❤آهنگ مازنی❤
انیمیشن زیبا و طنز رئیس مزرعه 😍 قسمت چهارم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال
46.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن زیبا و طنز
رئیس مزرعه 😍
قسمت پنجم( پایانی )
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6032583331634220860.mp3
2.54M
ترکی
20.6K
سلام عزیزم عزیزم سلام😍
🕺💃💃🕺
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5978925824168954408.mp3
8.9M
سنتی عصرگاهی
استاد اسحاقی🎤
امام رضا (ع)
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجانب ماشاالله مرزوقی وصیت میکنم بعد از مردنم مرا به خاک بسپارید😜😂
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
5_6107259378253955177.mp3
2.92M
مجید فلاح🎤
خُردِ کیجا سورکی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
5_6305569112210802971.mp3
3.27M
ایمان فلاح🎤
میکس چند آهنگ😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6032583331634220928.mp3
4.98M
علی رزاقی🎤
فارسی
بازخوانی آهنگ مرحومه که اولش سو داره و آخرشم سن😍
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6008330420112869570.mp3
2.26M
۴۹
در انتظار #محرم
محمد حسین شفیعی🎤
مداحی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6032583331634220935.mp3
6.83M
جام حذفی را با این وویس برای خودتان لذت بخش تر کنید
البته بهترین فوتبال دوچرخه سواریه😍
لطف الله سیفی (عمو برهان)🎤
دونه پاج: سینی بزرگ
بولینه:کتک زدن
لَوه سرپوش:درقابلمه
خروش وچه:بچه ی خرگوش
😂😂😂
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
May 11
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت یازدهم یک ماه از اون روز گذشت و جیران نیامد تمام کوچه پس کوچه های شه
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸
قسمت دوازدهم
وقتی زهرا را پیدا کردم اول یک دل سیر گریه کردیم و بعد حرف زدیم و حرف زدیم وقتی زهرا فهمید من و رسول مدتها تو شهرشون بودیم خیلی ناراحت شد اما گفتم که رسول به دو دلیل قبول نکرد خونه ی تو بیاد اول اینکه تو میدونستی علت مشکل من و رسول چی بود
و دوم اینکه گفت نمیخوام ببینه که من هچنان عاشق آوادانم
البته به خنده گفت ولی میدونم خجالت میکشید چون کمتر مردی این حد از بی اعتمادی رو تحمل میکنه مگر اینکه با تمام وجود عاشق زنش باشه
خلاصه حرف زدیم و گریه کردیم خاطره تعریف کردیم و گریه کردیم می خندیدیم و باز گریه می کردیم شوهر زهرا وقتی ما را در این حال دید خندید و گفت من اولین باره که دوتا دوست رو اینجور مشتاق هم می بینم پس چجوری تو اینمدت طاقت آوردی و نیومدی خونه ی زهرا جون
گفتم فقط بخاطر آقا رسول
بعد گفتم یه سوال ازتون می پرسم جواب بدین البته بدون رودروایسی چون در مَثَل میگن مناقشه نیست
گفت بفرمایید
گفتم داستان منو که می دونید گفت بله زهرا جون خیلی وقته که منتظر شما بود و دلیلشو خواستم مجبور شد کل سرگذشت شما رو تعریف کنه گفتم حالا با این چیزایی که شنیدین شما اگر جای رسول بودید چه می کردید
گفت چی بگم؟!
گفتم حقیقت رو فقط
گفت نمیدونم چون آدم تا در موقعیت چیزی نیفته نمیتونه قضاوت کنه وگرنه از نسل سوم بشر به اینور دیگه نباید هیچکس اشتباهی میکرد و هیچ اختلافی هم بین نوع بشر نبود گاهی منطق در زمان ناخوش احوالی کار نمیکنه
گفتم مثلا اگه بودید چی؟
گفت فکر نکنم به اندازه ی آقا رسول تحمل می کردم چون شما دلشو نه تنها شکستید بلکه با دستتون خردش کردید و بعد هم به باد سپردید یعنی هیچی براش باقی نذاشتین البته چون گفتی بدون تعارف بگو گفتم هر چند زهرا جون همین الان دو سه بار لب و دهنش و گاز گرفت که نگم اما تو چشماتون دیدم که حتما جواب میخواین
گفتم اتفاقا خوب کاری کردید که گفتید چون من مردد بودم که رسول را رها کنم یا نه
زهرا گفت باز چه نقشه ای تو سرته دختر
گفتم رسول تمام وجودمه اما اگر با من باشه زندگیش تباه میشه رسول بین مادرش و من یکیو باید انتخاب کنه من میخوام کمکش کنم که راحت تر انتخاب کنه من اگه جیران و پیدا کردم میرم سراغش ولی اگه پیدا نشد حتی به درد زندگی هم نمیخورم اگه برم سمت رسول هم رسول و هم مادرش اذیت میشن
شوهر زهرا هول هولکی اشکاشو پاک کرد و گفت ولی این اشتباه رو نکن رسول به گفته ی شما بین دو نفر گیر کرده نمیتونه انتخاب کنه مادرش یا شما
گفتم منم بخاطر همین دارم این کار رو میکنم در حقیقت من کار بزرگی نمیکنم مشکلی که خودم به وجود آوردم رو دارم یکصدمشو جبران میکنم
خلاصه صحبت ها که کم کم سبک تر شد چشمامون سنگین تر شد و بدون خوردن شام و حتی یک استکان چای خوابیدیم
صبح زود زهرا بیدارم کرد و گفت من غرق تماشای تو بودم تو کجا بودی که شام نخواستی؟!! گفتم منم غرق محبت شما شدم یادم رفت
شوهرش با نون گرم و یک پلاستیک پر از کره و مربا و پنیر و ...... وارد حیاط شد و از همونجا داد زد آوادان خانم خواهر زن گرامی بیا که تو باعث شدی ما هم شام نخوردیم و با خنده گفت چون ما شمالیها عادت داریم تا مهمون نرفت خونه ش ما چیزی نمیخوریم که یوقت دلش نخواد
زهرا به شمالی یه چیزی گفت اما شوهرش گفت آوادان خانم دوستته غریبه که نیست تو دو روز اومدی اینجا شمالی گپ نزن حالا....بعد رو به من کرد و گفت میگه مهمون ما ناراحت میشه
گفتم نه اتفاقا اخلاقتون تقریبا شبیه اخلاق رسوله و میدونم دارید شوخی میکنید
صبحانه را خوردیم و وقتی شوهر زهرا متوجه شد من قصد رفتن دارم گفت خودم می رسونمت همونجایی که بودی نگران نباش انشاالله بزودی با خبر خوش بر میگردی
این کار هر روزمون شد و شوهر زهرا هم الحق و والانصاف کمک کرد و حتی به شوخی هم اعتراض نکرد
مدتی خونه شون بودم اما دیگه واقعا خجالت می کشیدم و به بهانه ی رفتن به شهرمون ازشون خداحافظی کردم
شوهر زهرا انگار متوجه شد که تصمیم من چیه موقع خداحافظی چمدون مرا برداشت و چندتا بسته توی چمدون جا داد و گفت سوغات شماله برای تو راه خوبه
ولی سعی کنید زودتر برگردید شاید این دختری که زهرا نشونیشو میده واقعا خواهرتون باشه و بتونید ببینیدش گفتم چشم حتما و با چمدون حرکت کردم باز
هم منو زهرا همو بغل کردیم گریه کردیم
شوهرش گفت معلوم نیست چتونه از دیدن هم گریه میکنید موقع خداحافظی گریه میکنید تنها هم که شدید باز واسه هم گریه میکنید
گفتم داداش خواهرمون زهرا رو اذیت نکنیدا
گفت باید به زهرا جون سفارش کنی که اذیتم نکنه گناه دارم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
👇👇
ادامه ی قسمت دوازدهم
🌸داستان آوادان خاله🌸
وقتی رسیدم نزدیکای ایستگاه خواستم سوغاتی هارو تا خراب نشده بدم به مغازه دار که بفروشه و لااقل پول مسافر خونه ام در بیاد هر چند که زهرا مقداری پول برای کرایه به من داده بود اما تو شهر غریب اگه برای فردا پول نداشته باشی امروزت هم روز خوبی نخواهد بود
وقتی بسته را باز کردم که ببینم چی سوغات دادن دیدم چند بسته اسکناس که ظاهرا همین امروز از بانک گرفتند داخل بسته ها بود خواستم برگردم پولو برگردونم اما میدونستم بدون پول موندن تو اون شهر برام ممکن نیست منم نه روم میشه دوباره برم خونه ی زهرا و اهل برگشتن به شهر خودمونم نبودم تو دلم به نیت قرض قبول کردم و ته دلم خوشحال شدم که خدا این آدمها ی خوب را سر راه من قرار داد
روزها کنار همان جایی که زهرا میگفت یکی شبیه منو دیده مینشستم و شب ها میرفتم مسافر خانه
لباس هام تقریبا کهنه شده بودند و من هم حوصله ی خرید لباس نداشتم و از یک طرف چون نمیدونستم چقدر باید منتظر بمونم در خرج کردن پولها تا حد امکان صرفه جویی میکردم کم کم بچه ها دورم جمع میشدن و می خندیدن من هم برای اینکه خوشحال بشن براشون شکلک در میاوردم و می خندیدم یواش یواش بزرگترها هم مسخره ام میکردن و درد این کار بیشتر وجودم را می سوزوند اما چاره ای نداشتم من برای پیدا کردن جیران حاضر بودم جانم را بدم تحمل مسخره کردن که چیزی نبود
تا اینکه یک روز پیر مرد مهربانی که کلاه سبزی سرش بود شال سبزی هم دور کمرش بسته بود منو دید و دلش سوخت با من کمی صحبت کرد و وقتی فهمید دلیل نشستن هر روزه ام و زل زدن به دختران چیه به من گفت تموم سختی هات سه روزه و سه روز بعد مشکلت حل میشه
فکر کردم یا از اولیا هست و یا عرفا که آینده رو می دونه و من هم لابد سه روز دیگه یا جیرانو پیدا میکنم یا می میرم و مشکلاتم تموم میشه
پیرمرد هر روز بعد ازظهر میومد کنارم می نشست و ساعت ۸ که من بلند میشدم برم مسافرخونه خداحافظی می کرد و می رفت و تو مدتی که پیرمرد کنارم بود کسی اذیتم نمیکرد
اما سومین روزی که آن پیرمرد اومد کنارم نشست چهره اش انگار بشاش تر شده بود دیگه مطمئن شدم که من رفتنی شدم و اما پرسید تا کی باید منتظر خواهرت بمونیم گفتم تا کی نداره که من تا ابد اینجا چشم به راهش می مونم
گفت میدونم دخترم میگم این ساختمونی که تو منتظری خواهرت وارد بشه یا ازش خارج بشه تا کی رفت و آمد هست گفتم ساعت ۸ در ساختمونو می بندن
گفت می دونی اون تو نیست شاید چون جای خواب نداره همونجا بخوابه
گفتم نه من پرسیدم گفتن جز نگهبان کسی حق نداره اینجا بمونه
پیرمرد گفت پس خیلی خوب شد
نشست وقتی ساعت ۸ شد گفتم پدرجان من با اجازه تون میرم مسافرخونه
گفت بریم دخترم همراه من اومد
البته ازش نترسیدم چون تو این سه روز همه جوره امتحانش کردم و قابل اطمینان بود وقتی رفتیم مسافرخونه مدیر مسافرخونه براش بلند شد و تا نگفت بشین ننشست بعدش گفت آقا سید شما کجا و اینجا کجا روم سیاهه اگه زودتر میومدین از دخترتون پول نمیگرفتم
پیرمرد که من تا حالا اسمشو نپرسیده بودم گفت نه اومدم تسویه حساب کنیم این دختر دیگه مهمون منه
خواستم اعتراض کنم چنان با ابهت منو نگاه کرد که ترسیدم و ساکت موندم
وقتی تسویه کرد و وسایلمو گرفت از همونجا زنگ زد به یک نفر و گفت ما کنار مسافرخونه ایم سریع بیا مهمون دارم شاید ده دقیقه یا کمی بیشتر طول کشید که گفت دخترم بریم با التماس نگاهش کردم که یعنی من اینجا راحت ترم اما پیرمرد که منم دیگه قصد داشتم آقا سید صداش بزنم گفت دخترم با من تعارف نداشته باش
فرض کن پدرتم و بعد با خنده گفت اگه پدرت مثل من زهوار در رفته نیست فرض کن پدربزرگتم
ماشین اومد و حرکت کردیم و نمیدونستم کجا می ریم و خودمو سپردم به خدا گفتم فوقش بخواد منو بکشه و پولامو برداره عیبی نداره حلالش باشه
اگر هم خدای نکرده سوء نیتی داشت که با چاقو خودمو خلاص میکنم چاقوی کوچکی که رسول موقع رفتن به من داد رو به حالت آماده زیر چادرم مخفی کردم ده دقیقه ی بعد رسیدیم به یک روستای قشنگ و آقا سید به راننده گفت برو میون محله
وقتی رسیدیم میون محله دروازه ی چوبی یه خونه ای که نوساز بود را باز کرد و گفت دخترم اینجا محل من نیست ولی تحقیق کردم اینجا و مخصوصا دوروبرت مردم آزار نداره این خونه رو برای یکی از آشناها که تو شهر بود و ورشکست شد ساخته بودم اما الان تو واجب تری خدا یجای دیگه به اون کمک میکنه کلید رو داد دستم و گفت فقط دیگه دنبال من نگرد این خونه رو به اسم تو ثبت کردم و چون نمیدونستم فامیلیت چیه گفتم آودون خاله بنویسن
پس با خیال راحت اینجا باش روزها هم برو دنبال خواهرت منم از جدم میخوام که تو به خواسته ات برسی
ادامه دارد .....
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6032583331634220995.mp3
3.81M
دکلمه ی "ته که دَنی "
اونجاهایی که مکث میکنه گریه ش در میاد😔💔
چلاوی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6032583331634221023.mp3
9.33M
ترکی غمگین
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
با افتخار شفته سگ شماره ی 84 😂😂😂 شفته سگ در مازندران معادل اسکُل هست البته با شدت بیشتر😜 http://eita
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفته سگ خارجی هم داریم😂
عروس نزدیک بیه دل باد هاده😂
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5857098913609161568.mp3
5.68M
صفر گلردی🎤
😂🕺💃💃🕺😂
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5927068994627439801.mp3
4.33M
علی رزاقی🎤
گلی کم کرده دارمه
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6032583331634221083.mp3
4.31M
#شعر_شبانه
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَ تَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
"شهریار"
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
پنجشنبه🌞 🖼
۸ وَهمن ماه ۱۵۳۴ تبری
۱۱ خرداد ۱۴۰۲ شمسی
۱ ژوئن(جون) ۲۰۲۳میلادی
۱۲ ذیقعده ۱۴۴۴ قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌
4_6032583331634221088.mp3
3.15M
فارسی
یوسف زمانی🎤
ادامه نمیدم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