#مثل_شهدا
چکیده ای از زندگی نامه و خاطرات #شهیدجهادعمادمغنیه
#شهید_جهاد_مغنیه با نام جهادی " #جواد_عطوی " در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۷۰ در طیردبا (#لبنان) در خانواده ای #مبارز متولد شد و در تاریخ ۲۸ دی ماه ۱۳۹۳ به همراه گروهی از رزمندگان حزب الله، در حین بازدید میدانی از شهرک "مزرعة الامل" در منطقه "قنیطریه" سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل قرار گرفته و به #شهادت رسیدند.
پدرش، شهید_عماد_مغنیه معروف به #حاج_رضوان که یکی از فرماندهان ارشد #حزب_الله لبنان بود، نام برادر شهیدش در مبارزه با #صهیونیستها را برای وی انتخاب کرد.
#شهید_جهاد_مغنیه فرزند #حاج_رضوان بود که 23 سال قوی ترین سرویس های جاسوسی #اسرائیل را به سخره گرفته و آنها نتوانسته بودند او را پیدا کنند، به همین دلیل در پی این سالها #صهیونیست_ها دو برادر #حاج_رضوان یعنی عموهای #جهاد_عماد_مغنیه به نام های #فواد و #جهاد را به #شهادت رساندند.
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه، چهارمین #شهید از خانواده #مغنیه می باشد، وی یک خواهر و یک برادر با نامهای فاطمه، مصطفی دارد.
#شهید_جهاد_مغنیه تحصیلات عالیه را در رشته #مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت، یکی از بهترین دانشگاههای خاورمیانه شروع کرد، تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای #شهادت نائل شد.
وی در هجده سالگی وارد دانشگاه آمریکایی بیروت - یکی از بهترین دانشگاه های خاورمیانه شد. البته #حاج_عماد به دانشگاه هم به عنوان بستری مطلوب جهت آگاه سازی نسل جوان آن روزهای #لبنان نگاه می کرد. در دانشگاه جلسه های بحث و گفت و گو تشکیل می داد. بیش از همه با دانشجوها درباره نظریه #ولایت_فقیه #امام_خمینی بر اساس کتاب ایشان صحبت می کرد.
دوران تحصیل #شهید_جهاد_مغنیه در دانشگاه یکی از برجستهترین دوران زندگی وی محسوب می شود.
#جهاد در دانشگاه با پیروان ادیان و مذاهب مختلف از جمله مسیحیان، اهل تسنن و دروزیها در ارتباط بود.
وی سه سال از زندگی خود را در فضای دانشگاهی گذراند و در طول تمامی این سالها تلاش زیادی برای #تربیت_فرهنگی جوانان انجام داد.
وی حدود ۸۰ تا ۱۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت را در زمینه های #فرهنگی تحت آموزش خود قرار داده بود. در واقع، #جهاد به نوعی #نماینده_فرهنگی #حزب_الله در دانشگاه آمریکایی بیروت بود.
اکنون به سراغ هریک از آن دانشجویان بروید، به خوبی خواهید یافت که تمامی آنها به دنبال آن هستند تا از خود شخصیتی همانند شخصیت #جهاد بسازند. همه آنها به #جهاد به چشم الگویی در تمامی زمینهها مینگریستند. حتی آنها به نحوه لباس پوشیدن جهاد نیز توجه داشتند و تلاش می کردند در لباس پوشیدن نیز مشابه جهاد باشند.
واقعا جای تعجب دارد که چگونه جوانی با این سن و سال کم می تواند در یک دانشگاه تأثیر بسزایی بر دانشجویان هم سطح خود داشته باشد.
#جهاد در این برهه از زندگی خود میان دو گزینه « #فعالیت_فرهنگی داوطلبانه» و « #فعالیت_نظامی» که در حقیقت به آن #عشق میورزید، گزینه اول را انتخاب کرد.
او به این نتیجه رسیده بود که اولویت در آن برهه، #تقویت #فرهنگی جوانان است. وی گام گذاشتن در #مسیر_فرهنگی را در آن زمان نوعی #تکلیف می دانست و قصد داشت تا از ظرفیت های جوانان بهره برداری کند.
از همین روی، #جهاد در طول دو سال، تلاش بی وقفه ای را در راستای #تربیت نیروهای جوان برای #حزب_الله لبنان انجام داد.
