#عقیق_شعر
زینب ای شیرزن قافله صفشکنان
این شهیدان تواند اینهمه خونینکفنان
از حضور حرمت قبلهی عشق است دمشق
زینبیه است بهشت شهدای دم عشق
خانه گر در گذر سیل شهادت باشد
حرم زینب کبری به سلامت باشد
رفت سرباز تو سر باخت و مهمان تو شد
حاج قاسم یکی از خیل شهیدان تو شد
شرزه شیریست که از سوی کنام آمده است
صبح صادق ز شب تیرهی شام آمده است
چون همایی که پی اوج سعادت میگشت
همهی عمر به دنبال شهادت میگشت
عاقبت عکس رخ یار که در جام افتاد
آنکه شد کشتهی حق نیکسرانجام افتاد
آفتابی که شده در شب بغداد شهید
از فرودینه به لاجرعه خط جور کشید
باز هم سید و سالار نیامد از خط
باز هم میر و علمدار نیامد از شط
جنگ در فلسفهی شیعه مجال است مجال
مرگ در دیده عشاق وصال است وصال
...
دیدهام سوختنش را که شبی سوخت تنش
سوخت از غیرت و نگذاشت بسوزد وطنش
جامهٔ سرخ برازندهٔ مردان خداست
رُسته یک دشت شقایق به تنِ پیرهنش
شیر این بیشه چه کردهاست به دشمن که هنوز
روبهان میترسند از نگه صفشکنش
گفت که پای حرامی به حرم وا نشود
سر او رفت ولی ماند سر این سخنش
بر شهید غم او غسل و کفن حاجت نیست
اشک عشاق دهد غسل و شود خون، کفنش
قطعه قطعه شد و سرباز حسینش خواندند
تیرباران شد و خواندند غلام حسنش
آنقدر سوختهی روضهی انگشتر بود
ماند آخر فقط انگشت و عقیق یمنش
مورم و دست به دامان سلیمان زمان
قاصدی کو که سلامی برساند ز منش
#حاج_قاسم_سلیمانی
#محمود_حبیبی_کسبی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
خورشید شدی، دمیدی از نو در خون
خونِ تو مگر به خود بیارد ما را
#مبین_اردستانی
#حاج_قاسم_سلیمانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است
شانههای مرتضی لرزید ازاین داغ سترگ
مالک اشتر مگر از روی زین افتاده است؟
عطر جنت در فضا پیچیده از هر سو؛ مگر،
کاروان مُشک در میدان مین افتاده است؟
چار سوی این کبوترهای پرپر را ببین
آیههای روشن زیتون و تین افتاده است
دستبردامان شاه تشنهکامان یافتند
دستهایش را که دور از آستین افتاده است
زوزۀ کفتارها از هر طرف برخاستهست
شک ندارم این که شیری در کمین افتاده است
کربلا در کربلا تکرار شد بار دگر
ماه زیر خنجر شمر لعین افتاده است...
کوه آهن بر زمین افتاده یاران کاینچنین
لرزه بر اندام کاخ ظالمین افتاده است
سر جدا... پیکر جدا... این سرنوشت لالههاست
خاتم مُلک سلیمان بینگین افتاده است
#حاج_قاسم_سلیمانی
#سعید_بیابانکی
🔹عقیق شعر
@alghighpoem
#عقیق_شعر
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بیکسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غمانگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی
مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره ماندهست در مفاتیحش
و دانه دانۀ اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعهای کنار بقیع
کمیل زمزمه میکرد در جوار بقیع
غروب، لحظۀ تنهاییاش دوباره رسید
غروبها دل او خونتر است از خورشید
به غصههای جگرسوز میزند پهلو
دوباره شعله کشیدهست آب وقت وضو
شروع میکند او لیلة المصائب را
همین که دست به پهلو نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بیکسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بیستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده
شکست آینههایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
اگرچه بین غم و غصههای خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضهاش برپاست
طراوتی که نرفتهست سالها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است
صدای گریه بلند است بین مرثیهها
چه دلنواز شده یا حسین مرثیهها
نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدانها
برای بدرقه با اشک خود به مهمانها -
- در التماس دعایش چه حرفها گفته است
به لطف آن کمر خسته کفشها جفت است...
