eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
10.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ی قسمت سی و هشتم داستان🌸گمشده در تاریکی🌸 مادر بزرگ گفت میدونم داستانت چیه هرچند قرار بود بهت نگم ولی وقتی این همه غم تو چشات دیدم دلم برات سوخت ولی قول بده فعلا به کسی نگی من همه چیو میدونم ایرج جان هرگز به فکر ازدواج مجدد نبود و نیست و اگر هم یک درصد میخواست ازدواج کنه سراغ تو نمی اومد می دونستی یکی از خیرین جایی که تو بزرگ شدی همین حاجی ایرج منه بعد یهو انگار اشتباه بزرگی کرده باشه گفت همین آقا ایرجه ایرج تمام دخترای اون آسایشگاه رو مثل دختر خودش می دونه وقتی گفت تورو آورده خونه ی قدیمی مون که بیشتر مراقبت باشیم من بهش شک کردم و وقتی قسمش دادم جریان چیه ماجرارو گفت منم تعجب کردم که ایرج جان برای یک نفر پونصد میلیون بده و گفتم داری به مادرت دروغ میگی ایرج گفت نه من میخوام یه جوون دیگه رو هم نجات بدم و اگه تونستم کاری کنم اون جوون جای منو بگیره دیگه دغدغه ای ندارم که بعد از من کی میخواد حامی مردم بشه سارا از ذوق فقط گریه میکرد مادر بزرگ گفت دختر حسابی تو چجوری با این حالت میخواستی مثلا زن ایرج جانم بشی و بخاطر یه آدمی که فقط چندبار دیدیش از آرزوهای خودت دست کشیدی سارا در حالی که گریه میکرد گفت بخاطر مادرم چون مادرم به پدر این خونواده بد کرده بود من سعی کردم جبرانش کنم مادر بزرگ گفت ایرج اینو هم میدونست وگرنه بخاطر تو پونصد میلیون پولشو نمی بخشید سارا گریه میکرد و مادر بزرگ در حالت گریه و خنده می گفت دختر جان تو الان باید خوشحال باشی چرا گریه میکنی سارا گفت مادر جون شما خودت چرا گریه میکنی مادر بزرگ گفت چه می دونم ما پیرزن ها دنبال اینیم که بخاطر چیزهایی که از دست دادیم گریه کنیم ولی دنبال بهانه میگردیم یه هفته مونده بود که ایرج جانم به دنیا بیاد پدرش از دنیا رفت می دونستی من عاشقش بودم میدونستی منم دست تنها بزرگش کردم می دونستی اسم پدرش چی بود سارا گفت چی مادر بزرگ در حالی که شونه هاش از گریه تکون میخورد گفت ایرج سارا اون شب فهمید که همه ی آدم ها یه غم فروخورده و یه بغض نشکسته دارن که شاید هر از چندگاهی از دستشون در بره و یک جایی و پیش کسی سفره ی دلشونو باز کنن و باز هم یاد فاطمه افتاد و سرشو گذاشت روی زانوی مادربزرگ و گفت می تونی چند دقیقه مثل فاطمه جای مادرم باشی مادر بزرگ دستی روی سر سارا کشید و گفت هیچکس نمیتونه جای مادر رو بگیره ولی من تورو مثل دخترم دوست دارم ادامه دارد .... نویسنده :سید ذکریا ساداتی AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
AHANGMAZANI4_5992533590527708932.mp3
زمان: حجم: 43.9M
اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟ امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟ ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت؟ یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل گیرم كه جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟ از مضحكه ی دشمن تا سرزنش دوست تاوان تو را می‌دهم اما به چه قیمت؟ مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟ ارسالی:Arghavan AHANGMAZANI 🌸❄️کانال ❄️🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ونیز نیست بندر گناوه ی خودمونه😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنبه🌞 🖼 ۳ شروینِ ماه ۱۵۳۵   تبری ۲ دی  ۱۴۰۲ شمسی ۲۳ دسامبر  ۲۰۲۳میلادی ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۵ قمری @AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