#دلنوشته
#تلنگر...
🔻گاهی بعضی از ماها به یه تلنگر احتیاج داریم که بهمون بفهمونه که راهمون راه درستی نیست، در اصل اون تلنگر مارو برگردونه به سمت راه درست
👌کمی فکر کنیم...
✔️آری ماهایی که دم از محب امام حسین
(علیه السلام)بودن میزنیم ،
لعنت میکنیم اونایی رو که امامامشون رو تنها گذاشتند و نشنیدند صدای
👈 هل من ناصر ینصرنی امامشان را
نباید کوفی گونه رفتار کنیم ،
خوب گوش کن...میشنوی ؟
👈 صدای امامی حدود هزار و صدو هشتاد وچندسال سال است که دل آزرده ز شیعیانشان
به گوش میرسد!!
❗️(هل من ناصر ینصرنی)❗️
😔چقدر غریبیم باایشان،
درحالی که ایشان به ما نزدیکند..
دوست نزدیک تر از من به من است
و آن عجیب تر که من از وی دورم
❓أین امامنا ؟
❓أین صاحبنا ؟
❓أین الحسن و أین الحسین ؟
❓أین بقیه الله ؟
@ahadisemasoomin
زائرامام حسین علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
حدَثَنِی أَبِی ره عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ مِائَةَ أَلْفِ لَحْظَةٍ إِلَی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْهُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ مِنْهُ وَ یَغْفِرُ لِزَائِرِی قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع خَاصَّةً وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِمْ وَ لِمَنْ یَشْفَعُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَائِناً مَنْ کَانَ وَ إِنْ کَانَ رَجُلًا قَدِ اسْتَوْجَبَهُ النَّارُ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ کَانَ رَجُلًا قَدِ اسْتَوْجَبَهُ النَّارُ قَالَ وَ إِنْ کَانَ مَا لَمْ یَکُنْ نَاصِبِیّاً
ترجمه:
پدرم رحمة اللَّه علیه از حسین بن حسن بن ابان، از محمّد بن اورمه، از ابی عبد اللَّه مؤمن از ابن مسکان، از سلیمان بن خالد، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، وی می گوید:
از حضرت امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:
خداوند عزّ و جلّ در هر روز و هر شب صد هزار بار نظر به سکنه زمین می فرماید و در هر نظر هر کس را که بخواهد آمرزیده و هر کس را که بخواهد عذاب نموده و زائرین قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را بالخصوص و نیز اهل بیت ایشان و کسانی را که زائرین در روز قیامت شفاعت آنها را می کنند خواهد آمرزید. ناگفته نماند اشخاص شفاعت شده هر کس و هر شخصی که باشد مشمول آمرزش حق تعالی قرار خواهد گرفت اگر چه کسی بوده که مستوجب آتش دوزخ باشد.
راوی می گوید: عرض کردم: اگر چه کسی بوده که مستحق آتش دوزخ باشد؟
حضرت فرمودند:
اگر چه این طور باشد مشروط به اینکه ناصبی محسوب نگردد.
«کامل الزیارات »
@ahadisemasoomin
فدایت شوم حسین ای کشتی نجات
صل الله علیک یااباعبدالله
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#قتله_کربلا
#مرة_بن_منقذ
قاتل حضرت #علی_ابن_الحسین ( #علی_اکبر علیه السلام ) روز #عاشورا در کربلا
از لشگریان #عمربن_سعد در جنگ با امام #حسین علیه السلام.
و از طایفه «عبدالقیس» و مردی دلیر و بی باک بود.
نام کامل او را « #مرة_بن_منقذ_بن_نعمان_عبدی»
گفته اند.
در عاشورا سال 61 هـ.ق، آن زمان که حضرت علی اکبر فرزند حسین بن علی علیه السلام،
به میدان جنگ رفت و در مقابل سپاه اموی قرار گرفت
و تعداد زیادی از دشمنان را کشت و کسی نمی توانست در مقابل او به مبارزه آید مرة بن منقذ،
که از دلاوری های آن حضرت، به خشم آمده بود، به میدان آمد و گفت:
بزرگترین گناهان عرب بر گردن من که اگر علی اکبر بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش نگذارم.
پس همین که آنحضرت بار دیگر با شمشیر به دشمن حمله کرد.
مرة، راه را بر او بست و با ضربه ای که به او زد، آنحضرت به زمین بیفتاد.
آنگاه مردم اطراف او را گرفتند و با شمشیر #پاره_پاره اش کردند و فرزند حسین علیه السلام را به شهادت رساندند.
در مورد چگونگی شهادت علی اکبر علیه السلام ، نقل های دیگری نیز وجود دارد، از جمله:
اینکه مره همین که در میدان جنگ مقابل علی اکبر، رسید، ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با ضربه شمشیر، فرق او را شکافت، آنحضرت دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهرا خون روی چشمانش ریخته بود،
او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
برخی گفته اند که دشمن تیری بر گلوی او زد که آن تیر، گلو را شکافت و آنحضرت در خون خود غلتید و به شهادت رسید.
چند سال بعد از واقعه کربلا، سال 64 هـ.ق، #مختار به خونخواهی شهیدان کربلا قیام کرد
و در این رابطه، بیشتر قاتلان آنها از جمله مرة بن منقذ گرفتار شدند.
مختار، عبدالله بن کامل یکی از سرداران خود را با عده ای مامور دستگیری مره کرد.
این گروه مسلح خانه اش را محاصره کردند و چون او، راه فرار را بر خود بسته دید، سوار بر اسبش شد و نیزه بدست از خانه بیرون آمد و به گروه حمله کرد و نیزه ای بر عبدالله یا «عبیدالله بن ناجیه شبامی» زد و او را به زمین انداخت ولی آسیبی نرسید.
ابن کامل، او را با شمشیر زد و چون او دست چپش را سپر کرده بود، از این رو دستش آسیب دید و از کار افتاد و اسبش با شتاب او را از صحنه بیرون برد و به این ترتیب مره فرار کرد و خود را به بصره رساند و به #مصعب_بن_زبیر، ملحق شد.
به روایت دیگر که در کتاب 📚ناسخ التواریخ نقل شده، سعر بن ابی سعر، آن خبیث را گرفت و نزد مختار آورد.
مختار از او پرسید:
آیا تو علی بن حسین علیه السلام را کشتی؟
گفت من تنها نبودم بلکه هزار نفر با من بودند
مختار دستور داد اول دو #دست او را بریدند،
بعد #زبانش را از دهانش بیرون کشیدند سپس هر دو #چشمش و بعد #لبانش را بریدند
و آخر کار #سر از بدنش جدا کرده و بعد تنش را در #آتش سوزاندند.
📚منابع:
1- موسوعهالامام الحسین به نقل از: بحار الانوار، الدمعه الساکبه، اسرار الشهاده
2- نفسالمهموم
3- منتهیالامال
4- فرهنگ عاشورا
@ahadisemasoomin
✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ✨
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
به گلِ دشت نینوا صلوات🌸🍃
به نکو شبه مصطفی صلوات🌸🍃
به علی اکبر، عزیز حسین(ع)🌸🍃
آنکه شد شهید از جفا صلوات🌸🍃
🍃🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُــم🌸🍃
@ahadisemasoomin
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
زائرامام حسین علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِیهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شُعَیْبٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَیْنَ شِیعَةُ آلِ مُحَمَّدٍ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ لَا یُحْصِیهِمْ إِلَّا اللَّهُ تَعَالَی- فَیَقُومُونَ نَاحِیَةً مِنَ النَّاسِ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ أَیْنَ زُوَّارُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَیَقُومُ أُنَاسٌ کَثِیرٌ فَیُقَالُ لَهُمْ خُذُوا بِیَدِ مَنْ أَحْبَبْتُمْ انْطَلِقُوا بِهِمْ إِلَی الْجَنَّةِ فَیَأْخُذُ الرَّجُلُ مَنْ أَحَبَّ حَتَّی إِنَّ الرَّجُلَ مِنَ النَّاسِ یَقُولُ لِرَجُلٍ یَا فُلَانُ أَ مَا تَعْرِفُنِی أَنَا الَّذِی قُمْتُ لَکَ یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا فَیُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ لَا یُدْفَعُ وَ لَا یُمْنَعُ
ترجمه:
حسن بن عبد اللَّه بن محمّد بن عیسی، از پدرش از عبد اللَّه بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از عبد اللَّه بن وضّاح، از عبد اللَّه بن شعیب تیعی، از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:
روز قیامت منادی ندا می کند: شیعیان آل محمّد در کجا هستند؟! پس از میان مردم گردنهائی کشیده شده و افرادی بپا می خیزند که عدد آنها را غیر از حقتعالی کس دیگر نمی داند. ایشان در قسمتی از مردم بپا خاسته اند، سپس منادی ندا می کند: زوّار قبر حضرت امام حسین علیه السّلام در کجا هستند؟! خلق بسیاری به پا می خیزند.
پس به ایشان گفته می شود: دست هر کسی را که دوست دارید بگیرید و آنها را به بهشت ببرید، پس شخصی که جزء زائرین است هر کسی را که بخواهد گرفته و به بهشت می برد حتی بعضی از مردم به برخی دیگر می گویند: ای فلانی من را می شناسی؟ من کسی هستم که در فلان روز در فلان مجلس برای تو ایستاده و احترام از تو نمودم پس من را نیز دریاب، زائر او را نیز گرفته و به بهشت داخل نموده بدون اینکه دافع و مانعی در بین باشد.
«کامل الزیارات»
😭😭😭😭😭😭😭
السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولادالحسین علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@ahadisemasoomin
❤️ صلّیاللهعلیکیاأباعبدالله...
🕊حضرتفرمود: ...این ذکر را ۳مرتبه بگو؛ چرا که سلام از #نزدیک و #دور به ایشان میرسد!
@ahadisemasoomin
🏴🏴🏴حضور #بانوان ( #خانوم ها)در اربعین حسینی
🔴امام باقر علیه السلام فرمودند:
هیچ #بانوی مومنه ای روی زمین نیست مگر آنکه برای او #واجب است حضرت زهرا سلام الله علیها را با زیارت امام #حسین علیه السلام یاری کند.
📗بحارالانوار ج ۹۸ ص ۷۵
.
🔴در كامل الزيارات که از کتب کاملا موثق می باشد، از بانویی به نام ام سعید نقل شده: .
خانم ام سعید میگوید:
محضر مبارك حضرت #امام_صادق عليه السلام بودم و كسى را فرستادم كه مركبي را كرايه كند و من را به زیارت قبور شهدای احد ببرد.
.
حضرت عليه السلام فرمودند:
.
چه چيز تو را از زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام بازداشت ،
.
در حالی كه ميخواهی به زيارت شهدای احد در مدینه بروی؟!
.
در آن هنگام كنيز من وارد شد و اسب را آورد.
.
امام عليه السلام به من فرمودند:
.
اين اسب را برای زيارت شهدای احد اختيار كرده ای؟
.
عرض كردم :بلی
.
امام عليه السلام فرمودند:
.
از شما اهل عراق تعجب میکنم كه راه دورى را طى كرده و به زيارت قبور شهداء در مدینه مى رويد ، ولى زيارت سيد الشهداء عليه السلام را ترك كرده ايد!!!
.
عرض كردم:
.
🔴من یک " #زن_تنها " هستم!
.
امام عليه السلام فرمودند:
.
🔴 مانعی ندارد ...
.
و ثواب عظیم این زیارت برایم بیان کردند و فرمودند: .
#زيارت اباعبدالله علیه السلام بر هر #زن و #مرد واجب است.
.
📚بحارالانوار ج۱۰۱ ص ۳
برگرفته از کتاب کامل الزیارات
قابل توجه کسانی که میگن اربعین جای #زن نیست
@ahadisemasoomin
✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ✨
لینک کانال احادیث وروایات👍
ازاینکه مارا در کانال همراهی مینمایید متشکریم.
هدف کانال :فقط به نیت سلامتی وتعجیل درامر فرج حضرت حجت علیه السلام🌸
درنشراحادیث کوشا باشید .🙏
@ahadisemasoomin
#پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله وسلّم:
#کربلا پاکترين بقعه روی زمين، و از نظر احترام بزرگترين بقعه ها است. و الحق که کربلا از بساط های #بهشت است.
📚بحارالانوار؛ ج۹۸، ص۱۱۵.
@ahadisemasoomin
#فرازی_از_تاریخ
🕕🕔🕑...در چنین روزهایی است که به کرامت حسینی، راهبی نصرانی در مسیر حرکت سر مطهر سالار شهیدان علیهالسلام به سوی شام
مسلمان میشود!
--------------------🌿---------
⬇️ داستان او را که منابع متعددی از شیعه و سنی نقل کرده اند، چنین است:
سلیمان بن مهران أعمش می گوید:
در ایام حج در بین طواف مردی را در حال دعا دیدم که می گوید :
اللهم اغفرلی و أنا أعلم أنک لاتغفر (بارالها مرا ببخش و می دانم که نخواهی بخشید!).
به خود لرزیدم و به او نزدیک شدم و گفتم: ای مرد ! تو در حرم خدا و رسول خدا هستی و این ایام محترم است و در ماهی بزرگ قرار دارد، چرا از آمرزش ناامیدی؟!
گفت: ای مرد گناه من بزرگ است.
گفتم: آیا گناه تو از کوه تهامه هم بزرگتر است؟ گفت: آری. گفتم: آیا با کوه های استوار برابر است؟ گفت: بیا از حرم (مسجدالحرام) خارج شویم، از حرم خارج شدیم به من گفت:
▪️هنگامی که امام حسین (علیه السلام) بوسیله لشکر عمرسعد کشته شد من یکی از کسانی بودم که در آن لشکر شوم یعنی لشکر عمر بن سعد بودم و من یکی از چهل نفری بودم که سر را (سر مقدس امام حسین (علیه السلام) از کوفه برای یزید می بردند،
وقتی در راه شام سر را حمل می کردیم، در کنار دیر یک نصرانی فرود آمدیم. در حالی که سر مقدس بر نیزه ای بود و نگهبانانی با آن بودند،
غذایی آوردیم و نشستیم که بخوریم که ناگهان دستی از دیوار دیر بیرون آمد و نوشت:
🔅أترجوا امة قتلت حسینا - شفاعة جده یوم الحساب
ما از این پیشامد شدیدا نالان و گریان شدیم و بعضی از ما به طرف آن دست رفت که آن را بگیرد اما آن دست ناپدید شد. همراهان ما به طرف غذا برگشتند که ناگهان، دوباره آن دست ظاهر شد و نوشت:
🔅فلا و الله لیس لهم شفیع - و هم یوم القیامة فی العذاب
این بار هم همراهان ما بلند شدند و به طرف آن دست رفتند اما، دوباره ناپدید شد. دیگر بار به طرف غذا آمدند بار دیگر آن دست نوشت:
🔅و قد قتلوا الحسین بحکم جور - و خالف حکمهم حکم الکتاب
من دست از طعام کشیدم و دیگر غذا برایم گوارا نبود؛
سپس، راهبی از دیر به ما نگاه کرد و دید نوری از بالای سر مقدس، بلند است. مجددا، نگاه کرد لشکری را (در کنار سر) دید.
راهب به نگاهبان گفت: از کجا آمدید؟ گفتند: از عراق، به جنگ حسین (علیه السلام) رفته بودیم.
راهب گفت: پسر فاطمه دختر پیامبرتان و پسر پسرعموی پیامبرتان؟!
گفتند: آری، گفت: ای مرگ بر شما، به خدا قسم، اگر عیسی بن مریم (علیه السلام) پسری داشت، او را به باغهایمان میبردیم.
سپس، گفت: بهرحال، من از شما درخواستی دارم. گفتند: در خواست تو چیست؟
گفت: به رئیس خود بگوئید من ده هزار دینار دارم که از پدرانم به ارث برده ام. این دینارها را از من بگیرید و این سر را تا وقتی که می خواهید از اینجا بروید در اختیار من بگذارید. هنگام رفتن، آن را به شما برمی گردانم
👈 درخواست راهب را به عمر بن سعد گفتند، عمرسعد گفت: دینارها را از او بگیرید و تا وقت رفتن سر را در اختیار او بگذارید.
به سوی راهب آمدند و به او گفتند: اموال را بده تا سر را به تو بدهیم.
او دو کیسه آورد که در هر کدام پنج هزار دینار بود. عمر سعد کسی را که در نقادی و وزن کردن (درهم و دینار) مهارت داشت فراخواند، تا آنها را بررسی و وزن کند. پس از آن، آنها را به خزانه خود داد تا آن را برایش نگه دارد و دستور داد سر را به راهب بدهند.
راهب سر را گرفت و آن را شست و تمیز کرد و با مشک و کافوری که نزد خود داشت، خوشبو نمود، سپس آن را در پارچه حریری قرار داد و آن را در امان خود گذاشت و تا زمانی که او را صدا زدند و از او سر را خواستند، مرتب نوحه و گریه می کرد.
وقتی می خواستند سر را از او بگیرند گفت:
💠 ای سر، به خدا قسم، من اختیاری ندارم، فردا (روز قیامت) نزد جدت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) شهادت بده که من شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و همانا محمد بنده و پیامبر اوست. من به دست شما مسلمان شدم و من غلام شما هستم ؛
و آنگاه به لشکریان گفت: من می خواهم با رئیس شما مطلبی بگویم و سر را به او تحویل دهم، و به عمر سعد نزدیک شد و گفت: شما را به خدا و بحق محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) قسم می دهم که از این به بعد آنطور که تا به حال با این سر رفتار می کردید، رفتار نکنید و این سر را از این صندوق بیرون نیاورید.
عمرسعد گفت: می پذیریم،
سپس، راهب سر را به عمرسعد تحویل داد و از آن پس، از دیر بیرون آمد و در کوهستانی ساکن شد و در آنجا خدا را عبادت می کرد.
@ahadisemasoomin