eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸گمشده در تاریکی🌸 قسمت چهل و دوم فاطمه وقتی رسید خونه اینقدر ذوق داشت که اصلا به ساعت نگاه
داستان 🌸گمشده در تاریکی🌸 قسمت چهل و سوم رضا وقتی حال مادرشو دید گفت چشم فقط بیقراری نکن همین الان یه تاکسی تلفنی میگیرم با هم میریم فاطمه گفت به شرطی که اونجا یه چند دقیقه منو باباتو تنها بذاری رضا چشمکی زد و گفت:ولی من خودمم اضافی ام خواهر کوچولو نمیخواما فاطمه گفت تو مسخره ام نکنی کی مسخره ام کنه رضا کمی این پا و اون پا کرد و گفت مامان یچیزی می پرسم راستشو بگو فاطمه گفت از من دروغ شنیدی مگه رضا گفت ای بابا تو هم از همه چی نکته بگیر فاطمه گفت خب حالا فرمایشتو بگو رضا گفت با اینکه از بابا اینهمه بد میگن یکی دوبارم که فالگوش ایستادم از خودتم شنیدم میگفتی لات و لوت بود و به پدر و مادرش بی احترامی میکرد چجوریه که اینقدر دوسش داشتی فاطمه کمی سرخ و سفید شد و گفت کی گفته دوستش داشتم رضا گفت کلاغ سیاه خبر آورده فاطمه لبخندی زد و گفت پدرت یکسال آخر زندگیش توبه کرد و واقعا هم خوب شد مردم چه میدونن خدا باید توبه شو قبول کنه که بنظرم قبول کرده فاطمه دوست داشت رضا از پدرش بیشتر بپرسه تو دلش یه عالمه حرف داشت که به کسی جز سارا نگفته بود تو مسیر رفتن به روستا رضا هی از فاطمه پرسید و فاطمه هم با ذوق و شوق جواب می داد وقتی سر مزار محمود رسیدن رضا گفت من میرم خونه ی دوستم و نیمساعت دیگه میام فاطمه گفت پیش احمد میری رضا گفت جز احمد دوست دیگه ای ندارم زودی برمی گردم نمی ترسی که ؟ فاطمه گفت نه فقط زودتر بیا وقتی کنار مزار محمود نشست انگار واقعا اومده پیش یه آدم زنده چادرشو مرتب کرد و سرشو انداخت پایین و گفت محمودجان امشب اومدم دعوات کنم اگه حوصله شو نداری بگو برگردم فاطمه یجوری راحت رو زمین نشست که انگار محمود گفت نه بابا کجا بری ! بشین تعریف کن فاطمه هم مجددا سیر تا پیاز زندگیشو گفت و وقتی به اسم سارا رسید با صدایی بغض آلود گفت محمود جان تو که حتما پدر و مادرشو می بینی خواهش میکنم بهشون بگو برن به خواب سارا من بدون سارا نمیتونم دووم بیارم تو این یکسالی که ازم دور بود به اندازه ی بیست سال پیرتر شدم بعدش زیرچشمی نگاهی به قبر محمود کرد و گفت ولی چشاتو در میارم اگه بخوای با سهیلا حرف بزنی فقط به پدرش بگو رضا تازه رسیده بود و پشت سر فاطمه ایستاده بود غش غش خندید و گفت مادرجان اون همین الان که داشتی حرف میزدی کنار حوری نشسته و داره بهت میخنده سهیلا کیه فاطمه گفت اگه بتونم این عادت زشت فالگوش وایسادنو از سرت بگیرم شاهکار کردم رضا دست مادرشو گرفت بوسید و گفت باور کن شوخی میکنم که حال دلت خوب بشه وگرنه کدوم حوری رو دیدی که از مادر قشنگتر باشه فاطمه گفت تو هم خوب بلدی همه چی رو ماستمالی کنی فاطمه موقع برگشتن حالش خیلی بهتر شده بود و وقتی رسیدند خونه بلافاصله رفت خوابید صبح زود بیدار شد و نمازشو خوند و رضارو بیدار کرد و گفت مادر پاشو نمازتو بخون که بریم سرکار رضا گفت چی؟ سرکار؟ کار پیدا کردی؟ فاطمه گفت نه کار کجا بود من میگم حالا که قراره سارا عروسم نشه لااقل این چند روزی که اونجا میری سرکار منم بیام یه دل سیر ببینمش رضا گفت پس من چی؟ یعنی برای من نمیخوای هیچکاری کنی فاطمه گفت چیکار کنم نمیتونم بزور بهش بگم که بیاد عروس من بشه تازه تو کجا و آقا ایرج کجا رضا گفت کاری ندارم اصلا برای خودمم نمیگم ولی حیف سارا خانم که بخواد زن مردی بشه که از پدرش هم بزرگتره فاطمه گفت ولی هم پول داره و هم اخلاقش خوبه تو حتی پولدارم بشی با این اخلاقت هیشکی بهت زن نمیده رضا گفت مادرجان چقدر بین آدمها فرق میذاری بابام با اونهمه کارهاش میگی توبه کرده خوب شده من الان از وقتی که از زندان آزاد شدم تا حالا حرف بدی از من شنیدی ؟ به کسی بی احترامی کردم ؟ چرا باور نمیکنی منم خوب شدم فاطمه گفت تو دل این دختر رو شکستی دل که قوری نیست بخوای بند بزنی درست بشه رضا گفت من غلط کردم فقط بهش بگو یمدت منو زیر نظر بگیره کوچکترین خطایی از من دید بره با همون آقا ایرج جانش عروسی کنه قول میدم تو عروسیشونم شرکت کنم فاطمه گفت فعلا پاشو نمازتو بخون بریم رضا گفت قربون مادرم بشم که هر وقت اینجوری حرف میزنه یعنی با من موافقه و میگه سعیمو میکنم فاطمه گفت من چنین قولی بهت نمیدم ولی هرچی باشه پسرمی نمیتونم ببینم حال دلت خوب نباشه زود باش که دلم برای دخترم یذره شده رضا گفت من اگه باهاش ازدواجم کنم همه ش میگی ور دل خودم باشه فکر کنم برای دیدنش باید وقت قبلی بگیرم فاطمه گفت فعلا بذار ببینیم اصلا محلت میذاره تو هم وقت کردی مادرتو به یه دختر اجنبی بفروش رضا گفت وای خدا شما رو اصلا نمیشه شناخت تا غریبه است میگی کاش عروسم بشه ولی عروست که شد میگی دختر اجنبی فاطمه خندید و گفت منم دل دارم مگه چندبار مادرشوهر میشم ادامه دارد.... نویسنده :سید ذکریا ساداتی AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_5794084656680800980.mp3
3.84M
از خوب و بد هر عملت با خبرم من چون از رگ گردن به تو نزدیک ترم من صد بار اگر توبه شکستی و گذشتم صد بار دگر توبه کنی می گذرم من درخواب فرو می روی و غافل ازاین که مشتاق به دیدار تو در هر سحرم من تو ثانیه ای حال خوش خویش بیاور تا با همه جاه و جلالم بخرم من وقت خوشی و خنده به من نیست حواست در وقت گرفتاری أت اول نفرم من ترسی به دلت راه نده چون که برایت در واهمه روز قیامت سپرم من از رحمت و بخشندگی ام باخبری تو از خوب و بد هر عملت با خبرم من من عبد خطا کارم و گویم که خدایا هر چند که آلوده و بی بال و پرم من از من به دل سوخته ی فاطمه بگذر دلسوخته ی روضه دیوار و درم من ارسالی :Arghavan AHANGMAZANI❤️ 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
20.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍👏 آخر هفته خوبی را برایتان آرزومندم 🙏 🎶@AHANGMAZANI❤️
❤آهنگ مازنی❤
به نام خداوند جان و خرد برو کشتی آنجا که خواهد بَرَد سخنرانی طنز بله دوستان جان ☺️ داشتم میگفتم که
به نام خداوند روزی رسان قناعت توانگر کند مرد را سخنرانی طنز میخوام در مورد قناعت و دلخوشی حرف بزنم اما لازمه حکایتی تعریف کنم آقااااا دیشب ما بعد از قرنی گفتیم بریم ببینیم این اجانب در مورد ما چی میگن و این رسانه ی اجنبی که تا کُنج اتاق ما و حتی تو رختخواب ما😱 راه پیدا کرده چی داره رفتم و دیدم که آهاهاهاهاهاها رسانه تماما اجنبی! ولی رسانه دارها همه ایرانی و نود درصدشونم مازندرانی قیامتی بود برا خودش دوسه تا ازین پست هارو محض مذوق خوندم ببینم چی ونه دله هست که بیسّ و چاری گت و کچیک سر تو این رسانه است یکیش بنظرم جالب اومد گفتم شمام بدونین بد نیست یک کلبه تو جنگل نشون داده بود و روش یادش بخیر با اتا گل پخش کرده بود و کپشن نوشته بود دلم اینجارو خواست بدون گوشی و بدون وسایل مدرن آقااااا لایک بخرده! لایک بخرده طرف شصت هزارتا به قول شما فالووِر داشته ولی این پستش بَیر نترس یک میلیون بازدید خورده بود گفتم برم با این بلاگردون ببخشید بلاگرجون دوتا کلمه حرف بزنم ببینم مزه ی دهنش چیه 😜 همینکه گفتم سلام دیدم عکس فرستاد چه عکسی خودِ آیینه ماه ره میگه تو در نیا من اومدم 😱 ته دشمن بمیره مگه آدمیزاد کته اتنده باکلاس هم بونه سر کلاه بود یک وری! دستش ساعت بود اتا تشتلاک اندا هلا بزرگتر اما لباسشو نگم یعنی همه اَنزله بزه و جِرد وبِرد گفتم دتر تو که شصت هزارتا فالوئر داری یه تبلیغ بزنی پول لباست درمیاد این لباسا چیه آدم از خجالتیِ او میشه گفت برو عمووو اینا مده بهش میگن زاپ دار گفتم ههه زیپ منظورته گفت عمو تو از کدوم پشت کوه اومدی که هنوز زاپ به گوشت نخورده گفتم از رشته کوه البرز نرسیده به قله ی دماوند😍 گفت خا اسا 😑 گفتم الان به من بگو که این کلبه که میخواستی تو جنگل اگه من براتون جور کنم میرین گفت پدرجان دهنتو آب بکش من همسن دخترتم گفتم آقااااااا میگم خودت و خانواده ات برو من نمیام که گفت خا این شد یه چیزی قیمتش چنده؟ گفتم اصلا رایگانه فقط بمن بگو میتونی تو این کلبه زندگی کنی گفت مگه کاری داره چرا که نه از خدامه شب بشینم تو کلبه صدای بارون و زوزه ی شغال و صدای چک چک آب از سقف چه رویایی میشه گفتم خوب اونجا میخوای چقدر بمونی گفت دو ماه سه ماه اصلا شایدم برای همیشه گفتم برای شام و ناهارت فکری کردی اونجا خیابون هراز نیس زنگ بزنی برات پپرونی بیارن با سس اضافه و سیب زمینی پاکتی گفت ای ناقلا خوب بلدیا گفتم آقااااااا حرفو بچسب گفت باشه مگه چیه! حاضری درست میکنم گفتم حاضری؟ گفت برای چی گفتم بلدی شیر گوسفند بدوشی گفت از گوسفند میتلسم گفتم خا وه شه هیچی بلدی یک کیلومتر بری از چشمه آب بیاری گفت من از تو یخچالمون میخوام آب بگیرم به داداشم ۵۰ تومن میدم برام بیاره گفتم خا وه هم هیچی بلدی با هیزم خیس آتیش درست کنی گفت مگه هیزم خیس آتیش میگیره گفتم خا اینم هیچی طاقتشو داری شب تا صبح دندون درد بکشی تا ممدعلی دندون گیر صبح بیاد با انبر دندونتو بکشه گفت تو چی میگی اصلا گفتم دتر جان درسته که یادش بخیر اون قدیما. ولی قدیما رو با امکانات جدید دوست داری اگه تونستی دو هفته با امکانات قدیم زندگی کنی تازه می فهمی ما زندگیمون چقدر خوبه و خبر نداریم قدیمیا اگه بگن خوش بحال شما حق دارن شما فقط کلبه ی جنگلی و صدای جویبار و پرنده می شنوی هنوز کنار آتیش این کلبه ننشستی که ببینی یک طرفت یخ زده یک طرف داره سوخته چشمت هم از دود داره کور میشه خوب شد بلاکم کرد وگرنه خانمم اگه صبح میدید میگفت تره دق دکفه که پیرسری داری چت میکنی برو چتی ِ بدبخت بور همون دریده ی جا درد دل هکن😂 فکر کنم ادامه دارد ارادتمند همه ی شما -سید