eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹عقیق شعر @aghighpoem
چنان با بودنش این خاک غرق نور ایمان شد که گویی شب به دست مهربان او چراغان شد به روی هر لب آهی بود از غم ، از ستم ،از  رنج. یکایک آه ها با هم گره خوردند..... طوفان شد چه طوفانی که از ریشه درخت ظلم را می کَند. چه طوفانی : که از آن کاخ شاهنشاه ویران شد یقین کردیم ما هر قدرتی جز عشق پوشالی است پس از آنی که سعد آباد تسلیم جماران شد دریغ آن پیرمرد مهربان از آن زمان که رفت تمام حرفهایش در دل تاریخ پنهان شد یکی دنیا به کامش مزه کرد و راه دیگر رفت یکی جا زد میان راه . برگشت و پشیمان شد. از آن روزی که ما از آرمانهایش گذر کردیم خمینی در میان شهر ، تنها  یک خیابان شد دریغ آن پیرمرد مهربان با آنهمه اوصاف فقط یک قاب عکس ساده بر میز مدیران شد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو بدی‎ها دور بادا از وجود خیرخواه تو نگاه ما به لب‎های تو خشکیده‌ست، لب تر کن که بر لب‎های خشکیده‌ست -می‎دانم- نگاه تو به پرچم‌دارِ حق، داری شباهت‌های بسیاری به راه کربلا آری چه نزدیک است راه تو اگر این غصه‎ها در کوه بود آتشفشان می‌شد چگونه مانده بعد از سال‎ها در سینه آه تو؟! غضب‎های تو با دشمن، دلی داده به من امّا دلم را برده آن لبخندهای گاه گاه تو سیادت هم دلیل دیگری بر این ارادت‎هاست که ما پیوندها داریم با شال سیاه تو 🔹عقیق شعر @aghighpoem
نقد تخصصی شعر ولایی جلسه ۲۱۵ با حضور و شاعران‌ آیینی‌تهران‌و‌قم چهارشنبه‌هفدهم‌خردادماه‌۱۴۰۲ ساعت۱۷‌الی‌۱۹:۳۰ خیابان‌وحدت‌اسلامی‌کوچه‌خندان‌حسینیه سادات 🔹️عقیق شعر @aghighpoem
زمان ثبت‌نام و ارسال اثر به دومین دوره مهرواره هوای نو که تا پایان اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۲ اعلام شده بود، ۲۵ روز تمدید شد. 🔹عقیق شعر @aghighpoem
برگشتنت حتمی‌ست! آری! رأس ساعت هرچند یک شب مانده باشد‌ تا قیامت می‌آید آن صبحی که آغاز جهان است آن روز روشن، آن طلوع بی‌نهایت گفتند روی فرش ما پا می‌گذاری جارو زدم تنها به شوق این روایت در کوچه‌ها دیدم تو را... نشناختم... آه دیدم تو را، افسوس بی عرض ارادت در زیر باران هر دعایی مستجاب است از چشم‌هایت گفته‌ام وقت اجابت با یاد تو از کربلا تربت گرفتم در آرزوی آن نماز با جماعت می‌بویمش در سجده بعد از هر نمازم عطر شهادت می‌دهد... عطر شهادت! 🔹عقیق شعر @aghighpoem
حسی زلال داری و حالی زلال‌تر چشمان تو شده‌ست از این حس و حال، تر آری به خاک‌بوسی کوثر نشسته‌ای اشکی بریز از دل زمزم زلال‌تر آیینۀ نگاه تو تصدیق می‌کند در روشنی ندیده از او بی‌مثال‌تر لطفش به مرز معجزه نزدیک‌تر شده‌ست هر قدر آرزوی تو بوده محال‌تر دستان گرم او شده پاسخ‌ترین جواب وقتی که دست توست ز پرسش، سؤال‌تر :: پر می‌زند دلم به هوای زیارتش هر روز خسته‌حال‌ترم، خسته‌حال‌تر خود را کبوتر حرمش فرض می‌کنم هرگز ندیده‌ام ز خودم خوش‌خیال‌تر من نیز میروم که ببینم به چشم خود حسی زلال دارم و حالی زلال‌تر 🔹عقیق شعر @aghighpoem
سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی کیستم؟ دست نیازم، لطف بیش از حد تویی کیستم؟ عرض سلامم، بال در بالِ نسیم می‌کشد آن‌که مرا هر صبح تا مشهد تویی صبح مشهد زندگی تازه‌ای در من دمید حس شیرینی که در خود زندگی دارد تویی ای نگاه لطف تو بی‌ابتدا بی‌انتها من چه می‌فهمم، گمانم معنی سرمد تویی یا امان الخائفین! آیا امانم می‌دهی؟ آن‌که نگذارد تفاوت بین خوب و بد تویی آمدم از خویش تا تو ای نگاه بی‌کران سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی 🔹عقیق شعر @aghighpoem
تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده‌ام تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده‌ام تازگی‌ها باورم شد این‌که مثل هر غریب دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده‌ام هرکجا رفتم به چشمان من آمد خاک او دورِ نزدیکی که از او سخت حیران زنده‌ام گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده‌ام.. سایه‌وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب هرکجا باشم به خورشید خراسان زنده‌ام 🔹عقیق شعر @aghighpoem
28.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خورشید به سایه داد تشریف ... شعرخوانی در مدح 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
میان هلهله سینه مجال آه نداشت برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت درست مثل فدک پاره‌پاره شد جگرش شبیه مادر خود حال روبه‌راه نداشت میان حجره کسی وقت احتضار نبود چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست به تشنه‌ای نرسیدن مگر گناه نداشت سپاه حرمله در پشت در به صف بودند حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی‌اثر می‌ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
آن روز کاظمین چو بازار شام شد دنیا برای بار نهم بی‌امام شد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آن‌قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام در بارش ملائکه خود، بار عام شد تا سایه‌بان شود به تن زهر دیده‌اش خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد... آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفقار علی در نیام شد آتش نشست در جگر کربلایی‌اش یعنی به رسم خون خدا تشنه‌کام شد... 🔹عقیق‌شعر @aghighpoem  
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟ به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است... اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟ هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است 🔹عقیق شعر @aghighpoem
32.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام مستجاب الدعوه! دل‌ها را هوایی کن ... شعرخوانی برای 🔹عقیق شعر @aghighpoem
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم پیوسته از لبم جان جای سخن برآید.. از بی‌وفایی یار، این بود قسمت من من گریه‌کن بمیرم، او خنده‌زن برآید.. امروز بین حجره، فردا کنار کوچه فریاد غربت من از این بدن برآید نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من هم ساختن به آتش، هم سوختن برآید.. جا دارد از غم من هنگام دفن این تن خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید.. 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ای ریخته نسیم تو گل‌های یاد را سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را افراشته ولای تو در هشت سالگی بر بام آسمان، عَلَم دین و داد را خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر بوسیده آستان امام جواد را خورشیدِ بی‌غروب امامت که جود او آراسته‌ست کوکبهٔ بامداد را جود و سخا جواز تداوم از او ستاند تقوا از او گرفت ره امتداد را آن سر خط سخا که به جود و کرم زده بر لوح آسمان رقم اعتماد را بی‌رنگ کرده بددلی دشمنان او افسانهٔ سیاه‌دلی‌های «عاد» را تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر بوییم از امام نُهم عطر یاد را وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم عطر بهارِ وحدت و باغِ وِداد را؟ جز آستان جود و سخایت کجا برم این نامهٔ سیاهِ گناه، این سواد را بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟ خط امان خویش به ما ده که بشکنیم دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را ای آنکه هرگز از درِ جودت نرانده‌ای دلدادگان خسته دلِ نامُراد را بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود جدت امام ساجد، زین العباد را تا روز حشر یار غریبی شوی که بست از توشهٔ ولای تو زادالمعاد را 🔹عقیق‌شعر @aghighpoem
اشعار شهادت امام جوادالائمه علیه السلام 👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/126649 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ای حجره ات غریب ترین جای این جهان در قتلگاهت.... آه... کسی نیست روضه خوان جز مادری جوان که ز جان آه می کشد هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان بغداد شد مدینه و مردی که باز هم در خانه اش ز کینه همخانه داد جان جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی آن پست تر از این و تو مظلوم تر از آن انقدر بی کسی که به دستور همسرت مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان... ... با سوز ناله های تو بر طبل می زنند تا نشنوند داد دلت را در آن میان انقدر بی کسی که تنت را کشان کشان دادند روی بام به دستان آسمان اما برای اینکه نسوزد تنت ببین از مشهد آمدند تمام کبوتران آه از تنی که زیر شررهای آفتاب پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان 🔹عقیق‌شعر @aghighpoem
