4_5805404219083067389.mp3
8.32M
محمدگلردی🎤
🎶لاره لاره
#جدید
🎶AHANGMAZANI❤️
🍁🍂آهنگ مازنی در ایتا🍂🍁
4_5807743941172269912.mp3
27.57M
سنتی عصرگاهی
عباس ماندگار گرگانی🎤
پادکست آهنگ های ماندگار
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
35.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال پایتخت ۵
دخر مردمو رفتی جاست فرند زدی😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5951598179920128310.mp3
3.98M
علی اکبر قنبری🎤
گل خشبو
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5942710294856864980.mp3
2.93M
جواد نکایی🎤
گل خوشبو
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت ششم مهرداد وقتی به سر و وضعش نگاه کرد مطمئن شد که حورا خانم جز بخاطر کم
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت هفتم
مهرداد دستی به موهایش کشید و از موهای صاف و لخت بدون گره اش خودش هم خوشش آمد موهایش تنها چیزی بود که تمام دوستانش با خنده میگفتن موهات بسیار زیباست ولی به قیافه ات اصلا نمیاد
موهای تقریبا بلند و صاف و با رنگ قهوه ای روشن که هرکی اولین بار می دید فکر میکرد موهای مصنوعیه چون با سر و وضع و لباسش تناسب نداشت چشمانی نافذ و جذاب داشت که به صورت استخوانی اش نمیومد بسیار خجالتی و کم حرف بود مخصوصا در برخورد با اشخاص غریبه خیلی کمتر حرف میزد
نیروی بدنی اش بد نبود اما هیچوقت دنبال درگیری نبود
چون پول باشگاه و خرید لوازم ورزشی را نداشت خودش گاهی با وسایل دست سازش تمرین میکرد
مهرداد وقتی چشمم به حورا افتاد که با چادر سیاه پشت دروازه ایستاده دست و پایش را گم کرد و تنها تونست سلام کنه
حورا پرسید بله کارم داشتید جناب؟
مهرداد پولی که دستش بود را از لای دروازه بطرف حورا گرفت و گفت خدمت شما
حورا گفت این پول برای چیه
مهرداد گفت پول دارو
حورا خندید و گفت داروخونه روبروی خونه مونه
مهرداد با خنده ی حورا دوباره دستپاچه شد و گفت البته نصف بدهی من به شماست و بزودی بقیه شو میارم خدمت شما
حورا سرش را از کنار دروازه بیرون آورد و با نگاهی به مهرداد گفت آهان یادم اومد من که گفتم عجله ای نیست و حتی اگه سخته نمیخواد برگردونین
مهرداد گفت من قول دادم و سر قولم هستم شما اگه لازم ندارین بدین به یکی که احتیاج داره
حورا گفت ممنون پس بقیه شو دیگه نمیخواد مهرداد گفت ولی من حتما میارم براتون و منتظر موند عکس العمل حورا رو ببینه
حورا گفت هرجور راحتین و درحالی که داشت دروازه رو می بست گفت بفرمایید و خودش هم از این بفرما گفتن الکی خنده اش گرفت اما خودش را نگه داشت مهرداد لبخندی زد و گفت ممنونم
حورا هم در رو بست و رفت اما مهرداد انگار توان رفتن نداشت تا حالا شک داشت که شاید یه علاقه ی سطحی و زودگذر باشه و با دیدن فیس و افاده های یه دختر پولدار کم کم این محبت سطحی هم تموم بشه بره
اما مهرداد عاشق شد عشقی که زمین و زمان داد می زدند که حورا کجا و مهرداد کجا
حورا دختری با چشمانی سیاه و صورتی سفید و قدی متوسط و دست و پاهایی کشیده و خوش فرم که با اینکه هیج آرایشی نداشت لبهایش مثل گل سرخ خوشرنگ بود و لپش انگار رژ زده باشد قرمز کمرنگ بود
مهرداد خیلی خودش را سرزنش کرد و به خودش گفت که ای کاش نمی اومدی یا کاش پولشو به همون پیرزنه میدادی و می رفتی
مهرداد می دونست اونقدر دلنازک و کم جنبه است که از همون لحظه دلتنگ حورا خواهد شد اما هیچ جوره امیدی به این عشق نبود این خونه و این هیبت و حورا با اینهمه زیبایی و نزاکت و حجاب حتی اگه تمام مردم شهر دست به دست هم بدهند هم رسیدن او به حورا نا ممکن است هنوز در افکار خودش غرق بود که در باز شد و پیرزن صدا زد آی پسر هی جوان! مهرداد گفت چشم الان میرم
پیر زن گفت من به رفتن و موندنت کاری ندارم زمین خداست این بسته را حورا خانم داد و گفت اگه دور و برت کسی را می شناسی که لازم داشت بده بهش
مهرداد گفت چرا من ؟!
