هدایت شده از 🔅 سید منیرالدّین حسینےِ الهاشمے
🔰 استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی:
زمانى كه اطلاعات، سرعت جريان پيدا میکند، كفر نمیتواند از عهدۀ هماهنگسازى آن برآيد؛ لذا كنترل هماهنگسازى را از دست میدهد.
شما تصور نكنيد كه با بالا رفتن توسعۀ رسانههاى جمعى، كفر قادر خواهد بود به ارتقاء حضور خود در جهان، همپاى این توسعه اقدام كند. اصولاً كلمه كفر داراى ظرفيت مشخصى است، لذا زمانى كه در چنين شرايطى واقع میشود با همان ابزارى كه ساختۀ نظام اوست شكست خواهد خورد.
به بيان بهتر، ناهماهنگى عملى او نيز همچون ناهماهنگى نظریاش ظهور پيدا میكند و وقتى كه چنين شد #انفجار_از_درون آن نظام صورت میگيرد.
☑️ @AndisheMonir
هدایت شده از رادیو رَزان
razan_radioوصیت شهیده مریم فرهانیان.mp3
زمان:
حجم:
9.92M
📻 قسمت سوم:
|آوای فرشتگان|
شما دعوتید به شنیدن بخشی از وصیتنامهٔ زنان شهیدهای که اوج احساس و لطف و رحمت زنانه را با روح جهاد، شهادت و مقاومت درآمیختند و مردانهترین میدانها را با شجاعت و اخلاص و فداکاری خود فتح کردند.
🎙 گوینده: سما سهرابی
🎚 تنظیم صدا: روحالله دهنوی
💻 گرافیست: زهرا پناهی
@razan_radio 🎧
هدایت شده از 🇮🇷محمدعلی صدر
کاملا یهویی و اتفاقی، هرکدوم از اینفلوئنسرهای مجازی پرستار بیمارستان قم و خرم آباد و شهر ری و فلان جا از آب در اومدن و یهو نگران آمار افغانستانیهای متولد شده از دیروز ظهر تا هر روز شدند! کافیه یکَم به حافظه تون رجوع کنید تا فضاحت اصلاح طلبان در تلاش دو سه سال پیششون برای به جنگ کشاندن کشور در ماجرای طالبان یادتون بیاد. بعدش با کنار هم گذاشتن چند تا قطعه، پازل تحلیلتون کامل تر میشه و ریشه مشکوک این ماجراها رو پیدا میکنید. طبعا سیاستگذاران باید به ماجرای بی سر و سامان مهاجران عزیز افغانستانی سامان بدهند؛ اما لطفا در باور کردن استوریهای کاملا بدون منبع و زرد افغانستانیهراسی و عراقیهراسی و کلا همهچیز هراسی، پخته تر باشید. روزنوشتهای دکتر علی صدر را اینجا بخوانید:
@siyasatbrotoush
هم قریب، هم غریب
"پردهی اول: تنها روایتی که تا سالها از مردم افغانستان میدانستم، بیشناسنامه ماندن فرزندانی بود که حاصل ازدواج یک تبعهی افغان با یک دختر ایرانی بودند. فرزندانی که سربند همین بیشناسنامه بودن، نه ایرانی محسوب میشدند و نه افغان! همین شنیدهها و دیدههایی که گاه خیلی به من نزدیک بودند، تصویری ناموزون از افغانستانیها در ذهنم ساخته بود. کم نبودند دخترانی در همین یزد خودمان که به عقد یک تبعهی افغان درآمدند و با وجود داشتن فرزند، همسرانشان از کشور #اخراج شدند. زنانی که باید برای فرزندانشان- که فقط به اعتبار نداشتن یک سجل، نه حق ازدواج داشتند، نه تحصیل و نه کار- هم مادری میکردند و هم پدری…
پردهی دوم: یکی از روزهای دههی هشتاد بود. برادرم کفری از دست بچههای هنرستان محل تحصیلش به خانه آمد. قضیه از این قرار بود که بچههای مدرسه پشت سر امامجماعت- به علت افغان بودن- نماز نخوانده بودند. برادرم #نژادپرست نبود و نیست؛ مثل همهی ما! آخر شریعت اسلام به ما یاد داده که مرزها بیاعتبارند. مضاف بر آن، مرجع تقلیدمان در رسالهاش نوشته است: «امامجماعت باید فردی عاقل، بالغ، شیعهی دوازدهامامی، عادل و حلالزاده باشد. مهم است ایضا صحیح بخواند نماز را!» برادرم و چند نفر معدود که تاب توهین به مردی را نداشتند که بیشتر روزها #روزه بود و در #سلام عامل به «فاستبقوا الخیرات» پشتسرش قامت بسته بودند. گرچه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» اثر نکرد و امامجماعت از هنرستان برادرم رفت که رفت…
پردهی سوم: جوان افغان تعریف میکرد: دوران اصلاحات بود و خاتمی رئیسجمهور. من و سیدمرتضی هشتساله بودیم و سرمست از بوی ماه مهر. مادرم که برای ثبتنام من به مدرسه رفته بود، ظهر نشده با رنگ پریده و عرقکرده برگشت. با بغضی که عنقریب مانده بود به #اشک بنشیند. هاج و واج مانده بودم. وقتی مادرم گفت: «شاید امسال نتوانی به مدرسه بروی» سقف خانه روی سرم آوار شد. دستور وزیر وقت بود که اتباع خارجی را نباید در مدارس ایران ثبتنام کنند. دو ماه بعد من و سیدمرتضی با رایزنی مادرش در روستایی دورافتاده، حق حضور در کلاس درسی را داشتیم که مستمعآزاد آن محسوب میشدیم و نه شاگردش! مدیر قبول کرده بود برویم #درس بخوانیم اما توقع #مدرک نداشته باشیم! هرچند عاشق درس خواندن بودیم و این شرط و شروط برایمان معنایی نداشت، اما غم غربت بیخ گلویمان چنگ انداخته و سخت فشار میداد. احساس حقارت میکردیم. گاهی نگاهمان با نگاههایی گره میخورد که برق نژادپرستیشان توی ذوق میزد. هرچند عمر این فرصت برای سیدمرتضی کوتاه بود! پدرش در بستر بیماری افتاد و باید کمکخرج خانه میشد. همین شد که مدرسه را رها کرد. سیدمرتضی اما رفیق نیمهراه نبود! هر روز ظهر با اتوبوس تا مدرسه میآمد و با هم به خانه برمیگشتیم. وقتی از او سؤال میکردم که «چرا اینهمه راه را تا اینجا میآیی؟» سنگقلابم کرد که «چیزی نشده؛ عوضش با هم به خانه میرویم!» بعدها فهمیدم اگر اتوبوس #مسافر نداشت، به علت دورافتاده بودن روستای محل تحصیلمان، همان روستای قبلی راهش را کج میکرد و برمیگشت! حالا تمام سهم سیدمرتضی از خاک کشوری که برایش حق شاگردی هم قائل نبود، قبری است گوشهی گلزار شهدای خلدبرین یزد. جوانی دهههفتادی که در بیستمین بهار زندگیاش، جانش را فدای انقلابی کرد که حالا مرزهایش به بلندیهای جولان رسیده است. او مانند تمام شهدای «تیپ فاطمیون» مظلومانه و غریبانه زندگی کرد و مظلومانهتر و غریبانهتر پرکشید و شد اولین شهید مدافع حرم یزد. در عوض حالا سیدمرتضی یک سجل سنگی دارد که رویش تاریخ تولد و شهادتش حک شده. او شاگرداول کلاس درس دنیا شد و اسمش در زمرهی «عند ربهم یرزقون» ثبت شد و شد «مهاجر الی الله». مهاجری که مرزهای اعتباری را بیاعتبار کرد و همراه با جوانمردان دیگر افغان، نام افغانستان را با «شهدای تیپ فاطمیون» گره زد…"
ادامه👇
@aghletarif
"پردهی چهارم: در یکی از روزهای پاییزی به «کتابخانهی شرفالدین علی» یزد کمی آنسوتر از میدان امیرچخماق رفتم. کتاب «سهدیدار» نادر ابراهیمی را مرجوع میکردم که چشمم لابهلای کتابهای روی میز به «جانستانکابلستان» امیرخانی افتاد. با «جانستانکابلستان» از کتابخانه بیرون زدم و از همان ایستگاه اتوبوس با امیرخانی همسفر هرات شدم. تنها جایی که نیاز نبود برای چاقسلامتی با مردمانش زبان دوم بلد باشد. حتی لازم نبود برای پر کردن فرم پذیرش هتل، درگیر اسپلکردن اسمش به حروف لاتین شود.
روایت تاریخ پرحادثهی هرات و منارههای خونآلودش و دستان هنرمند استاد «عمادالدین معمار» که کاشی به کاشی مناره را بالا میبرد، آنقدر مرا بر سرشوق میآورد که دلم میخواهد الساعه یک تیکت به مقصد هرات بگیرم و میان تاریخ بر بخورم با آدمهایی که هنوز هم نمیشناسمشان. مثلا تصور کن! عدل بخورم به تور«تیمور گورکانی» همان که لنگش میخوانند و فاتح هرات، ایستاده بر کوهی از سرهای هرویان. بگذریم! تازه فهمیدهام استاد عمادالدین، هم معمار مسجدجامع گوهرشاد است و هم مسجدجامع هرات؛ مسجدی با دوازده مناره که تنها پنج منارهاش هنوز صابون تجاوز دشمن به تنشان نخورده است.
میان ارگ قدیم هرات، صحبت از مرزهایی است که کمتر از یکصد و هفتاد سال میان ما کشیده شده است. آشی با یک وجب روغن که از میان دیگهای انگلیسی سرریز کرده و مرزهای اعتباری و دروغینی که از معاهدهی پاریس، عروس هرات را- که زمانی از لحاظ پرورش نقاشان، معماران و موسیقیدانان به «فلورانس آسیا» شهرت داشت- از آغوش ایران جدا کرده است. نیرنگی که باعث شد تفکر «انا خیر منه» قوت بگیرد و غریبنوازی جایش را به بیگانهستیزی وارداتی دهد؛ تا جایی که بر روی برخی دیوارهای بافت تاریخی شهرم نوشتههای سیاه «ورود افغانی ممنوع» خاطر #دوست را آزرده کند و خاطر #دشمن را جمع.
دلم خون است از سیاستهای غلط مهاجرپذیریمان که به اهل علمشان اجازهی تحصیل در مدارس تربتجام و زاهدان را نداد تا طلاب اهل سنتشان روانهی مدارس پاکستان شوند و بخت یار #القاعده گردد تا تور افکار تکفیریاش را میان آن طلاب پهن و یارگیری کند و سوخت به آتش برادرکشی بریزد. خانهجنگی- جنگ داخلی- به راه بیاندازد و هرازگاهی با انفجار پلی یا ایرپورتی، چشمان دخترکان بلاکش هندوکش را بیفروغ و سیاهسری را در انتظار بازگشت شوهرش جان به لب کند. سیاستی که اگر با کیاست پیوند میخورد، تصویری اینچنین ناموزون از ملتی نجیب، نیمکرهی مغزمان را تسخیر نمیکرد و جوانمردمردمی قریب را #غریب نمیپنداشتیم. اگر اعتبار مرزهای «مید این بریتانیای کبیر» را بر کرامت انسانی افغان مقدم نمیداشتیم، امروز کارکردن یک مهاجر افغان در مشاغل سطح پایین را جرم محسوب نمیکردیم و قشر فرهیختهشان را اسیر بوروکراسیهای دریافت ویزا از نفس نمیانداختیم.
حالا بعد از سالها اعتراف میکنم که غلط کردم- مثل پشتون که به اشتباه کردم میگوید غلط کردم- و به این فکر میکنم چگونه میشود مرزی را که #خباثت و دیوار بلندی را که #سیاست میان ما کشیده با فرهنگ اخوت از میان برداشت و خط بطلانی کشید بر هرآنچه نامش #نژادپرستی است. کلام آخر عبدالرزاق کنار مرز اسلامقلعه که «قدر بدانید ایران را؛ ایران، پاریس است به خدا» برایم فحوایی دارد که شاید خود عبدالرزاق هم فحوای کلامش را نفهمیده باشد؛ اینکه پاریس بودن ایران ذاتا حسنی ندارد و حکایت از آلوده بودنش به «فرهنگ توسعه» دارد تا «توسعهی فرهنگی»! حسن آن است که ایران، ایران باشد؛ نه هیچ جای دیگر…"
@aghletarif
نقد این یادداشت را که دو روز پیش در سایت شرق دیلی منتشر شده، در ادامه بخوانید👇
https://eitaa.com/maryamordouei
🔰در سودای نسلکشی قانونی!
«حق انتخاب از زنان سلب شده»، «بارداری ناخواسته، یک آسیب دو سویه» این عبارات میانتیترهای یادداشتی است که چند روز پیش در سایت شرق دیلی منتشر شده است. یادداشت در تعریض به قانون جوانی جمعیت و جرم انگاری سقط جنین نوشته شده و نویسنده معترض است که چرا باید کسانی که ناخواسته باردار شدهاند و یا شرایط کاری و مالی مناسبی ندارند امکان سقط ایمن از آنها سلب شود و مادری که خودخواسته به بارداریش خاتمه میدهد مجرم شناخته شود. مهمترین ایرادی که میتوان بر مبنای آن، یادداشت مذکور را زیر تیغ نقد برد، مبانی فکری نویسنده است که برونداد آن چنین اعتراضی شده است.
ویلیام گاردنر در بخشی از کتاب خود مینویسد: «خصمانهترین صداهایی که خواستار سقط جنین خودخواسته هستند، به جنبش فمنیستهای رادیکال مدرن متعلق است.» آری، فمنیستهای رادیکال! همان کسانی که معتقدند زنان در مورد داشتن یا نداشتن فرزند حق انتخاب دارند و باید اختیار و قدرت کنترل زاد و ولد خود را به صورت فردی داشته باشند. رد اندیشهای که امروز با جوهر قلم روزنامهنگار شرق دیلی در قالب کلمات ظهور یافته را میتوان در کتاب «تاریخ دو قرن فمنیسم» در وصف فمنیستهای رادیکال نیز پی گرفت: «فمنیستهای رادیکال بر آنند که زنان حق پایان دادن به بارداری خود یا سقط جنین را دارند و این امری شخصی است و مربوط به خود زن است و نه دولت.»
با عمیقتر کردن نشتر نقد بر پیکرهی این یادداشت به اومانیسم و انسانمحوری در برابر خدامحوری خواهیم رسید. چرا که در مکتب اومانسیم است که انسان مالک همه چیز حتی حق حیات دیگران است. در حالیکه در مکتب اسلام حق حیات انسان در اختیار خداوند است؛ چرا که بر مبنای این کلام وحی «انا لله و انا الیه راجعون» مالک تمام انسانها خداوند است و تنها اوست که حق تعیین تکلیف نسبت به حیات و ممات آنها را داراست. این ادبیات کادو پیچ شده متعلق به افکار تاریخ مصرفگذشتهی فمنیستهای خداناباور غربی است که زمانی با همین ادبیات مدرن سقط جنین را قانونی و یک نسلکشی مدرن را در غرب رقم زدند. ویلیام گاردنر در وصف این شگرد فمنیستها مطلبی دارد با عنوان «زبان سقط جنین» که میگوید: «هر جریان سیاسی میکوشد اهداف خود را تحت لوای شعارها و الفاظ گمراهکننده و واژههای زیبا پنهان کند......برخی از این اهداف در شعارهایی همچون «آزادی یعنی انتخاب»، «کودک ناخواسته، نه» و «زن، حق کنترل بر بدن خود را دارد» نهفته است.» چنین تفکری است که در قالب بازی با کلمات برای جنینکشی عبارت «سقط خودخواسته»، برای خودکشی «مرگ خودخواسته» و به ازای دیگر کشی عبارت «قتل دلسوزانه یا اتانازی» را وضع میکند.
مدعای دیگر نویسنده که در یادداشت خود مطرح کرده، نجات جان مادرانی است که به سقطهای زیرزمینی روی میآورند و این امر سلامت و حتی جان مادر را به مخاطره خواهد انداخت، در حالیکه قانونی بودن سقط میتواند جلوی این فاجعه را بگیرد. ادعایی سست و دقیقا شبیه به ادعایی که زمانی برای قانونی کردن سقط جنین در آمریکا مطرح شد اما نه تنها سبب کاهش مرگ و میر مادران نشد که آن را افزایش داد. اگر بخواهیم با تیغ نقد لایههای پنهانتر این اعتراض را بشکافیم به عقبههای ظلمانیتری از این تفکر و تبعات ظالمانهتری که تاریخ غرب گویای آن است خواهیم رسید، اما این مقال را بیش از این گنجایش نیست.
✍️مریم اردویی
https://eitaa.com/maryamordouei
بله کاملا درسته
انسان وقتی در مسیر سقوط قدم گذاشت و از چارچوب شرع مقدس و برنامهی خداوند برای زندگی خارج شد همه چیز را به تباهی میکشونه. در واقع پذیرش ولایت باطل نتیجهای جز فساد و نابودی حرث (زنان) و نسل نخواهد داشت «وَإِذا تَوَلّىٰ سَعىٰ فِي الأَرضِ لِيُفسِدَ فيها وَيُهلِكَ الحَرثَ وَالنَّسلَ ۗ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الفَسادَ﴿۲۰۵﴾» . به گفتهى الميزان؛ تاريخ گواه آن است كه چه مسلمان نمايانى به نام اسلام و تظاهر به ايمان، بر مردم حاكم شده و حَرث و نَسل را نابود ساختند.
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از مستند خونریزی رو ببینید که سال ۱۴۰۰ ساخته شده و به انقلاب جنسی آمریکا در دهههای شصت تا نود میلادی با تمرکز بر موضوع سقط جنین پرداخته
در متن بالا اشاره کردم که اگر بخوایم نشتر نقد رو عمیقتر کنیم به لایههای پنهانتری خواهیم رسید که تهش به روابط آزاد جنسی خواهد رسید. کاش عمیق بشیم.
https://eitaa.com/maryamordouei
هدایت شده از مجله مجازی واو
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دردسر جدید برای زنان غربی
دخترانی که از پسران کتک میخورند
کتک خوردن یک دختر از همکلاسی ترنس خود! این فیلمی است که در روزهای اخیر از یک مدرسه دخترانه در ایالت اورگن امریکا منتشر شده و جنجال زیادی را به همراه داشته است.
پسری که بنا به قوانین حمایت از گروههای Lgbt هویتش را خودش انتخاب کرده و تصمیم گرفته دختر باشد. بیآنکه در روان و فیزیک جسمانیاش رنگی از زنانگی وجود داشته باشد مجوز ثبتنام در مدرسه دخترانه را کسب کرده و حالا این چنین مشغول #کتک زدن یکی از همکلاسیهایش است.
رسانهها از علت این دعوا چیزی ننوشتهاند اما هرچه هست در این دعوای نابرابر دختر واقعی باید ضربههای کتک دخترتقلبی را این چنین تحمل کند و به گریه بیفتد.
این تنها یک نمونه از این بیهویتی جنسی و جنسیتی است که غرب به راه انداخته است. چندی پیش هم یک مرد ترنس! در مسابقات وزنهبرداری زنان در کانادا به راحتی تمام حریفان را شکست داد و بر سکوی قهرمانی ایستاد!
در این بساط بیهویتی که غرب با حمایت از lgbt ها راه انداخته به نظر میرسد بازندهی اول و آخر #زنان هستند.
📩 @vaavmag | مجله مجازی واو
🔗 https://vaavmag.ir