❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت چهارم مهرداد بعد از رفتن به کلاس چنان سرجایش ساکت نشسته بود که حتی خود آ
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت پنجم
مهرداد از حرفهای آقای حیدری تعجب کرد و گفت منظورتون چیه
آقای حیدری گفت اگه به من میگفتی که آقای ملکی چیکارت داره الان تا دم در خونه ات می بردمت
مهرداد گفت من که گفتم برای کمک به بچه های ضعیف کلاس از من کمک خواست
آقای حیدری گفت برو بچه ما این موها رو تو آسیاب سفید نکردیم
مهرداد گفت ولی موهاتون سیاهه که آقا
گفت همون دیگه وقت نکردم برم آسیاب
ولی دمت گرم خیلی مردی و مردونگی هم هزینه داره زیاد حرف بزنی دوباره میبرمت شهر ازونجا باید پیاده بیای
دست مهرداد را فشرد و گفت فقط حواست به همه چی باشه من روی تو و دوسه تا از بچه ها حساب کردم باید عکستونو تو روزنامه ها ببینم
بخاطر خودم نمیگم من چندسال بعد بازنشست میشم دوست دارم وقتی چند سال بعد که با عصا دارم راه میرم تو با ماشین مدل بالا کنارم ترمز کنی و سلام علیک کنی و به بچه هات بگی آقای حیدری که میگفتم اینه خندید و گفت ولی بهشون نگی بدبخت آخرشم هیچی نشدا
آقای حیدری که رفت مهرداد بیش از پیش بهش علاقمند شد و با خودش گفت من هرکاره ای بشم بهترین الگویم تویی آقای حیدری ساده و بی ریا قاطع و منظم و دلسوز و مهربان
مهرداد تو دلش خوشحال شد که آقای حیدری تا دم در خونه شون نیومد دلش نمیخواست اوضاع ظاهری خونه شونو ببینه هرچند آقای حیدری می دونست وضع اقتصادی پدر مهرداد خوب نیست
مهرداد وقتی رسید خونه مادرش رو ایوون نشسته بود و گریه میکرد
مهرداد گفت چی شده مادرجان
مادرش گفت بابات حالش خوب نیست
مهرداد گفت پس چرا نبردینش دکتر
مادر با خجالت گفت پول نداشتیم
مهرداد گفت اگه پول داشتین جای تعجب بود پاشو ببریمش دکتر
سریع رفت خونه ی دوستش و مقداری پول قرض کرد و گفت باید پدرمو ببرم دکتر
دوستش گفت صبر کن خودم میبرمتون تا ساعت نه شب بیمارستان بودند وقتی سرم تموم شد دکتر نسخه ای داد دست مهرداد و گفت داروش گرونه ولی لازمه حتما بخرید
مهرداد گفت الان؟
دکتر گفت نه ولی سعی کنید زیاد دیر نشه
مهرداد و دوستش پدر را به آرامی سوار ماشین کردند و برگشتن خونه
مهرداد شام را که خورد به کتابهاش نگاهی انداخت و قصد داشت درس فردا را مرور کنه که خوابش برد
صبح زود بیدار شد رفت دبیرستان اما در برگشت با جاوید برخورد کرد و جاوید حرفهای زشتی بهش زد مهرداد با تمام خویشتنداری که کرده بود اما آخرش مجبور شد چنان سر جاوید را به دیوار بکوبد که از سر جاوید خون سرازیر شد
ازینکارش پشیمون شد اما جاوید هم بخاطر غرورش شکایت نکرد و بعد از اون تا حدودی با هم دوست شده بودند
مهرداد بعد از دعوا به طرف داروخانه رفت
پول زیادی با خودش نداشت اما با خودش گفت هم قیمت میگیرم و هم ببینم میتونم مشابهشو بگیرم
وقتی وارد داروخانه شد دختری با چادر گل گلی و لباس خونگی داشت شامپو و خمیردندون و یه پلاستیک وسایل بهداشتی را حساب میکرد صبر کرد تا دختره بره اما مسئول داروخانه اینقدر پیله کرد که مجبور شد نسخه را بده و بگه فقط میخوام ببینم چند میشه قیمت دارو را وقتی گفت برق از سر مهرداد پرید و گفت ممنونم
خواست نسخه را بگیره که دختره نسخه به مسئول داروخونه برگردوند و گفت بپیچین من حساب میکنم
دکتر گفت خانم قیمتش خیلی زیاد میشه
دختره گفت شنیدم چقدر گفتین اشکالی نداره!
مهرداد از خجالت خیس عرق شده بود هرچه کرد که دارو را نگیره دختره قبول نکرد و گفت شما منو نمی شناسید ولی من می شناسمتون من دوست صمیمی خواهرتون هستم از خواهرتون می گیرم
مهرداد مطمئن شد او را با کسی اشتباه گرفته مهرداد بیرون داروخونه منتظر موند وقتی که دختره از داروخانه بیرون اومد دارو را داد دست دختره و گفت ببخشید میدونم خواستید اونجا حفظ آبرو کنید منم نخواستم شما اذیت بشین اما خواهر بزرگم ۱۲ سالشه همه ش
دختره گفت مهم نیست من خواستم یه ثوابی بکنم و مطمئنم شما هم حتما پولشو یک زمانی پس میدین من حورا هستم همین ساختمون روبرویی خونه مونه هر وقت پولشو داشتی بیار بده
مهرداد گفت اینهمه پول را که یکجا نمیتونم برگردونم میشه خرد خرد پس بدم ؟
دختر گفت نه من حوصله ی حرف مردمو ندارم عجله ای هم ندارم
برو راحت باش نتونستی پسش بدی هم حلالت زیاد به خودتون سخت نگیرید
ادامه دارد....
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5803184455430444465.mp3
4.01M
ابی ابراهیمی🎤
دل آروم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5803184455430444472.mp3
1.36M
#شعر_شبانه
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بی آشیان درآوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم
لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرماپزان در آوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان درآوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم
برای آنکه بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان درآوردیم*
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم، نان درآوردیم
به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی خانمان درآوردیم
و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم
#سعید_ِبیابانکی
#دفاع_مقدس
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5803081243071353028.mp3
8.52M
سنتی شبانگاهی
امیر تیموری🎤
یه پلاک
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5800775820590977730.mp3
7.33M
عرفان خوشرودی🎤
آدم کته (کوه یخ)
#جدید
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
دوشنبه🌞 🖼
۴ هره (حره) ماه ۱۵۳۵ تبری
۳ مهر ۱۴۰۲ شمسی
۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۹ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5803081243071353063.mp3
6.73M
حاج محمود کریمی🎤
مگه نه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5803184455430444440.mp3
4.7M
شکارچی
تغییر صدا توسط بی هوش مصنوعی😄
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5841462166045070258.mp3
2.5M
سعید شعبانی🎵
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
🎶جان دلبر برو دل تسّه تنگه... 🎶AHANGMAZANI❤️ 🍁🍂آهنگ مازنی در ایتا🍂🍁
AHANGMAZANI (4).mp3
5.97M
کیانوش حیدری🎤
جانِ دلبر برو دل تسّه تنگه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5771659709010415450.mp3
3.63M
وحید و حیدر حیدری🎤
هوا هوای قربون
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
AHANGMAZANI (5).mp3
4.76M
علیرضا شربتی🎤
قلندر
#جدید
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5816426247625910291.mp3
4.37M
قدرت آقامولایی🎤
سارا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
38.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت هفتم کارتون خاطره انگیز رابین هود
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
https://eitaa.com/ahangmazani/11557
قسمت ششم👆
@AHANGMAZANI (1).mp3
11.49M
🔥 ﴿ #فایل ﴾ #ریمیکس_شاد👌🏼😍
🎙 #علی_حمیدی & #ابی_عالی
🎙 #علیرضا_رحیم_پور
🎙 #ولی_قاسمی
🎙 #جهانبخش_کرد
🎙 #حافظ_دیوسالار
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸
AHANGMAZANI (13).mp3
20.47M
سنتی عصرگاهی
میرکا محمدی🎤
پادکست آهنگهای میرکا
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
37.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال پایتخت ۶
ساعت دو سولار رو میارن نیم وجبیه👊😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5803355974949408932.mp3
3.27M
ابی عالی 🎤
گیتاری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6030535903544351146.mp3
3.17M
دانیال گلردی🎤
بزن لَله چی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت پنجم مهرداد از حرفهای آقای حیدری تعجب کرد و گفت منظورتون چیه آقای حیدر
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت ششم
مهرداد وقتی به سر و وضعش نگاه کرد مطمئن شد که حورا خانم جز بخاطر کمک نظر دیگه ای نداشت اما از آنجایی که دل آدم عقل درست و حسابی نداره! مهرداد هم دلش شروع کرد به بهانه گرفتن
در مسیر برگشت با وجود سردی هوا صورتش داغ شده بود
تصویر اون دختر از ذهن مهرداد بیرون نمیرفت و هرچه تلاش کرد دید کاری از دستش ساخته نیست
ازون روز دیگه مهرداد اون مهرداد قبلی نبود حواسش کمتر پی درس بود و بیشتر روزها به بهانه های مختلف به داروخونه سر میزد و گاهی هم تا نزدیک خونه ای که حورا نشونش داده بود می رفت اما بهانه ای برای در زدن نداشت و دو سه باری حورا را دید از آنجایی که حورا اورا نشناخت گاهی نزدیکتر می رفت و راه رفتنش را تماشا میکرد اما باز تا مدتها نتونست حورا را ببینه یک روز حتی بفکرش رسید که از مسئول داروخونه که ظاهرا با حورا آشنا بود بپرسه که آیا حورا خانم به داروخونه شون سر میزنه و اگه سرمیزنه معمولا چه ساعتی هست
اما فهمید که فکر جالبی نبوده و پشیمون شد
با خودش تصمیم گرفت لااقل برای دیدن حورا خانم هم شده یکمدت بیشتر کار کنه تا به بهانه ی برگردوندن پول دارو حورا رو ببینه
فکرش را عملی کرد و هفته ای دو سه روز از مدرسه در می رفت و می رفت کارگری جمعه ها هم کار میکرد حدود دو سه ماه تمام تلاش کرد تا پول داروها جور شد
تو این مدت چندین بار توسط آقای حیدری اخطار گرفت و حتی چند بار هم آقای ملکی او را از کلاسش اخراج کرد یکبار هم وقتی آقای ملکی بخاطر بی نظمی مهرداد به مادرش ناسزا گفت مهرداد دست آقای ملکی را گرفت و چنان فشار داد که یکی از انگشتهای دستش شکست مهرداد گفت اگه یکبار دیگه به خانواده م توهین کنی حرمت معلم شاگردی رو ندید میگیرم و بدجوری حالتو میگیرم
آقای ملکی هم بخاطر این تهدیدش و هم شکستگی انگشتش از مهرداد شکایت کرد و اگر پا درمیونی آقای حیدری و مدیر مدرسه نبود شاید مهرداد از مدرسه اخراج میشد و حتی شاید در دادگستری هم پرونده دار میشد
مهرداد هر روز که میگذشت دلش می خواست هرچه زودتر حورا را ببیند بخاطر فکر و خیال زیاد چند روزی هم حالش نا مساعد شد
در اینمدت هم آقای حیدری یکی دوبار به خونه ی مهرداد رفت و با خانواده اش هم در مورد مهرداد صحبت کرد اما چیزی دستگیرش نشد
آقای حیدری به مهرداد شک کرد
و نگران بود که مهرداد به دام اعتیاد افتاده برای همین به خانواده شون گفت من میدونم مهرداد مدتیه که یواشکی میره عملگی
به شما تو این مدت پولی داده ؟
خانواده گفتن نه درسته که مشکل اقتصادی داریم اما قسمش دادیم که به خاطر ما با آینده ش بازی نکنه و فقط درسشو بخونه
آخرش هم بخاطر اصرار آقای حیدری و علاقه ای که مهرداد به او داشت مجبور شد موضوع بدهکاری پول داروی پدرشو بگه اما صحبتی از حورا نکرد و گفت از یکی از دوستانم قرض گرفتم
آقای حیدری کمی عصبانی شد و گفت وقتی اینقدر به پول نیاز داشتی چرا به من نگفتی مهرداد گفت صحبت یکقرون دوزار نبود شمام مشکلات خودتونو دارین الان هم الحمدالله جور شده من هم از فردا شروع میکنم به درس خوندن
اواخر اسفند بود و آخرین روز مدرسه
وقتی مدرسه تعطیل شد مهرداد دستش را روی پولهای تو جیبش گذاشت و وقتی از داشتنش مطمئن شد به سمت خونه ی حورا خانم راه افتاد وقتی در زد و عکس العملی ندید از لای دروازه وقتی حیاط را دید دلش هری ریخت گفت من حتی با این سر و وضع تو حیاطشون هم برم باید تا یکهفته بشور و بساب کنن اولین بارش بود که حیاطی به این تمیزی و قشنگی میدید از دو طرف گلهای رز و میخک در رنگهای مختلف دیوار قشنگی ساخته بودند که فقط در عکس های معروف به کارت تبریک دیده بود دوباره زنگ در را فشرد صدای پیرزنی را شنید که جواب داد بله
مهرداد رو به آیفون گفت ببخشید با حورا خانم کار داشتم
پیرزن گفت با کی داری حرف میزنی من اینجام پشت دروازه
مهرداد دستپاچه شد و گفت ببخشید خانم با دخترتون کار داشتم پیرزن گفت من دختر ندارم
مهرداد گفت مگه اینجا خونه ی حورا خانم نیست پیرزن گفت آهان دختر آقا رو میگی الان صداش میزنم
در حالی که به کندی می رفت که حورا رو صدا بزنه بلند بلند گفت چرا دست از سرش بر نمیدارین دختر بیچاره تمام پول تو جیبی هاشو صرف کار خیر میکنه و از تفریح و خورد و خوراک خودش میزنه
پدر ظالمش هم یک ریال بیشتر بهش نمیده گناه داره دختر بیچاره
در این فاصله فکری به خاطر مهرداد رسید و بخاطر اینکه بتونه حورا خانمو دوباره ببینه پولشو سریع از جیبش در آورد و یکبار دیگه شمرد و نصفش را در دستش گرفت و بقیه را گذاشت توی جیبش
ادامه دارد....
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5875259152028154047.mp3
4.74M
علیرضا شربتی🎤
مه دل درد و مه دل غم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
سه شنبه🌞 🖼
۵ هره (حره) ماه ۱۵۳۵ تبری
۴ مهر ۱۴۰۲ شمسی
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۱۰ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا