#سیره_شهدا
نماز اول وقتش ترک نمیشد و به بقیه هم سفارش میکرد .
بعد از نماز صبح زیارت عاشورا میخواند ، شب عاشورا یا توی مراسم دعا گریه هایش دیدنی بود .
عزاداری #امام_حسین علیه السلام که می رسید سیاه می پوشید و صف اول سینه زنی بود ، خیلی ها عاشق عزاداریش بودند تا شاید از حالات معنوی حاجی تاثیر و بهره بگیرند.....
سردار
#شهیدحاج_یدالله_کلهر
📕 خط عاشقی ، ج1
@ahlbeitbase
#سیره_شهدا
السلام علیک یا اباصالح المهدی( عج) یا #امام_زمان
نهایت تواضع را با زیر دستش داشت ، با آنکه فرمانده بود ، آنقدر بی ریا و متواضع بود که ، می آمد و با بچه بسیجی ها می نشست و گرم می گرفت ، که مبادا آن لحظه ای که فرمانده است ، خدای نکرده غرور اورا فرا گیرد.....
#شهیدمصطفی_کلهری
📕 امام سجاد و شهدا ، ص43
@ahlbeitbase
#سیره_شهدا
نماز جماعتش در نیوزلند ، ترک نمیشد!
دوستانش به شوخی میگفتند ،
در راه نماز جماعت آخر شهید میشوی!!
و این نخبه صنعت برق در نماز جماعت حادثه تروریستی #شاهچراغ به شهادت رسید....
#شهیدسیدفرید_معصومی
📕 صداوسیما
@ahlbeitbase
#سیره_شهدا
به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت میداد. در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود.
روزی که جنازهاش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند ، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند ، گریه میکردند و میگفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن ، تهمت نزن!
حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود ، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد و گفت ، بابا این خمس من است. برایم رد کن من دیگر فرصت نمیکنم.
در مراقبت چشم از حرام ، در رعایت حق الناس ، به ریزترین مسائل توجه داشت. شبهای جمعه به بهشت زهرا میرفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا ، میرفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشتههایش رفته بود ، با قلم بازنویسی میکرد. قلمهایش را هنوز نگه داشتیم. بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام میرفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت میکرد و تا صبح آنجا بود. این برنامه ثابت شبهای جمعهاش بود. صبح میآمد خانه ، استراحت مختصری میکرد و دوباره بلند میشد و میرفت بیرون.
هیچ وقت بیکار نبود.
وقتی که شهید شده بود ، سر مزارش مداح میگفت تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی ، الآن وقت استراحت است!
شب و روز در تلاش و کوشش بود ، برای اینکه پایههای ایمان و تقوایش را محکم کند.....
مدافع حرم
#شهیدرسول_خلیلی
📕 مدافعین حرم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@ahlbeitbase
#سیره_شهدا
♥️شهید والامقام مهدی باکری
💥روزی از مدرسه به خانه میآید، در حالی که گونهها و دستهای سرخ و کبودش، حکایت از عمق سرمایی میکند که در جانش رسوخ کرده است. پدرش همان شب تصمیم میگیرد که پالتویی برایش تهیه کند.
🌺دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه میرود. غروب که از مدرسه برمیگردد با شدت ناراحتی، پالتو را به گوشه اتاق میافکند.
🍃🌼همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او مینگرند، و مهدی در حالی که اشک از دیدگانش جاری است، میگوید:
"چگونه راضی میشوید من پالتو بپوشم در حالیکه دوست بغلدستی من در کنارم از سرما بلرزد.
#سیره_شهدا
مهدی به خانه ای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می کشید . مهدی در را هل داد ، آب تا بالای زانوانش رسیده بود ، پیرزن به سر و صورت می زد .
مهدی گفت : چه شده مادر جان ؟ کسی زیر آوار مانده ؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت : قربانت بروم پسرم ، خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن !
چند نفر به کمک مهدی آمدند ، آنها وسایل خانه را با زحمت بیرون می کشیدند و روی بام و گوشه حیاط می گذاشتند .
پیرزن گفت : جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده ، با بدبختی جمعش کرده ام .
مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت : یا الله زود جلوی در سد درست کنید ! ، احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند ، راه آب بسته شد ، مهدی به کوچه دوید ، وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد ، چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد ، پمپ کار می کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می شد ، مهدی غرق گل و لای شده بود .
پیرزن گفت : خیر ببینی پسرم ، .یکی مثل تو کمکم می کند آنوقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست ، مگر دستم بهش نرسد !!
مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد ، پیرزن گفت ، اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می گذارم .
چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد ، مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می کرد .
گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده ها تقسیم می کردند ، مهدی رو به پیرزن گفت : خب مادر جان با من امری ندارید ؟
پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت : پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی ، برو پسرم دست علی به همراهت ، خدا از تو راضی باشد ، خدا بگویم این شهردار را چه کند ، کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت .
مهدی از خانه بیرون رفت ، پیرزن همچنان او را دعا می کرد و شهردار را نفرین ! ، دریغ از این که پیرزن بداند شهردار شهرشان همین جوان است ، آقا مهدی باکری...
سردار
#شهیدمهدی_باکری
📕 یادگاران
#ماه_مبارک_رمضان
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@ahlbeitbase
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 این کلیپ را صد بار ببینید!!!
🔻شرح نمی دهم، قابل وصف نیست؛
🌹واقعاً زبان در برابر بصیرت و معرفت این مادر شهید بزرگوار قاصر است...
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
@banketolidat