eitaa logo
احادیث وروایات
95 دنبال‌کننده
391 عکس
116 ویدیو
4 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
زائرامام حسین علیه السلام 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِیهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شُعَیْبٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَیْنَ شِیعَةُ آلِ مُحَمَّدٍ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ لَا یُحْصِیهِمْ إِلَّا اللَّهُ تَعَالَی- فَیَقُومُونَ نَاحِیَةً مِنَ النَّاسِ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ أَیْنَ زُوَّارُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَیَقُومُ أُنَاسٌ کَثِیرٌ فَیُقَالُ لَهُمْ خُذُوا بِیَدِ مَنْ أَحْبَبْتُمْ انْطَلِقُوا بِهِمْ إِلَی الْجَنَّةِ فَیَأْخُذُ الرَّجُلُ مَنْ أَحَبَّ حَتَّی إِنَّ الرَّجُلَ مِنَ النَّاسِ یَقُولُ لِرَجُلٍ یَا فُلَانُ أَ مَا تَعْرِفُنِی أَنَا الَّذِی قُمْتُ لَکَ یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا فَیُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ لَا یُدْفَعُ وَ لَا یُمْنَعُ ترجمه: حسن بن عبد اللَّه بن محمّد بن عیسی، از پدرش از عبد اللَّه بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از عبد اللَّه بن وضّاح، از عبد اللَّه بن شعیب تیعی، از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: روز قیامت منادی ندا می کند: شیعیان آل محمّد در کجا هستند؟! پس از میان مردم گردنهائی کشیده شده و افرادی بپا می خیزند که عدد آنها را غیر از حقتعالی کس دیگر نمی داند. ایشان در قسمتی از مردم بپا خاسته اند، سپس منادی ندا می کند: زوّار قبر حضرت امام حسین علیه السّلام در کجا هستند؟! خلق بسیاری به پا می خیزند. پس به ایشان گفته می شود: دست هر کسی را که دوست دارید بگیرید و آنها را به بهشت ببرید، پس شخصی که جزء زائرین است هر کسی را که بخواهد گرفته و به بهشت می برد حتی بعضی از مردم به برخی دیگر می گویند: ای فلانی من را می شناسی؟ من کسی هستم که در فلان روز در فلان مجلس برای تو ایستاده و احترام از تو نمودم پس من را نیز دریاب، زائر او را نیز گرفته و به بهشت داخل نموده بدون اینکه دافع و مانعی در بین باشد. «کامل الزیارات» 😭😭😭😭😭😭😭 السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولادالحسین علیه السلام 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @ahadisemasoomin
‌ ❤️ صلّی‌الله‌علیک‌یاأباعبدالله... 🕊حضرت‌فرمود: ...این ذکر را ۳مرتبه بگو؛ چرا که سلام از و به ایشان می‌رسد! @ahadisemasoomin
🏴🏴🏴حضور ( ها)در اربعین حسینی 🔴امام باقر علیه السلام فرمودند: هیچ مومنه ای روی زمین نیست مگر آنکه برای او است حضرت زهرا سلام الله علیها را با زیارت امام علیه السلام یاری کند. 📗بحارالانوار ج ۹۸ ص ۷۵ . 🔴در كامل الزيارات که از کتب کاملا موثق می باشد، از بانویی به نام ام سعید نقل شده: . خانم ام سعید میگوید: محضر مبارك حضرت عليه السلام بودم و كسى را فرستادم كه مركبي را كرايه كند و من را به زیارت قبور شهدای احد ببرد. . حضرت عليه السلام فرمودند: . چه چيز تو را از زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام بازداشت ، . در حالی كه ميخواهی به زيارت شهدای احد در مدینه بروی؟! . در آن هنگام كنيز من وارد شد و اسب را آورد. . امام عليه السلام به من فرمودند‌: . اين اسب را برای زيارت شهدای احد اختيار كرده ای؟ . عرض كردم :بلی . امام عليه السلام فرمودند: . از شما اهل عراق تعجب میکنم كه راه دورى را طى كرده و به زيارت قبور شهداء در مدینه مى رويد ، ولى زيارت سيد الشهداء عليه السلام را ترك كرده ايد!!! . عرض كردم: . 🔴من یک " " هستم! . امام عليه السلام فرمودند: . 🔴 مانعی ندارد ... . و ثواب عظیم این زیارت برایم بیان کردند و فرمودند: . اباعبدالله علیه السلام بر هر و واجب است. . 📚بحارالانوار ج۱۰۱ ص ۳ برگرفته از کتاب کامل الزیارات قابل توجه کسانی که میگن اربعین جای نیست @ahadisemasoomin ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ✨
احادیث وروایات اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/ahadisemasoomin
لینک کانال احادیث وروایات👍 ازاینکه مارا در کانال همراهی مینمایید متشکریم. هدف کانال :فقط به نیت سلامتی وتعجیل درامر فرج حضرت حجت علیه السلام🌸 درنشراحادیث کوشا باشید .🙏 @ahadisemasoomin
اسلام صلی الله عليه وآله وسلّم: پاکترين بقعه روی زمين، و از نظر احترام بزرگترين بقعه ها است. و الحق که کربلا از بساط های است. 📚بحارالانوار؛ ج۹۸، ص۱۱۵. @ahadisemasoomin
