eitaa logo
234 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
548 فایل
آدرس جدید کانال @ahlbeitbase1
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز اول وقتش ترک نمیشد و به بقیه هم سفارش میکرد . بعد از نماز صبح زیارت عاشورا میخواند ، شب عاشورا یا توی مراسم دعا گریه هایش دیدنی بود . عزاداری علیه السلام که می رسید سیاه می پوشید و صف اول سینه زنی بود ، خیلی ها عاشق عزاداریش بودند تا شاید از حالات معنوی حاجی تاثیر و بهره بگیرند..... سردار 📕 خط عاشقی ، ج1 @ahlbeitbase
السلام علیک یا اباصالح المهدی( عج) یا نهایت تواضع را با زیر دستش داشت ، با آنکه فرمانده بود ، آنقدر بی ریا و متواضع بود که ، می آمد و با بچه ‌بسیجی ها می نشست و گرم می گرفت ، که مبادا آن لحظه ای که فرمانده است ، خدای نکرده غرور اورا فرا گیرد..... 📕 امام سجاد و شهدا ، ص43 @ahlbeitbase
نماز جماعتش در نیوزلند ، ترک نمی‌شد! دوستانش به شوخی می‌گفتند ، در راه نماز جماعت آخر شهید می‌شوی!! و این نخبه صنعت برق در نماز جماعت حادثه تروریستی ‎ به شهادت رسید.... 📕 صداوسیما @ahlbeitbase
به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت می‌داد. در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. روزی که جنازه‌اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند ، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند ، گریه می‌کردند و می‌گفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن ، تهمت نزن! حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود ، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد و گفت ، بابا این خمس من است. برایم رد کن من دیگر فرصت نمی‌کنم. در مراقبت چشم از حرام ، در رعایت حق الناس ، به ریزترین مسائل توجه داشت. شب‌های جمعه به بهشت زهرا می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا ، می‌رفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشته‌هایش رفته بود ، با قلم بازنویسی می‌کرد. قلم‌هایش را هنوز نگه داشتیم. بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می‌کرد و تا صبح آنجا بود. این برنامه ثابت شبهای جمعه‌اش بود. صبح می‌آمد خانه ، استراحت مختصری می‌کرد و دوباره بلند می‌شد و می‌رفت بیرون. هیچ وقت بیکار نبود. وقتی که شهید شده بود ، سر مزارش مداح می‌گفت تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی ، الآن وقت استراحت است! شب و روز در تلاش و کوشش بود ، برای اینکه پایه‌های ایمان و تقوایش را محکم کند..... مدافع حرم 📕 مدافعین حرم @ahlbeitbase
♥️شهید والامقام مهدی باکری  💥روزی از مدرسه به خانه می‌آید، در حالی که گونه‌ها و دستهای سرخ و کبودش، حکایت از عمق سرمایی می‌کند که در جانش رسوخ کرده است‌. پدرش همان شب تصمیم می‌گیرد که پالتویی برایش تهیه کند‌. 🌺دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می‌رود‌. غروب که از مدرسه برمی‌گردد با شدت ناراحتی‌، پالتو را به گوشه اتاق می‌افکند‌. 🍃🌼همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می‌نگرند، و مهدی در حالی که اشک از دیدگانش جاری است‌، می‌گوید: "چگونه راضی می‌شوید من پالتو بپوشم در حالی‌که دوست بغل‌دستی من در کنارم از سرما بلرزد.
مهدی به خانه ای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می کشید . مهدی در را هل داد ، آب تا بالای زانوانش رسیده بود ، پیرزن به سر و صورت می زد . مهدی گفت : چه شده مادر جان ؟ کسی زیر آوار مانده ؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت : قربانت بروم پسرم ، خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن ! چند نفر به کمک مهدی آمدند ، آنها وسایل خانه را با زحمت بیرون می کشیدند و روی بام و گوشه حیاط می گذاشتند . پیرزن گفت : جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده ، با بدبختی جمعش کرده ام . مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت : یا الله زود جلوی در سد درست کنید ! ، احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند ، راه آب بسته شد ، مهدی به کوچه دوید ، وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد ، چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد ، پمپ کار می کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می شد ، مهدی غرق گل و لای شده بود . پیرزن گفت : خیر ببینی پسرم ، .یکی مثل تو کمکم می کند آنوقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست ، مگر دستم بهش نرسد !! مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد ، پیرزن گفت ، اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می گذارم . چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد ، مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می کرد . گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده ها تقسیم می کردند ، مهدی رو به پیرزن گفت : خب مادر جان با من امری ندارید ؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت : پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی ، برو پسرم دست علی به همراهت ، خدا از تو راضی باشد ، خدا بگویم این شهردار را چه کند ، کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت . مهدی از خانه بیرون رفت ، پیرزن همچنان او را دعا می کرد و شهردار را نفرین ! ، دریغ از این که پیرزن بداند شهردار شهرشان همین جوان است ، آقا مهدی باکری... سردار 📕 یادگاران « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @ahlbeitbase
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 این کلیپ را صد بار ببینید!!! 🔻شرح نمی دهم، قابل وصف نیست؛ 🌹واقعاً زبان در برابر بصیرت و معرفت این مادر شهید بزرگوار قاصر است... 📎 📎 📎 @banketolidat