پیرزنه گفت این دختر عادتشه هیچکس ازین در دست خالی نمیره ولی بترس از پدرش اون روی شمر رو هم سفید کرده شانس آوردی روزها معمولا خونه نمیاد ولی اگه تو رو اینجا می دید به فلکت می بست مهرداد گفت مگه جرم من چیه؟
پیرزن خندید و گفت گناهت چندین بار اومدن به اینجاست بسته را بطرف مهرداد گرفت و گفت بگیرش از پا افتادم بعد با مهربانی خاصی گفت
ببین مادر جان می دونم آدم شری نیستی ولی ازین خونه چیزی گیرت نمیاد به دختر معصوم و مهربون این خونه نگاه نکن پدر و عموهاش انگار از دهن فیل افتادند ماها را اصلا داخل آدم حساب نمیکنند
مهرداد گفت پس چرا شما اینجا براشون کار میکنید
پیرزن گفت دستم زیر سنگه چاره ای ندارم البته اگه حورا خانم نبود خیلی سال پیش ازینجا رفته بودم پیر زن وقتی دید مهرداد به شنیدن حرفاش علاقمنده روی سکوی کنار دیوار که جای گلدون بود نشست و گفت ببین مادرجان من حافظه ام خیلی خوبه تورو چندبار این دوروبر دیدم من از چشم های هرکس میتونم بخونم چی تو سرشه ولی بهت میگم که پسرجان اینجا جای تو نیست شاید بگی این پیرزن خل شده اما نه پسرم
من ۲۰ سال پیش پسری همسن و سال تو و تقریبا به قد و قامت تو داشتم ...
آهی کشید و با گوشه چادر کهنه اش اشکش را پاک کرد و گفت بله پسرجان
پسرم را دست تنها بزرگش کرده بودم که یک روز بخاطر عشق و عاشقی پیش چشمم پرپر شد و رفت پسرجان من از عشق عاشقی بیزارم از من بشنو و هرچی تو دلته رو همینجا بذار برو اینجا جای خوبی نیست پسرم اصلا عشق چیز خوبی نیست فیل باشی تو رو از پا مینداره بغضش شکست و با گریه گفت
برو پسر جان برو
ادامه دارد..
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5805492141358584077.mp3
4.64M
محمد کریمی 🎤
هسّه چلچلا دلبر
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5807743941172270000.mp3
6.23M
#شعر_شبانه
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه؟
زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه؟
شاهِ خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه؟
سخنت رمزِ دهان گفت و کمر سِرّ میان
وز میان تیغ به ما آختهای یعنی چه؟
هر کس از مُهره ی مِهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه؟
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه؟
#حافظ
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
18.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه!
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
چهارشنبه🌞 🖼
۶ هره (حره) ماه ۱۵۳۵ تبری
۵ مهر ۱۴۰۲ شمسی
۲۷ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۱۱ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
4_5965021520383184647.mp3
4.02M
حاج محمدرضا بذری
آقا ته بلاره
#امام_زمان
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5809995740985955841.mp3
10.81M
با صدای علیرضا باباجانی🎤
لیلا لیلا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5809995740985955839.mp3
7.71M
مهدی کارگر🎤
دورهمی متفاوت 😍👌
پاییز کوه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
47.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن سینمایی بالا
قسمت اول
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
https://eitaa.com/ahangmazani/11689
انیمیشن های قبلی
4_5809995740985955922.mp3
32.03M
سنتی عصرگاهی
بهزاد صفایی🎤
پادکست آهنگهای نازنین یادش بخیر یک و دو نمارستاق دکلمه و ریمیکس
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5809907818710437760.mp3
7.19M
احمد نیکزاد🎤
دلی دارمه
#جدید
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5807656018896752953.mp3
3.32M
تقدیم به گیلانی های عزیز😍
آران🎤
نم نمِ باران
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت هفتم مهرداد دستی به موهایش کشید و از موهای صاف و لخت بدون گره اش خودش
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت هشتم
مهرداد بطرف خونه حرکت کرد و خوشحال بود که نصف پولش را نگهداشته تا یکیار دیگه بتونه به دیدن حورا بره
بسته ای که پیرزنه داده بود را با دستش کمی سبک سنگین کرد و وقتی دید راحت باز میشه بسته را باز کرد و دید کفش زیبایی داخل بسته هست کفشش نو نبود ولی با نو فرقی نداشت و تنها از کفی کفش میشد فهمید چندباری پوشیده شده مهرداد کفشش را درآورد و کفشی که حورا داده بود را پوشید کمی برایش کوچیک بود اما بسیار بهش می اومد و احساس خوبی بهش داده بود
مهرداد گفت فردا میرم بهش میگم خودم پوشیدم یا ناراحت میشه و میگه نپوش یا میگه هرجور راحتی
از ذوق دیدن دوباره ی حورا حتی با همین فکرش خوشحال شد مهرداد وقتی خونه رسید زیادی سرحال بود تا اونجایی که پدرومادرش بهش شک کردند اما مهرداد خواهرشو صدا زد و برد اونور اتاق و گفت زهراجون دوس داری زن داداش داشته باشی زهرا گفت آره ولی تو که زن نداری
گفت اگه دهنت قرص باشه بهت میگم ولی باید قول بدی فعلا هیشکی نفهمه حتی ملیحه چون سریع میره به نامزد دهن لقش میگه زهرا گفت اع داداش! دامادمون که پسر خوبیه
مهرداد گفت چیو پسر خوبیه دو ساله که منتظره برای ملیحه جهیزیه جور کنیم
زهرا گفت خو چیکار کنه
مهرداد گفت مثل یک مرد بیاد بگه جهیزیه نمیخوام خودم جونم در میاد بعد از عروسی میخرم
زهرا گفت ولش کن از زنداداشم بگو اسمش چیه رسمش چیه چندسالشه مثل ما خوشگله یا مثل خودته
مهرداد گفت دور ور ندار من موهامو چشمام صدتای مثل شماها می ارزه
زهرا با خنده گفت تو اگه این چشم ها و موهاتو نداشتی که ما هیچ امیدی بهت نداشتیم
حالا میگی یا ملیحه رو صدا بزنم
مهرداد گفت باشه ولی بذار اسم رمز بذارم که بندو به آب ندی اسم رمزمون کفش باشه
