردیم الان که یادش می افتم بغض میکنم😔....
بار اخر که باهم حرف زدیم😞 دقیقا این جمله رو پشت تلفن بهم گفت... مهدی هشت صبح یادته😭😓💔... بعد قهقه زد و گفت واقعا یادش بخیر چه روزهایی بود🙃💞💕
#شهیدمحمودرضابیضایے ✨
|.🌙.|
@agamahmoodreza
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#story
میگفت:
من یڪچیزی فهمیدهام
خُدا شهادترا
همیشه بهآدمهایی داده
ڪهدرڪار سختڪوش بودهاند . .
#شهیدمحمودرضابیضایی❤️