یکی یکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#رضا_خورشیدیفرد
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی
بلاگردانشان بودی به قول خود وفا کردی
برای پاسداری از حسینش بچههایت را
فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی
بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی
ادب را تربیت کردی ولا را مبتلا کردی
علمدار عزای زینت دوش نبی بودی
در آغوش مدینه خیمۀ ماتم به پا کردی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت بها دادی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت طلا کردی
نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان
زمین مرده را با اشک خود دارالشفا کردی
شبیه فاطمه اشکت چراغ راه مردم شد
برای گریه هرجا کربلایی دست و پا کردی
چه مادرها که نور تو چراغ راهشان بوده
چه فصلی در کتاب غیرت و ایثار وا کردی
جهان را خیمۀ شیدایی اصحاب عاشورا
جهان را مجلس مرثیۀ خون خدا کردی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
🔔 #اطلاعیه
💠 سوگواره شعر مادر ماه
🔸 بهمناسبت وفات حضرت امالبنین(س) و تکریم مقام مادران شهید، همزمان با سومین سالگرد شهادت سردار سرافراز اسلام، شهید حاج قاسم سلیمانی سوگواره شعر مادرماه برگزار میشود:
👤 با حضور و شعرخوانی:
- #علیمحمد_مؤدب
- #علی_داوودی
- #محمدرضا_طهماسبی
- #قادر_طراوتپور
- #محمود_حبیبیکسبی
- #سیدحسین_متولیان
- #محمدمهدی_سیار
🎙 با اجرای #سیدوحید_سمنانی
▪️همراه با ذکر مصیبت وفات حضرت امالبنین(س)
📆 پنجشنبه | ۱۵ دی ماه ۱۴۰۱
⏰ ساعت ۱۹
📍 دانشگاه امام صادق(ع)، تالار آیت الله مهدوی کنی(ره)
✅ ورود برای عموم آزاد است.
🔹عقیق شعر
@aghughpoem
#عقیق_شعر
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباسآفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یکجا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بینور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بینور میشد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست میگیرد
رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#قاسم_صرافان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
🏴 مرثیه منسوب به #حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ
تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ
واى بر تو ای مدینه! مرا ديگر مادر پسران مخوان
كه مرا به ياد شيران بيشهام میاندازى
كانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ
وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ
من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا امالبنین میخواندند
ولی امروز دیگر پسری ندارم
أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى
قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ
چهار پسر که مانند عقابهای کوهسار بودند
و با بريده شدن رگ حيات، به مرگ پيوستند
تنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ
فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ
بر پیکر بیجان آنها نیزهها به ستیزه برخاستند
و همه آنان از زخم نیزه به خاک افتادند
يا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا
بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ
اى كاش میدانستم آیا چنان که خبر دادند؛
عباس من دستش قطع شده است؟
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
به غیر مرثیه و گریه راه چاره ندارد
غم آنقدر به دلش مانده که شماره ندارد
به چار آینه ی او قسم که آه جهانی
شبیه آه جگر سوز او شراره ندارد
سیاه بر تن خود کرد و شد سپید دوچشمش
پس از حسین جهان ارزش نظاره ندارد
بدون هیچ درنگی همیشه گریه به او کرد
که کار خیر نیازی به استخاره ندارد
به هر بهانه گریزی به قتلگاه زده آه
ولی به داغ پسرهای خود اشاره ندارد
اگر سیاه بپوشد زمین رواست که دیگر
در آسمان خود ام القمر ستاره ندارد
مخدرات حرم را که دید آه کشید و
چرا کهیکتن از آن جمع گوشواره ندارد
چقدر اشک بریزد رباب را که ببیند
هنوز باور او نیست شیرخواره ندارد
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#احمدجواد_نوآبادی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ستاره بودی و یکباره آفتاب شدی
برای خانه ی مولا که انتخاب شدی
به آستان عزیزان قدم گذاشتی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه نهی تاج همسری بر سر
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
چه با نهایت دین در نهان دعا کردی؟
که آشکار بدین گونه مستجاب شدی
چه شد که راه به درگاه عاشقان بردی؟
چه شد که محرم این خاندان حساب شدی؟
مگر نه اینکه نظر کرده ی خداوندی
چرا که منتخب چشم آن جناب شدی
کدام رایحه ای می رسد به نکهت تو
تو بر مشام امامان شمیم ناب شدی
*
پس از حسین به سایه نمی نشست دلت
انیس گریه پیوسته ی رباب شدی
به یاد ساقی بی دست مویه می کردی
به یاد تشنه لبی امام آب شدی
*
شُکوه بود نه شِکوه! حماسه خوانی بود!
اگر که مرثیه خوان گل و گلاب شدی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مهرداد_مهرابی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
ام البنين بودی اگر تا قبل آن روز
از بعد عاشورا دگر ام الشهيدی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#نفیسه_سادات_موسوی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تقدیم به بازماندگان جانباختگان حادثه ی هوایی
دلتنگم و غم گرفته ، هر گوشه ی خانه ام را
ای آسمان باز پس ده ! پرهای پروانه ام را
حرفی نمانده بجز آه! چیزی نمانده جز افسوس!
سهراب کو تا ببیند تکرار افسانه ام را
در این مصیبت دلم را ، دست خدا می سپارم
پای خدا میگذارم ، لرزیدن شانه ام را
هر چند بی دانه بودیم ، دلخوش به این خانه بودیم
دشمن ولی بی تعلل ، می خواست کاشانه ام را
می خواست از کشور ما پروانه ها را بگیرد
غم ،خانه ها را بگیرد ، می خواست ویرانه ام را ...
...
لعنت به چشمی که می خواست شادی ما را نبیند
آه از شب تیره ای که ، ترساند ریحانه ام را
در خود اگرچه شکستم ، من با خدا عهد بستم
در اوج غم ها بخوانم ، آوای شکرانه ام را
#سقوط_هواپیمای_اوکراینی
#سیده_فرشته_حسینی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
برای مادر شهیدان مهدی و مجید زینالدین
قبول کرده خدا هر دوتا شهید تو را
که از دوپنجره واکردهاند دید تو را
هزار مرتبه ترس آمد و حریف نشد
که ناامید کند لحظهای امید تو را
منای عشق بنا شد که با دو اسماعیل
به شام تیره بریزند صبح عید تو را
بدیهیاست که ابلیسها نمیفهمند
شکوه سعد تو را، باور سعید تو را
بهشت خانهی امن تو بود و حضرت حق
گذاشت در دل قرآن خود کلید تو را
چه بادها که وزیدند با تمام وجود
ولی هنوز نلرزاندهاند بید تو را
شکوه، صبر، صلابت، مقاومت، ایثار
ردیف کرد خدا این همه مرید تو را
تو روسفید شدی در مقام قرب خدا
که روسیاه کند دشمن پلید تو را
تو انتخاب خداوند بودی ای مادر
برای رفتن این راه برگزیده تو را
نشان مادری تو "تبارکالله" است
به اهل صبر، خدا میدهد نوید تو را
تو از زلال قریحه سرودهای دو غزل
که ماندگار کند لحظهی سپید تو را
دو نامهای که نوشتی قبول حق شده است
به عرش خوانده خدا مهدیومجید تو را
#مادران_شهدا
#مجتبی_خرسندی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
این کوچهها را آب و جارو کرده باران
این اولین روزیست که مهمان میآید...
حالا دوباره بوی نان پیچیده اما
دارد یتیمی خسته، سرگردان میآید
مثل گلوبندت اسیری را رها کن
امشب اسیری بی سر و سامان میآید...
از برکت نانی که بخشیدید، هر سال
بر خاک گندمزار ما باران میآید
شیراز، قم، مشهد، خدا را شکر بانو
عطر تو از هر گوشۀ ایران میآید
هرگز نمیگنجید در وصف قلمها
مدح شما در سورۀ انسان میآید...
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#عاطفه_جوشقانیان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدّر میشد
شرم میکرد اگر صاحب دختر میشد
اشک لالایی بیواژۀ مادرها بود
گورِ بیفاتحه گهوارۀ دخترها بود
ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد
«عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
آنکه بر شانۀ خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شَرفِ هر دو جهان فاطمه تشریف آورد
سَیِّده، مُحتَرَمه، مُمتَحَنه، حَنّانه
حانیه، عالِمه، اُم النُّجَباء، ریحانه
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانۀ او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسد
تا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست
جلوهای کرد و دلیل زهق الباطل شد
و از آن نور سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
بنویسید که معصومۀ عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوّت زهراست
دختری که لقب اُم اَبیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر وَاعتصموا میگوید
از کرامات نخ چادر او میگوید
سورۀ دَهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد دَهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوۀ او سورۀ انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابستهست
جز در خانۀ زهرا همه درها بستهست
زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر دارد
قُرة العین نبی وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دو عالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود، ولی باز خودش نان میپخت
نان برای دل بیتاب فقیران میپخت
بارها خادمهاش گفت: به لطفت شادم
«من از آن روز که در بند توام آزادم»
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینۀ پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیست
اَحدی کفو علی بن ابیطالب نیست
عشق باید که پس از این سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه در باز کند
آفتاب از افق خانهشان سر میزد
هر زمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود چه خیرُالعملی
کیست خوشبختترین مرد جهان غیر علی
وقت آن شد بنویسید که حجت، زهراست
سند محکم اثبات ولایت زهراست
اولین شیعۀ بیتابِ علی، زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود برمیگشت
باز هم فاطمه دور سر حیدر میگشت
نسل زهرا و علی سلسلۀ طوبی شد
میوۀ این شجره نایبةُ الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را بر سر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبۀ دمبهدمش وارث تیغ دو دم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحۀ کاخ ستم را خوانده
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیریها
«یا علی» از لبِ سردار نیفتاده هنوز
علم از دستِ علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسر فاطمه کافیست که فَرمان بدهد
همه از خاتمۀ معرکه آگاه شوند
فاتحان با خبر از «نَصرُ مِنَ الله» شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکسالعملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدستِ یهود
لعنِ تاریخ به موذیگری آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
پس چه شد دبدبه و کبکبۀ نادانها
داغ شد بر دلشان داغی تابستانها
چشم بَد دور که این دشت پُر از لاله شدهست
سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شدهست
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایۀ چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امیدِ دل زهرا مهدیست
چارۀ کار همه مردم دنیا مهدیست
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#مجید_تال
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
ما را شده از «بضعةُ مِنّي» معلوم
زهراست محمّد و محمّد زهراست
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#احد_ده_بزرگی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
به افطار در سفرهات مهر دیدند
از آن مهر رنگینکمان آفریدند...
شبانگاه در سجده اشکی چکاندی
از آن اشک، رود روان آفریدند
علی کاشت در خانهات بوتهای گل
بهشتی از آن جاودان آفریدند
گرفتند تصویر یک لحظهات را
کمی بسط داده، زمان آفریدند
تو در شش جهت انتهایی نداری
که نور تو را بیکران آفریدند
تو را قدر خواندند و راندند ما را
از آن رو تو را بینشان آفریدند
تو را چون خدایت سرودهست، این شد
که در جوهر شعر «آن» آفریدند
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#مجید_لشگری
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلّی هر روزه میکند
«آیینۀ تمامنمای خدا» تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنیست
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیدهام که تو در آن نبودهای
تا چشم کار میکند، ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمۀ فقاهت آل عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علیست در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریف رابطههای حریم وحی
روح الامین روشن غار حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکّه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهور زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو آن زنان که به پاکی زبانزدند
سوگند خوردهاند که خیر النسا تویی
شوق تلاوت تو شفا میدهد مرا
ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت مادرم به ـ تَضَرُّع ـ بیا! تویی
آن راز سر به مهر که «حافظ» غریبوار
میگفت صبح زود به باد صبا تویی
هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست
تنها تویی شفیعۀ روز جزا تویی
در خانۀ تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همۀ انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا تویی
قرآن ستوده است تو را روشن و صریح
یعنی که کاشف همۀ آیهها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی...
پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمیگذاشت بگویم «شما» تویی
باری، کجاست بقعۀ قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#مرتضی_امیری_اسفندقه
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
یک چلّه انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
اسفند را به مجمر خورشید دود کن
عطر نسیم صبح بهاران رسیده است
اینک بهار، فصل «فَصَلِّ لِرَبِک» است
شأن نزول کوثر قرآن رسیده است
زهراست زهرهای که به یُمن ظهور او
شبهای بیستاره به پایان رسیده است...
نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت
روحی که با لطافت باران رسیده است
ریحانهای که رایحۀ روحپرورش
تا ماورای روضۀ رضوان رسیده است
برخیز، ای خدیجه که صبرت نتیجه داد
از آسمان برای تو مهمان رسیده است
کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید
جان پیشکش کنید که جانان رسیده است
ای عرشیان به ساقی کوثر خبر دهید
خیر کثیر ختم رسولان رسیده است...
انسیهای که سورۀ انسان به شأن اوست
حوریهای به صورت انسان رسیده است
از کوثر کرامت بیانتهای اوست
فیضی اگر به عالم امکان رسیده است
یک چشمه از تَمَوُّج خیر کثیر اوست
دریای حکمتی که به لقمان رسیده است
هفتاد رشته نور حق از طور چادرش
بر پیروان موسی عمران رسیده است
در سایۀ تعالی نور دعای او
سلمان به اوج رتبۀ ایمان رسیده است
معصومهای که در اثر هم نشینیاش
فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است
صدیقهای که شاهد عهد الست بود
ارث وفای او به شهیدان رسیده است
مرضیهای که مرز ندارد ولایتش
نور رضای او به خراسان رسیده است...
دست نوازشی به سر شعر من بکش!
پیش تو این یتیم، پریشان رسیده است
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
شب بود اما اختری سوسو نمیزد
دست ترحُّم شانه بر گیسو نمیزد
آن شب صبوری در سرشت مادران بود
زنده به گوری سرنوشت دختران بود
ناگاه فجری مژدۀ روشنگر آورد
از خاوران نور محمد سر برآورد...
آن مرد دل را شور محشر گونهای داد
زن را کرامتهای دیگرگونهای داد
میگفت زن چون آسمانی بیکران است
آری بهشتی زیر پای مادران است
زیباترین فصل کتاب او تو بودی
والاترین زن در خطاب او تو بودی
ای نور تو شمع دلافروز پیمبر
مزد عبادات چهل روز پیمبر...
ای همنشان با چاه در انبوه دردش
ای همنشین ماه با گلهای زردش
با آن جلالت پای پر آماس؟ آری
دستان پینهبسته و دستاس؟ آری
بانو! چقدر این سادگی را دوست داری!
پیش از سفر آمادگی را دوست داری!
بانو چقدر از حسرت دیدار گفتن؟
وقت دعا «اَلجّار ثُمَّ الدّار» گفتن؟...
ای روزه از صبر سه روزت طاقتش طاق
ای سفرۀ افطار تو سرشار انفاق
از بس پی انفاقها لحظه شمردی
تا خانهات رخت عروسی را نبردی...
پلکی بزن اردیبهشتی تو باشیم
سلمان خرمای بهشتی تو باشیم
ای هُرم صحرای عطش غالب به جانت!
ای سختی شعب ابیطالب به جانت!...
بعد از پدر صبر جمیل آرامتان کرد؟
یا گفتگو با جبرئیل آرامتان کرد؟!
ما در مدینه عطر گلها را شنیدیم
اما نشانی از مزار تو ندیدیم...
ای خطبهات مهر دهان یاوهگوها
ای ندبهات بنیان کن بی چشم و روها
با خطبهات مرز امید و بیم بودی
آنجا تبر بر دوش ابراهیم بودی
گفتی: مبادا کافریها پا بگیرند
موسی نباشد سامریها پا بگیرند
نگذاشتی که بیشهها در گیر باشند
روباهها فکر شکار شیر باشند...
ای چشمهای که نبض هر دریا و رودی
از دامن خورشید ما تهمت زدودی
یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بینگین نیست
اکنون خدا را شکر بیکوثر نماندیم
این انقلاب ماست؛ ما ابتر نماندیم
بانو! جوانانت خط شب را شکستند
با راه فرزندت خمینی عهد بستند
لب تر کنی در معرکه جان میسپارند
ای هاجر! اسماعیلهایت بیقرارند!
بار دگر دل مژدهای روشنگر آورد
از خاوران نور محمد سر بر آورد
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#جواد_محمدزمانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید...
جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز، تشنه بود و خدا کوثر آفرید
یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید...
از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید
میخواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژههای جهان مادر آفرید
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#مهدی_مردانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
گفتم چگونه ـ از همه برتر! ـ بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت
دیدم رسول اُمّ أبیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت
دیدم تویی هر آینه، آیینۀ علی
گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت
دیدم قیامت است درِ خانۀ شما
گفتم رواست بانوی محشر بخوانمت
گفتم مفصل است سخن، مجملش کنم
جبریل گفت سورۀ کوثر بخوانمت
ای مادر حسین و حسن! مام زینبین!
من هم اجازه هست که مادر بخوانمت؟
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#جواد_هاشمی_تربت
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#حلقه_شعر_ولایی_فرات
کارگاه نقد تخصصی شعر ولایی
ویژه خواهران
دوشنبه ۲۶ دی ماه ساعت ۱۶
خواهران گرامی که قرار است در این جلسه شرکت کنند،
لطفاً دو نمونه شعر شان را با ذکر مشخصات
از طریق این لینک در پیامرسان ایتا ارسال کنند:
@smahdihoseinir
🔹عقیق شعر
@aghighpoem