کبوتر آمده امشب زیاد گریه کند به هرکجا که دلش سرنهاد گریه کند به وقت خواندن اذن دخول می خواهد اگر که حال خوشی دست داد،گریه کند وزائری که به مشهد رسیده می داند که در کجای زیارت زیاد گریه کند برای اینکه شفاعت کند امام رئوف در آستانه ی باب الجواد گریه کند 🔹عقیق شعر @aghighpoem
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟ یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد ملعون دهر، داد به معصوم عصر، زهر بس اُمّ‌فَضل داشت به اِبن‌الرّضا عِناد این جسم سبز بوی گل سرخ می‌دهد دست که داد دسته‌گل فاطمی به باد؟ شد کوچه‌های شهر پر از عطر و بوی گل گویی فتاده باغ گلی روی دوش باد گه نام باب برد و گهی آب آب کرد لب‌تشنه داد جان و جوابش کسی نداد آن کس که اَنُفس از نَفس او نَفس گرفت زد همچنان نفس نفس و از نفس فتاد 🔹عقیق‌شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
اگر دینی‌ست باقی در جهان بی‌شبهه دین توست یداللهی که می‌گویند خود در آستین توست.. تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری   که «نِعمَ القادِرُ اَلله» خود نقش نگین توست چراغی در جهان گر هست جز نور منیرت نیست   اگر در جان ما عطری‌ست عطر یاسمین توست تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم اگرچه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست نه رسم معتصم ماند و نه تلخی‌های اُمُّ الفضل اگر شعری به جا مانده‌‌ست، شور دلنشین توست جوادُالحقِّ اِشفَعنی، تقی‌ُّالعشقِ ادرکنی   اگر علم و یقینی هست از علم‌الیقین توست 🔹عقیق شعر @aghighpoem
جواد آنکه به نزدش سخا و جود گداست جواد آنکه خدا نیست، خنده‌های خداست جواد آنکه هم از کودکی امام شده است شبیه حضرت عیسی و حضرت یحیاست جواد آنکه کریم بن هفت اقیانوس جواد آنکه جواد بن هشتمین دریاست جواد آنکه جواب تمام پرسش‌ها جواد آنکه امام تمام باران‌هاست جواد آنکه به دل بردن از پدر مشهور جواد آنکه علی‌اکبر امام رضاست جواد آنکه پدر از پسر غریب‌تر است یکی به غربت مشهد، یکی به سامرّاست جواد آنکه به فرزندی‌اش گمان بردند غریب طعنه زدن‌های مردم دنیاست جواد آنکه به لب‌های تشنه جان داده است جواد آنکه پر از کلّ یوم عاشوراست جواد آنکه به نزدیک با بصیرتی‌اش ریا و خدعه‌ی مأمون و معتصم رسواست دلم شکسته ولی پر تلاطم است هنوز که عشق فاصله‌ی کاظمین و کرب و بلاست 🔹عقیق شعر @aghighpoem
امام مستجاب الدعوه، دل‌ها را هوایی کن نوای از نَفَس‌ْافتادگان را نینوایی کن مرا بر سفره‌ی احسان خود بنشان تمام عمر ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن تو رازِ نُه فلک را فاش کردی با کراماتت پس از این هم جهان را غرق نور و روشنایی کن بیا از کودکی مثل مسیح و حضرت یحیی فقط بر سرزمین قلب‌ها فرمانروایی کن شبیه کشتی طوفان‌زده درگیر مردابم تو سُکان‌دار این کشتی بمان و ناخدایی کن تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب می‌دانی زمان را کاظمینی کن، زمین را کربلایی کن جواد اهل بیتی و جوانی وقت رفتن نیست بمان و بیشتر از اهل عالم دلربایی کن 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
تاریخ سرخ خون جگری‌ها را می‌آورد چقدر به یاد امشب این نوحۀ غریب که می‌آید با های‌های گریۀ باد امشب این نوحۀ غریب چرا لحنی چون روضۀ امام حسن دارد ای سینه‌های سوخته یاد آرید! از غربت بقیع، زیاد امشب این نوحۀ غریب که بر قلبش تیغ غلیظ هلهله می‌بارد مثل کدام صحنۀ عاشوراست؟ این قصه آشناست، مباد امشب... اعماق عمر زخمی کوتاهش سیراب کرده جنگل و صحرا را دلتنگ بازگشت به سوی اوست رودی که می‌رسد به مراد امشب دنبال خود کشیده و آورده‌ست تا کاظمین جان و جهانم را آن نوحه، آن غم عربی در باد دست مرا به دست که داد امشب؟ این خودنویس و جوهر داغش را این چند بیت و شمع و چراغش را دارم - نه این‌که لایقشان باشم - از رأفت امام جواد امشب 🔹عقیق شعر @aghighpoem