راستی کفشمو دیدی زهرا گفت آره اتفاقا میخواستم بپرسم چند خریدی چقدرم با کلاس و قشنگه ولی قول داده بودی پول دستت بیاد برای من شلوار لی میخری قولت یادت رفت
مهرداد گفت نخریدم که اَه
اگه گذاشتی بگم کفشو همین دختره داده اسمش حورا است و مثل حوری قشنگه
زهرا گفت همه اولش میگن
چون چشم عاشق ضعیفه
مهرداد خندید و گفت ولی میگن کوره
زهرا گفت ترسیدم یه چک بخوابونی زیر گوشم
حالا تعریف کن بگو چجوریه
مهرداد گفت یه دختر تقریبا قد بلند
سفید مثل برف، خوش اخلاق و خوش برخورد صداش دلنشینه
زهرا گفت مگه برات خوند
مهرداد گفت پر رو نشو دیگه میگم صداش خیلی خوبه آروم و شمرده حرف میزنه و خیلی هم مظلومه
زهرا گفت اولاش همه مظلومن
مهرداد گفت کاش به آبجی ملیحه گفته بودم تو خیلی حسودی
گفت حسودی به تو ؟ عمرا بعدش با خنده و تمسخر گفت
دو روز بعد گندش در میاد که اسمش بلقیسه خونه شونم یک اتاق داره و بخاطر پرورش کرم ابریشم نتونسته درس بخونه
مهرداد گفت اتفاقا بلقیس هم اسم قشنگیه ملکه ی شهر سبا بوده
زهرا گفت اون که بله ولی بلقیسی که قسمت تو شده احتمالا ملکه ی دعواست
مهرداد گفت پس بی خیال برو میخوام درس بخونم
زهرا خودشو لوس کرد و گفت داداشی شوخی کردم باور کن خوشحال شدم لااقل یکی بود که بهت محل گذاشت
مهرداد گفت مگه من چمه
زهرا گفت هیچی تو جیبت شپش کله ملق میزنه
مهرداد گفت بگم خونه اش چجوریه
زهرا کنجکاوانه گفت آره بگو جدی مگه رفتی در خونه اش
مهرداد گفت بله رفتم و اتفاقا با خودش حرف زدم بعد با ذوق گفت تو خونه شون کارگر دارن سرایدار دارن از دروازه تا خونه شون نیمساعت راهه
زهرا گفت مگه رفتی خونه شون
مهرداد گفت نه ولی حیاطشونو دیدم که چقدر بزرگ بود پر از گل
گفت حالا بهت جواب مثبت داد یا نه
مهرداد گفت اصلا در این مورد با هم حرف نزدیم زهرا از جاش بلند شد و گفت بَه خسته نباشی لابد رفتی خونه شون کارگری توهم زدی که دوستت داره
مهرداد گفت اصلا نمیدونم دوستم داره یا نه
زهرا گفت وقت منو گرفتی برم تا برنج نسوخته خودت علافی منو هم علاف کردی
دختری که نه میدونه دوسش داری نه می دونی دوستت داره چرا میگی زنداداش دوس داری لابد اسمشم یواشکی از مادرش شنیدی
مهرداد گفت نه بخدا اسمشو خودش به من گفت
زهرا گفت یعنی اومد پیشت گفت آقای مو قشنگ اسمم حوراست
مهرداد گفت نه پول داروی بابا رو همین دختره داد یادته گفتم داروش خیلی گرونه
زهرا گفت آره
گفت همین دیگه پولشو این دختره داد گفت داشتی پس بده نداشتی هم حلالت
زهرا گفت خاک بر سرِ.....م سه ماه کار کردی همه ی دست و پات زخم شده بعد پولی رو که بهت بخشیده فقط بخاطر خود شیرینی بردی پسش دادی
ما رو بگو فکر میکردیم لااقل داداشمون با هوشه
ادامه دارد..
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5938020753210346286.mp3
6.71M
مهدی و قدرت آقا مولایی🎤
هادلخواه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5807656018896752954.mp3
8.35M
علیرضا رحیم پور🎤
اونور بازار
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
پنجشنبه🌞 🖼
۷ هره (حره) ماه ۱۵۳۵ تبری
۶ مهر ۱۴۰۲ شمسی
۲۸ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۱۲ ربیع الاول ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5812295786167275549.mp3
3.63M
محمد ابراهیم عالمی🎤
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا