#تربیت_کودک
باید بدونیم که #لجبازی یعنی پافشاری روی حرف یا خواسته "غیر منطقی".
بنابراین اگه خواسته ی فرزندتون "منطقی" بود، بی جهت "نه" نگید.
❓اما راهکارهای حل این مسأله چیه؟
🔹 خودتون در اختلاف های خانوادگی، لجبازی نکنید.
🔹 بدون دلیل منطقی، به کودک، "نه" نگید تا مجبور بشید دوباره نظرتون رو عوض کنید.
🔹 وقتی کودکتون لجبازی می کنه، "سکوت" کنید و یا بعد از هر بار اصرار او، جمله آخر خودتون رو، با همون لحن، تکرار کنید؛ مثلا وقتی گفتید " شکلات، بی شکلات"، در دفعه های بعد، چیزی به این جمله اضافه نکنید.
🔹 با "بی توجهی" به پافشاری کودک، خودتون رو مشغول کاراتون نشون بدید.
🔹 برای آرام کردن #کودک_لجباز ، اونو بغل و نوازش نکنید؛ این کار، لجبازیش رو تقویت می کنه.
🔹 از روش هایی مانند فریاد زدن، کتک زدن، تهدید کردن و... برای مقابله با لجبازی کودک استفاده نکنید. شاید با این روش ها موفق بشید، اما کودک در معرض آسیب های روانی قرار می گیره.
🔹 برای پایان دادن به لجبازی، به کودک "رشوه" ندید.
🔹 لجبازی کودک را با "محرومیت" تنبیه کنید؛ مثلا اونو از تماشای برنامه کودک ، به مدت نیم ساعت، محروم کنید.
احادیث الطلاب
🆔 @ahadis_tollab
﷽ #احکام_نجاسات #احکام_نماز
❓پرسش
آيا موی گربه نجس است؟ يا تنها برای نماز اشکال دارد و جایی را نجس نمی کند؟
📝پاسخ
موی گربه نجس نیست. ولی چون از اجزای حیوان حرام گوشت است نماز را باطل می کند.
احادیث الطلاب
🆔 @ahadis_tollab
❇️ لا فَتی اِلاّ عَلی ، سیّد و مولا علی
🍃افتاده نفس در دل خلقت به شماره
❣️از چشم سماوات روان گشته ستاره
🍃مَه خندد و خورشید شده محو نظاره
❣️جبریل به دیوار حرم کرده اشاره
🍃وز شوق گریبان حرم گشته دوپاره
❣️تا جلوه کند رویِ خداوند دوباره
🍃ای اهل حرم باز حرم محترم آمد
❣️تکبیر بگویید علی از حرم آمد
🎀 میلاد امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام و #روز_پدر مبارک باد.
احادیث الطلاب
🆔 @ahadis_tollab
این "دل" اگر کم است...بگو "سر" بیاورم
یا امر کن که یک "دل" دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم "دوست دارمت"
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...
🎀 #پدر_ایران_زمین_روزت_مبارک
احادیث الطلاب
🆔 @ahadis_tollab
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زندگينامه حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در يك نگاه
نام مبارك : على عليه السلام
نام پدر : عمران و عبد مناف، و ابوطالب كنيه آن جناب بود بخاطر پسر بزرگش كه طالب نام داشت
نام مادر : (فاطمه) بنت اسد
لقب شريف : مرتضى، اميرمؤمنان، مولى الموحّدين، سيد الوصيين،خليفة الله
كنيه : ابوالحسن، ابوتراب
تاريخ تولد : روز جمعه 13 رجب سى سال پس از عام الفيل
محل تولد : شهر مكه در خانه كعبه
مدت امامت : 30 سال
مدت عمر : 63 سال
تاريخ شهادت : شب 21 ماه رمضان سال چهلم هجرى
سبب شهادت : ضربت عبد الرحمن بن ملجم مرادى (لعنة اللَّه عليه)
محل شهادت : شهر كوفه، در خانه خود
محل دفن : نجف اشرف
تعداد فرزندان : 12 پسر و 16 دختر
@ahadis_tollab
اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد: وَ لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنيِنَ وَ أَنَا اَوَّلُ مَنْ صَلَّى مَعَهُ( در حالى كه هفت سال بيشتر نداشتم قبل از همه مردم با پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم نماز خواندم و من اولين فردى بودم كه با آن حضرت نماز خواندم) عمر با بركت آن حضرت 63 سال بود 10 سال قبل از بعثت و 23 در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و 30 سال بعد از آن حضرت زندگى كرد و مدت خلافت ظاهرى آن حضرت 4 سال و 10 ماه بود و بيشتر به جنگيدن با ناكثين (پيمان شكنان) و قاسطين (ظالمان) و مارقين (خوارج) گذارنيد.
@ahadis_tollab
ايمان آوردن يهودى
روزى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در راهى مى گذشت، يك نفر يهودى كه از يهوديان خَيْبَر بود با آن حضرت همراه شد (در حالى كه امام عليه السلام را نمى شناخت)، در بين راه به درّهاى كه بر اثر سيل، آب زيادى در آن جمع شده بود رسيدند، مرد يهودى جمله اى گفت و بر روى آب به راه افتاد و مقدارى كه رفت، على عليه السلام را صدا زد و گفت: اگر آنچه را من مى دانم تو نيز مى دانستى از آب مانند من عبور مى كردى
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: قدرى توقّف كن، سپس اشارهاى فرمود، فوراً آب منجمد گرديد و سفت شد و روى آن به راه افتاد مرد يهودى كه چنين ديد خود را بر قدم هاى آن حضرت انداخت و عرض كرد: اى جوانمرد، چه چيزى گفتى كه آب را به سنگ تبديل كردى؟ امام عليه السلام فرمودند: تو چه چيزى گفتى كه بر روى آب عبور كردى؟ عرض كرد: أَنَا دَعَوْتُ اللَّهَ بِاسْمِهِ الْأَعْظَمِ( من خدا را به اسم اعظم او خواندم) اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: اسم اعظم خدا چيست؟ عرض كرد: (على )كه اسم وصى و جانشين حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم است اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: من وصى و جانشين حضرت محمدم صلى الله عليه وآله وسلم مرد يهودى( پس از شنیدن این مطلب و دیدن معجزه آن حضرت در طول مسیر ) به حقّانيت آن حضرت اعتراف كرد و اسلام آورد.
کتاب احادیث الطلاب ص 350
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@ahadis_tollab
محبت علی(ع)آدمی را وارد بهشت مى كند
مرحوم شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در ميان جمعى ازاصحاب بودند كه ناگهان چهار نفر سياه پوست جنازه سياه پوستى را بر دوش حمل مى كردند و در حالى كه او را در كفن پيچيده بودند او را به سوى قبرش حمل مى كردند.
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چون اين صحنه را ديد فرمودند: جنازه را به نزد من آوريد، وقتى كه جنازه را آوردند و در مقابل آن حضرت به زمين گذاشتند و صورتش را باز كردند، آن حضرت فرمودند: اَيُّكُمْ يَعْرِفُ هذا (كداميك از شما اين شخص را مى شناسد)
چون اميرالمؤمنين عليه السلام او را ديد فرمود: أَنَا يا رَسُولَ اللَّهِ (من او را مى شناسم)، او رِياحْ نام دارد و غلام آل نجّار است سپس امامعليه السلام فرمودند: به خدا قسم، هر گاه او مرا مى ديد ( گرچه بارى را هم بر دوش داشت لحظاتى مىايستاد و) تواضع مى كرد و از ديدن من خوشحال مى شد و مى گفت: يا عَلِىُّ اِنّى اُحِبُّكَ (اى على عليه السلام من تو را دوست دارم)
پيامبراسلام صلى الله عليه وآله وسلم چون اين جملات را از امامعليه السلام شنيد فرمودند:يا عَلِىُّ لا يُحِبُّكَ اِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاَّ كافِرٌ يا على جز مؤمن كسى تو را دوست نمى دارد و جز منافق كسى با تو دشمن نيست. فَأَمَرَ بِغُسْلِهِ، وَ كَفَّنَهُ فى ثَوْبٍ مِنْ ثِيابِهِ آن حضرت دستور داد كه جنازه رياح را غسل دادند (و بخاطر اميرالمؤمنين عليه السلام) او را در لباسى از لباسهاى خودش كفن كرد و به همراه مسلمانان تا كنار قبرش تشييع كرد و بر جنازه او نماز خواند، و مردم زمزمههاى شديدى را از آسمان مى شنيدند.
سپس رسول خدا فرمودند اين زمزمهها بخاطر اين است كه اَنَّهُ قَدْ شَيَّعَهُ سَبْعُونَ اَلْفَ قِبيلَةٍ مِنَ المَلائِكَةِ، كُلُّ قَبِيلَةٍ سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَكٍ، وَ اللَّهِ ما نالَ ذَلِكَ اِلاَّ بِمَحَبَّتِكَ يا عَلِىُّ (70 هزار از گروه فرشتگان او را مشايعت كردند كه هر گروه 70 هزار نفر بودند و به خدا قسم جز به محبت و دوستى تو اى على عليه السلام به اين درجه و مرتبه نرسيد)
سپس رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم داخل قبر رياح شد و با دست خود او را در ميان قبر نهاد و لحظهاى از او روى برگردانيد و خاكها را روى قبر ريخت،
اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا ديديم شما لحظهاى از او روى برگرداندى، سپس قبر را با خاك پوشاندى، علتش چه بود؟
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: اين شخص ( چون دوستدار على عليه السلام بود) به همين خاطر از اولياء خدا و از فرمانبرداران خداوند محسوب شد و چون تشنه از دنيا رفته بود، همسران بهشتى او، يعنى حورالعين با عجله برايش از بهشت آب آوردند و او چون غيرتمند بود، دوست نداشتم با نگاه كردن به همسرانش او را محزون سازم، لحظهاى از او روى برگرداندم تا آب آشاميد.
کتاب احادیث الطلاب ص 351
@ahadis_tollab
🌹💐🌷🌻🌴حدیث 255
مطلبی که تاکنون به کسی نگفته ام
1772 - قالَ اَمِيرُالْمُؤْمِنيِنَ عَلِىٌّ عليه السلام: وَ لَأَقُولَنَّ ما لَمْ اَقُلْهُ لِأَحَدٍ قَبْلَ هذَا الْيَوْمِ، سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِصلى الله عليه وآله وسلم مَرَّةً اَنْ يَدْعُوَ لى بِالْمَغْفِرَةِ، فَقالَ: اَفْعَلُ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى، فَلَمَّا رَفَعَ يَدَهُ لِلدُّعاءِ اِسْتَمَعْتُ عَلَيْهِ، فَاِذا هُوَ قائِلٌ: اَللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِىٍّ عليه السلام عِنْدَكَ اِغْفِرْ لِعَلِىٍّ عليه السلام فَقُلْتُ: يا رَسولَ اللَّهِصلى الله عليه وآله وسلم مَا هَذا ؟ فَقالَ: أَ واحِدٌ اَكْرَمُ مِنْكَ عَلَيْهِ فَأَسْتَشْفِعَ بِهِ اِلَيْهِ؟
و همانا امروز مطلبى را مى گويم كه هرگز براى كسى قبل از آن نگفته بودم، يكبار از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم درخواست كردم كه برايم آمرزش بخواهد، حضرت فرمودند: (اين كار را)انجام مى دهم
پس برخواست و نماز خواند و هنگامى كه دستهايش را به دعا بلند كرد، از او شنيدم در حالى كه مى گفت: خدايا به حق (مقامى كه) على عليه السلام در نزد تو دارد على عليه السلام را بيامرز،
گفتم: اى پيامبر خدا اين چه (دعائى) بود. حضرت فرمودند: آيا كسى گرامى تر از تو نزد خدا وجود دارد تا او را شفيع قرار دهم.
احادیث الطلاب ص 495
🍒🍊🍐🌷🔴🔵🌻☘🍐🍇🌹🍀💐🌷
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🌺🌺🌺🌺🌺
🌹لطفا حتما تا آخر بخونید 🌹
🌴کرامت #امیرالمومنین (علیه السلام) به یک #طلبه🌴
🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺
يكى از #طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف از نظر #معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود .
روزى از روى #شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت #اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين #لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در #خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف #مجاور من باشى اينجا همين #نان و #ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى #مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به #هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن #همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
وقتى به در خانه آن #راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين #طلبه را به داخل #عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به #حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود .
فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون #اعيان و #تجار و #علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد #دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت :
آقايان من #نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين #طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به #دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى #زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد #طلبه كه در دريايى از #شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در #مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) #شعرى بگويم ، يك #مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى #فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر #اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع #دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود #اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه #سجده شكر كرد و خواند :
🌺به ذرّه گر نظر لطف #بوتراب كند
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
منبع :
کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين
@ahadis_tollab