وی در واقع، بیش از آنکه #رهبری جوانان دانشگاهی را برعهده داشته باشد، با آنها رابطه برادری برقرار کرده بود.
آثار اقداماتی را که #جهاد در آن زمان در دانشگاه آمریکایی بیروت انجام داد، امروز به عینه می توان در این دانشگاه دید.
مثل #شهدا باشیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهیدجهادعمادمغنیه
#مکتب_شهادت
#رفیق_شهیدمـ
❣@agazademaktab
🌄 در گرگ و میش سحر،
برای خرید نان از خانه خارج شدم🍞
چشمم به رفتگر محله افتاد که ،
🧹 مثل همیشه در حال کار بود...
دیدم امروز صورت خود را ،
با پارچه ای پوشانده است....😷
نزدیک تر رفتم ، اما او ،
🤷🏻♀ رفتگر همیشگی محله ی ما نبود...
🤔کنجکاو شدم ،
🖐 سلام دادم و دیدم رفتگرِ امروز ،
آقا مهدی است...😍
😳 آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟
ولی آقا مهدی علاقه ای به ،
جواب دادن نداشت...🤭
❓منم ادامه دادم، آقا مهدی ،
🙄 شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟!
😳 شما رو چه به این کارا؟
جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟🤦🏻♂
😖 خیلی تلاش کردم تا بالاخره ،
زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم...
گفت: خانومِ رفتگر محله،
مریض شده بود و
بهش مرخصی نمی دادن 😢
می گفتن اگه شما بری،
🤷🏻♂ نفرِ جایگزین نداریم...
رفته بود پیش خوِ شهردار ،
آقا مهدی هم بهش مرخصی داده بود
و خودشم اومده جاش...😍
😢 اشک تو چشمام حلقه زد.
هر چی اصرار کردم و قسم دادم ،
آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ❌
🙏 و ازم خواهش کرد که ،
هرچه سریعتر برم ،
تا دیگران بیشتر متوجه نشن...🙊
🧹 رفتگر آن روز محله ما،
شهردار اورمیه بود...🌷
*دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز
مراقبیم که ناممان گم نشود...*😓
📿 سلام وصلوات بر ،
ارواح پاک وطیبه ی مردان بی ادعا 🌷
علی الخصوص شهیدِ عزیز ،
❤️ مهدی باکری ❤️
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
@agazademaktab
─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
#مکتب_شهادت
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ایام_فاطمیه
#مثل_شهدا
#شهادت
#ڪپےباذڪرصلوات
*معجــزه مــادر*
*🔰مےگفــت : غواص هــا مظلــوم شهیــد می شــوند.*
*سنگر غواصـی هیچ چیـز جز آب نیسـت وقتے تـیر مےخـوره بایــد دندوناشــو روے هــم فشــار بده تا ناله هــم نکنه...😔*
*نه مے تونــه پنــاه بگــیره، نه می تونه دفاع کـنه، نه می تونه فرار ڪنه..*
*🔰دم بالاییــش توی تاریڪے از آب بیرون زده بود.آروم گــفتم "امیر، کوسه!😨*
*گفت" هیـس دارم می بینمــش" دیــدم داره ذکر مے گه.*
*ڪوســه دورمون چرخــید...😱*
*اشهدم رو خونــدم...😔*
*صـداش هیــچ وقـت یادم نمی ره : یا مادر یا فاطـمه زهـــرا خــودت ڪمکمــون کن.😨*
*نمیشد دســت به اسلحه ببــریم. آخه اگه صدایـی ازمون در می اومــد با تیر عراقــیا سوراخ می شــدیم.*
*کوسه نزدیک شد...*
*دوباره صــدا زد: یامــادر یا فاطمه زهــــــرا....*
*کوسـه از مــا دور شد و رفت. 😳*
*امیر توی آب گریه اش گرفـــت. 😭*
*پاش به خاک که رسید هوایے شده بود.*
*توے این مدت اگه اســم حضــرت زهرا رو می شنید گریه میکرد.*
*شهید امیر فرهادیان فر*💔
📚منبع: کتاب آسمان زیر آب ص19
#صلوات
#مکتب_شهادت
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهدا
#شهادت
#یادمون_باشه
#ڪپےباذڪرصلوات
@agazademaktab