فارسی دلبرجان😍 شهاب مظفری🎤 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

کیفیت این عکس میگه که عکاس هنرمند تروجنی داره به کانال ما لطف میکنه من خودم اگه عکاس بودم برای هر عکس ۵۰۰ هزار تومن میگرفتم 😍😁

یونس حمیدی🎤 لم چوقا: بالاپوش که از نمد ساخته شده http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

کمیل کولایی🎤 ش دلِ درد قربون🕺 فور و دان فراموش نشه👌😍 AHANGMAZANI❤️ 👆🌸کانال آهنگ مازنی🌸👆

۴۸ در انتظار #محرم دل نَینه قِرار http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

استادارسلان طیبی🎤 آاای امشوی شو ره من مهتاب بوینم فردا صوایی ره آفتاب بوینم دشمنون ره خنه خراب بوینم شه جانِ یار من درخواب بوینم برو ربابه امشو مهتابه فردا اِفتابه بربوریم ساری مه دل بیتابه اشون تاصواحی من دیمه محله می وسه بشتنه آهنی تله انه نزنین آ سیصد گلیله نه ترک یارکمبه نه ترک محله برو ربابه امشو مهتابه فردا آفتابه #زیرخاکی AHANGMAZANI❤️ 👆🌸کانال آهنگ مازنی🌸👆

تکدست غمگین دلبر همین چند روز شومه از دنیا http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت سیزدهم وقتی آقا سید رفت تا چند دقیقه سر در گم بودم آخه چرا یک پیرمرد باید برام یه خونه می خرید چرا ازش نپرسیدم اسم و فامیلیش چیه چرا به من گفت خاله من که همسن نوه اش بودم با همه ی این حرفا وقتی رفتم داخل خونه و وسایل مختصری که با سلیقه چیده شده بود را دیدم هم از شوق و هیجان در پوست خودم نمیگنجیدم و هم می ترسیدم نکنه آقا سید نصف شب بخواد بیاد خونه کلید هم داره قطعا برای همین کمد کوچکی که گوشه ی اتاق بود را با هزار زحمت گذاشتم پشت در ورود و باز هم با احتیاط خوابیدم تا یک هفته صبح زود می رفتم شهر و شب بر میگشتم و کارم همین بود که کمد را بذارم پشت در اما کم کم مطمئن شدم آقا سید اگه مردم آزار بود حتما تا حالا اومده بود تو اتاق ها گشتم و گشتم تا یک برگ فروشنامه پیدا کردم که به اسم من بود و با امضای آقا سید به عنوان شاهد و فروشنده ای که آقا سید بود تعجب کردم اما کم کم با مردم محل آشنا شدم چون تنها بودم کمی از من فاصله میگرفتن ولی آزاری به من نرسوندن چهار ماه گذشت و من نتونستم ردی از جیران پیدا کنم حالا چون خونه داشتم گفتم به زهرا سر بزنم زهرا با دیدن من خوشحال شد و گفت چرا به ما سر نزدی چرا نرفتی شهرتون شوهر زهرا گفت ساعت ۹ شبه دیگه جلسه ی دادگاه رو تعطیل کن شام بخوریم از من و روزگارم پرسیدند من هم تمام ماجرا را شرح دادم اما یهو یادم اومد گفتم شما از کجا می دونستین که من نرفتم شهرمون زهرا گفت مثل اینکه یادت رفت من همشهریتم ما دو ماه پیش رفتیم نیر پدر و مادرت خوب بودن با شنیدن خبر سلامتی تو بهتر هم شدند اونا هم امیدوار بودن که جیران رو پیدا میکنی گفتم رسول چی ؟ گفت شام بخوریم با گریه گفتم رسول طوریش شده زهرا گفت تو که اینهمه دوستش داری پس چرا ازش دوری میکنی گفتم چون دوستش دارم نمیخوام به آتش من بسوزه زهرا گفت رسول رفت یک شهر دیگه ولی وقتی بهش اطلاع دادند که ما محلیم شبانه خودشو رسوند و وقتی فهمید که یمدت خونه ی ما بودی خیالش راحت شد و گفت میدونم آوادان سختشه که برم پیشش اما دیگه طاقت ندارم منتظرم حال مادرم بهتر بشه منم باز به آوادان سر بزنم اشکم در اومد و یک دل سیر برای دلتنگی رسول و مریضی مادرش گریه کردم و وقتی شنیدم رسول قراره برگرده ذوق کردم پرسیدم رسول زن نگرفت شوهر زهرا گفت نمیدونیم ولی دوتا خانم خوشگل همراهش بودن لابد خواهراش بودن زهرا گفت اذیت نکن دوستمو تو که میدونی رسول خواهر نداره شوهر زهرا گفت من میدونم ولی آوادان خانم که نمیدونه من خندیدم و گفتم خواهرشو خدا رحمت کنه دختر خوشگل و مهربونی بود شوهر زهرا گفت میدونم شوخی کردم رسول مگه عقلشو از دست داده حالا که خدا کمکش کرده و مجرد شده بره زن بگیره مگر اینکه مثل من خوشی زده باشه زیر دلش والااااا با این ادا اطواراشون زهرا گفت خوب دور ورداشتی فعلا از آوادان تشکر کن که بخاطر حضورش نمیتونم با جارو بیفتم دنبالت گفت خوب منم از خواهر زنم میخوام اینجا چند سال بمونه که جارو نخوره تو سرم خیلی سعی کردند که من از حال و هوای غم در بیام و تا حدودی هم حالم خوب شده بود فردا که داشتم خداحافظی میکردم زهرا وسایلی رو که مادرم و رسول داده بودند توی یک چمدون بزرگ جا داد و گفت چون حمل و نقلش سنگینه آدرس خونه تو بده میفرستم برات گفتم خودم موقع رفتن میام میبرم تشکر کردم و رفتم سر قرار همیشگیم " به اینجای خاطره که رسیدم مادرم با داد و هوار گفت رسول بیا که عشقت اومد گفتم یا خدا عشقم کجا بود سریع رفتم بیرون دیدم آوادون خاله با سر و وضع شیکتر از قبل تو حیاطمونه رفتم بوسیدمشو گفتم خاله جون خوش اومدی ظاهرا اول خجالت میکشید ولی وقتی منو دید انگار دوست قدیمیشو پیدا کرده گل از گلش شکفت اون شب از کنار آودون خاله جم نخوردم و اولین بار بود که صدای خنده ی بلندشو شنیدم خیلی خوشحال شده بود ازونشب تصمیم گرفتم کاری کنم که دیگه تو محل کسی جرات نکنه به آوادان خاله بگه دیوونه واقعا پیرزن مهربون و دل زنده ای بود با اینهمه دردی که در دلش داشت اما سعی میکرد بخنده و حرف بزنه داییم وقتی چند دقیقه با آوادان خاله حرف زد بدون توجه به حضور آوادان خاله رو به پدرم گفت دیگه مطمئن شدم محلتون یه عاقل داره اونم همین آوادان خاله هست تعجب میکنم وقتی به این زن میگن دیوونه خودشون خنده شون نمیگیره؟! پدرم گفت خوبه حالا زیاد احساساتی نشو میوه تو بخور سرد نشه یه حس خاصی به آوادون خاله پیدا کردم که میدونستم وقتی بره خونه ش دلم تنگ میشه با اینکه تا خونه ی ما راه زیادی نبود http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌 👇👇

ادامه ی قسمت سیزدهم 🌸داستان آوادان خاله🌸 آوادون خاله موقع رفتن به مادرم گفت شما چرا به کسی لطف و خوبی میکنید که توان جبران نداره مادرم گفت شما بهترین معلم پسرم هستی و ما محبت نکردیم داریم جبران میکنیم اگه قابل بدونید منم بدون کمک کردن به مادرم رفتم ادامه ی خاطرات این پیرزن خوش اخلاق رو بخونم "وقتی رسیدم جای همیشگیم دیگه مردم رفتارشون کم کم با من بهتر شده بود انگار آقا سید علاوه بر محل امنی که تو محل برام گرفت کل شهر را هم برام امن کرده بود چند سال کارم شده بود همین و حتی خواهر شوهر زهرا که یکبار تو خونه ی زهرا دیدمش گفت من غلط کردم که گفتم یکی شبیه تورو اینجا دیدم چرا خسته نمیشی تو گفتم چاره ای ندارم کجارو بگردم جز اینجا مگه من چند نفرم اینقدر اینجا میشینم تا یا خودشو ببینم و مطمئن بشم جیران نیست یا نشونه ی دیگه ای پیدا کنم منم امیدی به پیدا کردنش ندارم اما بقول مولانا کوشش بیهوده به از خفتگی یار.‌‌‌‌‌‌‌‌........" این قسمت دفتر خاطرات آوادان خاله جوهر پخش شده بود و قابل خوندن نبود و به نظر می رسید حتی برای نوشتن خاطراتش خودش گریه اش گرفته بود بعدا که ازش پرسیدم گفت مگه خودت سواد نداری یه بیت شعر بود دیگه هرکار کردم به من نگفت خودم رفتم از معلم ادبیات پرسیدم گفت دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی آوادون خاله اینجوی ادامه داده بود که: " یک روز که نشسته بودم و به چهره ی دختران هم سن و سال جیران دقت میکردم تا شاید گمگشته ام را پیدا کنم همینجور که سرگرم تماشای دختران بودم مردی شیک پوش اومد کنارم و گفت خانم شما کار خونه هم انجام می دین گفتم نه داداش گفت پس چرا اینجا نشستید گفتم زمین خداست منم نشستم اگه اذیت میشین میرم اونور میشینم گفت نه خواهرم مزاحم من نیستید اما یکی خواسته شما رو ببیند گفتم کی طالب دیدن منه بعدشم چرا خودش نیومد صدایی گفت خودش اومده پاشو عزیز دل من با شنیدن صدا دلم لرزید و چشمم سیاهی رفت و دیگه چیزی یادم نیومد تا وقتی که خودمو تو یک خونه ی بزرگ و زیبا دیدم ادامه دارد ..... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌

علی حمیدی🎤 جانان من مثلا عاشق بوّی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

#شعر_شبانه می شود  سخت ترین مساله آسان باشد پشتِ هر  کوچه ی بن بست خیابان باشد! می شود حال بدِ  ثانیه ها خوب شود شهر هم غرقِ  هماغوشی باران باشد گیرم این عشق که آتش زده بر زندگی ات بعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشد! گیرم این دفعه که برگشت، بماند...نرود! گیرم از رفتنِ یکباره پشیمان باشد بعد شش ماه به ویرانه ی تو برگردد تا درین شعر پر از حادثه مهمان باشد فرض کن حسرتِ پاییز، تو را درک کند روز برگشتن او اول آبان باشد بگذر از این همه فرضیه، چرا که دل من مثل ریگی ست که در کفش تو پنهان باشد! #امید_صباغ_نو http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

سنتی شبانگاهی علیرضا قربانی🎤 پریزاد 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

من براش زلالِ گوشت بودم ولی اون کرکِ چک دوست داشت😂😂 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ جمعه🌞 🖼 ۹ وَهمن ماه  ۱۵۳۴   تبری ۱۲ خرداد     ۱۴۰۲ شمسی ۲ ژوئن(جون)    ۲۰۲۳میلادی ۱۳ ذیقعده   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌 https://eitaa.com/ahangmazani/6881 آهنگ کامل کلیپ👆👆

امیر ساروی 🎤 کیجا من درمه شومبه #قدیمی😜😍 🎶AHANGMAZANI ❤️

التماس دعا در این روز زیبا آرزو میکنم خداوند در همه حال یار و یاورتان باشد و چشم شما به جمال زیبای امام عصر منور گردد آمین #سید

حاج آقا بدو👌😍😂 منم دیر کردم امروز این کلیپ خیلی به جا بود😜 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

عرض کنم سخنرانی عصرانه ی امروزم اگه دل بدم بنویسم خیلی میشه پس من دل نمیدم که بنویسم شمام دل ندید بخونید دل من به دل شما در😜 ابتدا از اینهمه تعریف و تمجید ذوق زده ام هر چند در جوابهای خصوصی میگم کار مهمی نکردم و مثلا شکسته نفسی میکنم ولی الکی میگم 😜 جدی جدی از اینهمه استقبال ذوق زده ام و خدا را شاکرم که سر پیری هنوز توان شاد کردن دل شما عزیزان را دارم در بحث کلیپها و پست ها شاید گاهی به شوخی و یا حتی اشتباها مطالبی باشه که به مذاق بعضی دوستان خوش نیاد با اینکه نهایت دقت را در ارسال پست ها دارم اما گاهی بقول بزرگان مع الاسف☺️ شاید از دستم در بره لذا پیشاپیش از تمام عزیزان پوزش میخوام من درسته که آملی ام اما باور کنید در بحث ارسال آهنگ و پست و یا پاسخ دهی به عزیزان اصلا کجایی بودن برام مهم نیست همه ی دوستان عزیزند ولی خودتونم می دونید که دوستان غیر مازنی بنابه وجوب تکریم مهمان از طرف میزبان و البته به نیابت از شما از این عزیزان هم تشکر ویژه ای میکنم 🙏 آخیش تموم شد سخنرانی هم سخته ها😁 #سید

علی گرایلی🎤 ریمیکسی شاد و زیبااا🕺💃💃🕺 ژااااانم😍☺️ دست بزن دیگه😜👏 🎶AHANGMAZANI ❤️

این پست را پیدا کنید و ببینید و فوروارد کنید ۲۵ کا بشه😍 بزن رو عکس کوچولو😍

انیمیشن زیبا و نوستالژیک ای کی یو سان 😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

حجت اشرف زاده🎤 عزیز بشین به کنارُم 😍🕺💃 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸

سنتی عصرگاهی زنده یاد خوشرو 🎤 طالبا و امیری و دکلمه ی فارسی😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