🕕🕔🕑...در چنین روزهایی است که به کرامت حسینی، راهبی نصرانی در مسیر حرکت سر مطهر سالار شهیدان علیه‌السلام به سوی شام مسلمان می‌شود! --------------------🌿--------- ⬇️ داستان او را که منابع متعددی از شیعه و سنی نقل کرده اند، چنین است: سلیمان بن مهران أعمش می گوید: در ایام حج در بین طواف مردی را در حال دعا دیدم که می گوید : اللهم اغفرلی و أنا أعلم أنک لاتغفر (بارالها مرا ببخش و می دانم که نخواهی بخشید!). به خود لرزیدم و به او نزدیک شدم و گفتم: ای مرد ! تو در حرم خدا و رسول خدا هستی و این ایام محترم است و در ماهی بزرگ قرار دارد، چرا از آمرزش ناامیدی؟! گفت: ای مرد گناه من بزرگ است. گفتم: آیا گناه تو از کوه تهامه هم بزرگتر است؟ گفت: آری. گفتم: آیا با کوه های استوار برابر است؟ گفت: بیا از حرم (مسجدالحرام) خارج شویم، از حرم خارج شدیم به من گفت: ▪️هنگامی که امام حسین (علیه السلام) بوسیله لشکر عمرسعد کشته شد من یکی از کسانی بودم که در آن لشکر شوم یعنی لشکر عمر بن سعد بودم و من یکی از چهل نفری بودم که سر را (سر مقدس امام حسین (علیه السلام) از کوفه برای یزید می بردند، وقتی در راه شام سر را حمل می کردیم، در کنار دیر یک نصرانی فرود آمدیم. در حالی که سر مقدس بر نیزه ای بود و نگهبانانی با آن بودند، غذایی آوردیم و نشستیم که بخوریم که ناگهان دستی از دیوار دیر بیرون آمد و نوشت: 🔅أترجوا امة قتلت حسینا - شفاعة جده یوم الحساب  ما از این پیشامد شدیدا نالان و گریان شدیم و بعضی از ما به طرف آن دست رفت که آن را بگیرد اما آن دست ناپدید شد. همراهان ما به طرف غذا برگشتند که ناگهان، دوباره آن دست ظاهر شد و نوشت: 🔅فلا و الله لیس لهم شفیع - و هم یوم القیامة فی العذاب  این بار هم همراهان ما بلند شدند و به طرف آن دست رفتند اما، دوباره ناپدید شد. دیگر بار به طرف غذا آمدند بار دیگر آن دست نوشت: 🔅و قد قتلوا الحسین بحکم جور - و خالف حکمهم حکم الکتاب  من دست از طعام کشیدم و دیگر غذا برایم گوارا نبود؛ سپس، راهبی از دیر به ما نگاه کرد و دید نوری از بالای سر مقدس، بلند است. مجددا، نگاه کرد لشکری را (در کنار سر) دید. راهب به نگاهبان گفت: از کجا آمدید؟ گفتند: از عراق، به جنگ حسین (علیه السلام) رفته بودیم. راهب گفت: پسر فاطمه دختر پیامبرتان و پسر پسرعموی پیامبرتان؟! گفتند: آری، گفت: ای مرگ بر شما، به خدا قسم، اگر عیسی بن مریم (علیه السلام) پسری داشت، او را به باغهایمان می‌بردیم. سپس، گفت: بهرحال، من از شما درخواستی دارم. گفتند: در خواست تو چیست؟ گفت: به رئیس خود بگوئید من ده هزار دینار دارم که از پدرانم به ارث برده ام. این دینارها را از من بگیرید و این سر را تا وقتی که می خواهید از اینجا بروید در اختیار من بگذارید. هنگام رفتن، آن را به شما برمی گردانم 👈 درخواست راهب را به عمر بن سعد گفتند، عمرسعد گفت: دینارها را از او بگیرید و تا وقت رفتن سر را در اختیار او بگذارید. به سوی راهب آمدند و به او گفتند: اموال را بده تا سر را به تو بدهیم. او دو کیسه آورد که در هر کدام پنج هزار دینار بود. عمر سعد کسی را که در نقادی و وزن کردن (درهم و دینار) مهارت داشت فراخواند، تا آنها را بررسی و وزن کند. پس از آن، آنها را به خزانه خود داد تا آن را برایش نگه دارد و دستور داد سر را به راهب بدهند. راهب سر را گرفت و آن را شست و تمیز کرد و با مشک و کافوری که نزد خود داشت، خوشبو نمود، سپس آن را در پارچه حریری قرار داد و آن را در امان خود گذاشت و تا زمانی که او را صدا زدند و از او سر را خواستند، مرتب نوحه و گریه می کرد. وقتی می خواستند سر را از او بگیرند گفت: 💠 ای سر، به خدا قسم، من اختیاری ندارم، فردا (روز قیامت) نزد جدت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) شهادت بده که من شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و همانا محمد بنده و پیامبر اوست. من به دست شما مسلمان شدم و من غلام شما هستم ؛ و آنگاه به لشکریان گفت: من می خواهم با رئیس شما مطلبی بگویم و سر را به او تحویل دهم، و به عمر سعد نزدیک شد و گفت: شما را به خدا و بحق محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) قسم می دهم که از این به بعد آنطور که تا به حال با این سر رفتار می کردید، رفتار نکنید و این سر را از این صندوق بیرون نیاورید. عمرسعد گفت: می پذیریم، سپس، راهب سر را به عمرسعد تحویل داد و از آن پس، از دیر بیرون آمد و در کوهستانی ساکن شد و در آنجا خدا را عبادت می کرد. @ahadisemasoomin
❌ اما، عمرسعد وقتی از آنجا گذشت باز با سر مقدس به همانگونه عمل کرد که قبلا می کرد. وقتی به دمشق نزدیک شدند، به همراهیان خود گفت: پیاده شوید و از کنیز دو کیسه پول را خواست؛ ⬅️⬅️ کنیز آنها را نزد عمرسعد آورد نگاهی به مهر کیسه ها کرد. سپس دستور داد که آنها را باز کنید که ناگاه دید همه دینارها به سفال تبدیل شده است، به سکه ها نظر انداخت، دید در یک طرف آنها نوشته شده است: 📖و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون(ابراهیم/42) و در طرف دیگر آن نوشته شده است: 📖وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. عمرسعد گفت: انالله و انا الیه راجعون، در دنیا و آخرت زیان کردم، سپس به غلامان خود گفت: آنها را به نهر آب بریزید. غلامان سفال ها را به نهر آب ریختند و فردای آن روز به دمشق رسیدند و سر را به یزید تحویل دادند. 📙📗 الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 578 - 580؛ بحارالانوار، ج 45، ص 187 - 186 و ص 303 - 304؛منتهی الامال، ج 1 ات ص 638 - 640 @ahadisemasoomin
⚫️شوق زیارت تو نه تنها به قلب ما بلکه به قلب فاطمه(سلام الله علیها) هم موج می‌‌زند.. حضرت کاظم(علیه السلام): أَدْنَى مَا يُثَابُ بِهِ زَائِرُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِشَطِّ فُرَاتٍ إِذَا عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرْمَتَهُ وَ وَلَايَتَهُ أَنْ يُغْفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ. كمترين ثوابى كه به زائر امام حسين (عليه السلام) در كرانه فرات داده مى شود اين است كه تمام گناهان مقدم و موخرش بخشوده مى شود. بشرط اين كه حق و حرمت ولايت آن حضرت را شناخته باشد. 📚مستدرك الوسائل ج 10 ، ص 236 ، ح 11918 @ahadisemasoomin
[ازدی]  از جنایتکاران لشگر و در ! از قبیله «بنی اود» بود و نامش را «اسود اوسی» نیز گویند. روز سال 61 هـ.ق بعد از این که کوفیان، بن علی علیه السلام را به رساندند. جهت های ایشان ، به جسد مقدسش رو آوردند، در آن موقع، «اسود بن خالد» ملعون آن حضرت را ربود.         📚منابع: 1- نفس‌المهموم     2- ابصار العین     3- موسوعة‌الامام الحسین به نقل از: ترجمه لهوف فهری، بحارالانوار مجلسی، عوالم بحرانی، اسرارالشهادة دربندی، و منابع دیگر.     4- ناسخ التواریخ  @ahadisemasoomin ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ✨
داستان جالب مُقبل، شاعر کاشانی و خواب ایشان در راه زیارت امام حسین (علیه السلام ) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مقبل کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده . هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته . یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا . در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن .یک عده از افراد بر میگردن کاشان . یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری . از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده . دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت … با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه . همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه …. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد ، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن . مقبل میگه :با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا و خدیجه کبری و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا آمده اند مقبل میگه : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود . حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش: کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . محتشم ادامه داد: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده . محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله: این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند .و ملکی این شعر محتشم را میخواند: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد . پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر عبای خود را بر دوش محتشم انداخت مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و‌ فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند . مقبل گوید" رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(صلوات الله علیه و آله) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است . شروع کردم به خواندن اشعارم: