eitaa logo
اشعار آیینی احمد علوی
1هزار دنبال‌کننده
73 عکس
34 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین کانال @gaeiniroholla
مشاهده در ایتا
دانلود
میهمانی آتش تقدیم با عابس «ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد» سفیدرویی عالم نصیب عابس شد شجاع و پردل و جرئت، بلندبالا بود همان که شیر سیاه سپاه مولا بود دو شیر سرخ و سیاهند، از که می‌خوانند؟ در آستانۀ میدان رجز که می‌خوانند نوشت نام خودش را که در سپاه حسین دخیل بست دلش را به بارگاه حسین قسم به حضرت خورشید، راه را بلدم چراغ روی حسین است و راه، راه حسین قسم به او که جان من از اوست خواهم مرد به یک اشارۀ ابرو، به یک نگاه حسین «حضور مجلس انس است و دوستان جمعند» به جان جون، رسولان آسمان جمعند بهشت جا شده در لابلای انگشتش چقدر دل‌نگرانم برای انگشتش به چشم کوه که خود را چنین به خواب زده غروب آمده یا اینکه آفتاب زده؟ حدیث معرفت و شرح عشق، مشکل نیست دلی که عاشق مولا نمی‌شود، دل نیست به شوق اوست اگر من به صحنه آمده‌ام به میهمانی آتش، برهنه آمده‌ام بگو به هرچه که سنگ است، عابس آماده است زمان بارش تیر است، مجلس آماده است تمام لشکر از آیین من خبر دارند بگو به طبل بکوبند و نیزه بردارند ببین که با تن زخمی چه باشکوه شدیم شبیه سرو و صنوبر، شبیه کوه شدیم ببین که مرگ چگونه اسیرمان شده است بگو که زود بجنبند، دیرمان شده است ببین که بی‌سپر و بی‌کلاه و بی‌زره‌ام به دست تیر و کمان باز می‌شود گره‌ام چگونه پر زدنم را بگو که سیر کنند به تیر و نیزه مرا عاقبت ‌به خیر کنند https://eitaa.com/ahmadealavi
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین سلام الله دیگر شکستن ندارد ،بال وپر کوچک من میترسم از هم بپاشد،این پیکر کوچک من آه ای سر روی زانو،ای ماه آشفته گیسو دیشب خودت روضه خواندی ،بر منبر کوچک من این درد درمان ندارد،میدانم امکان ندارد زخم سرت را ببندی،با معجر کوچک من غارت گران دل نکندند،از گوش واز گوشواره انگشت وانگشتر تو،انگشتر کوچک من آتش به جان جهان زد،دستی که با خیزران زد یا بر لب خونی تو یا بر سر کوچک من بابا برایم دعا کن،شام مرا کربلا کن یکبار دیگر صدا کن:ای دختر کوچک من! https://eitaa.com/ahmadealavi
حضرت رقیه( سلام الله علیها ) چشمهای خسته ات را باز دریایی نکن این قدر با اشک رویت را تماشایی نکن هیچ جا مانند این جا چشم مردم شور نیست روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن عمه مثل ابر طوفان زاست پس با او بگو بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن حنجرت زخم است و داغ اصلا برایت خوب نیست در خرابه با اسیران هم هم اوایی نکن من ،عمو،قاسم،علی اکبر همه پیش توییم در کنار نیزه ها احساس تنهایی نکن دیدن این سر میان طشت پیرت میکند این قدر با بوسه ات از من پذیرایی نکن چشم هایت را ببند و دست بر رویم بکش دخترم!حتی نگاهی هم به بابایی نکن روی دامان تو دارد باز خوابم می برد با زبان بی زبانی قصد لالایی نکن https://eitaa.com/ahmadealavi
برای حضرت زینب( س) دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار نیزه ها را ،تیغ ها را،تیر ها را بر ندار ریشه هاشان در دلی خون است میدانی خودت از ستاره زخمم افزون است میدانی خودت زخم ها آیات قرآنند تفسیرش منم خواب گیسوها پریشان است تعبیرش منم آی صحرا گرد طوفان دیده ی دریا شناس ای پیمبر زاده ی دریا دل مولا شناس نیست اینجا هیچ اقیانوس دردی مثل تو هر چه میگردم در اینجا نیست مردی مثل تو عشق یک دنیا پریشانی وحیرانی ست نیست؟ آنچه من میدانم وخود نیز میدانی ست نیست؟ بعد از این سیلاب عالم گیر کشتیبان تویی ساحل آرامشی تو ، نوح این طوفان تویی اشکها پیغمبران سوز آه کیستند یوسف افتاده در اعماق چاه کیستند؟ غیر از آغوش تو در شام غریب دشتها کودکان تشنه ی من در پناه کیستند خواب مژگان تو را دیدم در این وادی بگو این به خون غلتیدگان خیل سپاه کیستند هر طرف یک آسمان بر خاکها افتاده است این بنی افلاکیان خورشید وماه کیستند رد پایت در مقاتل هست هر جا داغ هست جای دستت بر سر هر غنچه ی این باغ هست بعد من دیگر عصا دست کلیم زینب است وقت «بسم الله الرحمن الرحیم» زینب است گاه گاهی نغمه ای از نینوا خواهی شنید صوت قرآن مرا از نیزه ها خواهی شنید با تمام داغ هایت آشنایم میکنی از حرم تا قتلگاه از بس صدایم میکنی در سفر از کربلا تا شام تنها نیستی میروی اما تو دور از چشم زهرا نیستی مانده حالا از اذان آخرم در قتله گاه اشهد ان علی اکبرم در قتله گاه در مدینه داغهای بیکرانی داشتیم «یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم» بار غم را از دلم ای کوه بردار و برو با خودت دشتی پر از اندوه بردارروبرو گفت زینب بس که داغت را نظاره کرده ام مثنوی مرثیه ها را چارپاره کرده ام نیزه ها وتیغ ها وتیرها هم شاهدند من کتاب زخم را بسیار از بر خوانده ام تابشوراند خروش خطبه ام افلاک را خطبه های حیدری را حیدری تر خوانده ام تیر ها یک لحظه از چشم تو غافل نیستند چشم در چشم تو میدوزند این سر نیزه ها من خودم دیدم که در گودال مادر میدوید دم به دم فریاد میزد،آی مادر نیزه ها معجز شق القمر،اعجاز رد الشمس را ماه وخورشید از تماشای سرت آموختند گرد شمع پیکرت پروانه های این جهان مثل فطرس نوحه کردند وبرایت سوختند آسمان هم سربلند از سربلندی های ماست ما زمینگیر مصیبتهای طوفان نیستیم داغم از سرهای بر نی نیست داغ این است این اینکه میگویند ما اصلا مسلمان نیستیم مادرم تصویر خونین تو را در این کویر بارها وبارها خونین وعطشان دیده بود رد چشمان تو را تا کهکشان دنبال کرد از همان خونی که تا به آسمان پاشیده بود پاره های پیکرت ترکیب بند دیگر یست ای که در موی پریشانت کمند دیگریست برلبان غرق خونت طعم قند دیگریست در دل گودال عطر دلپسند دیگریست قسمت این بود این کویر خشک بارانی شود هر چه اسماعیل در صحراست قربانی شود هر چه در بزم تن وشمشیر مهمانی خوش است در خراب آباد چشمان تو ویرانی خوش است در طواف کعبه ی معشوق عریانی خوش است صوت قرآن در میان دیر نصرانی خوش است بهتر آن باشد که سّر دلبران از این به بعد گفته آید در حدیث دیگران از این به بعد علوی https://eitaa.com/ahmadealavi
1_5839767786.mp3
5.2M
حضرت زینب سلام الله علیها کاش در دروازه ی ساعت زمان می ایستاد نیزه ها می رفت اما کاروان می ایستاد کاش وقتی قلب زینب روی نیزه می تپید قلب دنیا می گرفت وناگهان می ایستاد کوفیان دیدند،وقتی لب به گفتن می گشود ناگهان زنگ شتر ها از تکان می ایستاد کائنات انگار تحت امر زینب می شدند آن چنان که گفته اند:«آب روان می ایستاد» او که با صبر وغرور وهمت زهرایی اش باحجابش روبروی دشمنان می ایستاد این جهادازجنس تبیین بودوزینب سالها روبروی ظلم باتیغ زبان می ایستاد زینبی که خطبه ها را حیدری می خواند وبعد روی حرفش چون علی تا پای جان می ایستاد با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت هم چنان می ایستاد و هم چنان می ایستاد روضه ی گودال را اصلا نخوانم بهتر است شمر در خون می نشست اما سنان می ایستاد *** حرمله آتش به پا میکرد در قلب حرم بر بلندی ها که با تیر و کمان می ایستاد آفتاب داغ می تابید بر تن ها،ولی قاتل خورشید زیر سایبان می ایستاد بیت آخر سهم خولی می شد و با خواندش بر زمین میخورد وقتی روضه خوان می ایستاد علوی https://eitaa.com/ahmadealavi
02.mp3
5.81M
حضرت قاسم (ع) پا بر زمین مکوب عمو در کنار توست این سرو قد خمیده که دار و ندار توست . ای ماه سیزده شبه‌ ی دشت کربلا ماه شب چهاردهم بی قرار توست . دل بردن از امام و سراپا عسل شدن این کار کار بی هنران نیست ، کار توست . ای جان فدای نغمه‌ ی ” إن تُنکرونی ” ات  هر کس شهید عشق شود از تبار توست . ” لا تَجزعی ” بخوان و برو تا خود بهشت وقتی بهشت این همه چشم انتظار توست . من فکر می کنم که خدا از در بهشت هرچه کلید ساخته در اختیار توست . دارد زره به قامت تو گریه می کند حتی کلاهخود تو هم داغدار توست . حتی به بند کفش تو باید دخیل بست این بندِ باز مانده گره ؛ یادگار توست . قاسم شدی که روی زمین قسمتت کنند این تکه های تن سند افتخار توست . در کربلا ضریح برایت نساختند در سینه های مردم عاشق مزار توست علوی https://eitaa.com/ahmadealavi
01.mp3
8.55M
مبهوت این آیینه اند اختر شناسان شمس الشموسی سیرتان،گوهرشناسان پروانه های روزه دار ودائم الذکر یاهو کشان بی نشان،حیدر شناسان گل پونه های دست بر پهلو گرفته دریا دلان،شوریدگان،کوثر شناسان عارف ترین مردان حق از روز ایجاد عقبی شناسان و صف محشر شناسان الیاسها وخضرهای جاده ی عشق مردان آب وخاک،بحر و بر شناسان حتی رسولان اولوالعزم الهی ایل وتبار پاک پیغمبر شناسان توفیق میخواهند از حق تا بنوشند یک جرعه از جام علی اصغر شناسان آشفته ی خونش تمام آسمانها سرگشته ی کویش تمام سرشناسان حتی سلیمان در رکابش،در پی او خیل نگین بازان و انگشتر شناسان در پیشگاه او دو زانو می نشینند جویندگان معرفت،محضر شناسان از اهل دل عمری سراغش را گرفتم از محضر لاهوتی «جعفر» شناسان تقلید از این آیت عظمی ضروریست دادند فتوی این چنین،رهبر شناسان بر روی دستان پدر گرم خطابه ست ای واعظان شهر،ای منبر شناسان از خستگی لبهای اصغر می نویسند در این کویر داغ ،شعر تر شناسان آه ای رباب،آه ای رباب ،ای همسر اشک ای در دو عالم اسوه ی مادر شناسان خیس است از امّن یجیبت چشم صحرا خشکیده دریا در غم مضطر شناسان در کیمیای عشق تو درمانده ماندند سیمین دلان و زرگران و زر شناسان فطرس دخیلی سرخ بر گهواره اش بست این است راه و رسم بال و پر شناسان بی مشتری مانده ست بعد از کودک تو بازار اقیانوس پهناور شناسان خورشید تو هر روز سرگرم طلوع است از مشرق رؤیایی خاور شناسان گشتند و جز نام علی نامی ندیدند در پهنه ی تاریخ نام آور شناسان حق علی ها غصب شد این را بپرسید از تک تک «شبهای پیشاور» شناسان..... علوی https://eitaa.com/ahmadealavi
ادامه پست قبلی حق علی ها غصب شد این را بپرسید از تک تک «شبهای پیشاور» شناسان فرزند ابراهیم ما را تشنگی کشت ای وارثان آب ای هاجر شناسان الهام میگیرند از زخم گلویش تحریر زنها،قاریان،حنجر شناسان با پیکر اکبر کنار هم کشیدند تصویر او را لاله ی احمر شناسان باید دم از او زد «من المهد الی اللحد» این است فیض اول وآخر شناسان باب الحوائج تر از او پیدا نکردند در هر دو عالم غنچه ی پرپر شناسان علوی https://eitaa.com/ahmadealavi
04.mp3
3.85M
غزل مرثیه حضرت علی اکبر علیه السلام قطعه هایی از تنش قطع یقین پیدا نشد دشت را گشتند و اکبر بیش از این پیدا نشد تیرها اجزای اکبر را به صحرا دوختند اسب زخمی شد، رکاب افتاد، زین پیدا نشد تا عقیقی که سلیمان داشت افتاد و شکست بر رکاب سبز پیغمبر نگین پیدا نشد ناگهان شیرازه اش پاشید از هم، بعد از آن شرحی از آیات قرآن مبین پیدا نشد هر دو عالم را ملائک زیر و رو کردند و هیچ سرزمینی بهتر از این سرزمین پیدا نشد گشته ام، اما برای زائر کویش شدن بهتر از حال و هوای اربعین پیدا نشد کربلا را از علی هایش فقط باید شناخت جز علی در این جهان حبل المتین پیدا نشد صفحه صفحه بارها تاریخ را خواندم ولی غیر حیدر یک امیرالمؤمنین پیدا نشد علوی https://eitaa.com/ahmadealavi
03.mp3
4.79M
نذر حضرت عباس علیه السلام آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست این ها برای کشتن ما صف کشیده اند از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست حتی به روی اکبر من تیغ می کشند با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست تنها به این گناه که فرزند حیدریم تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست آیا کسی نمانده که یاری کند مرا اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست عباس من برادر من نور چشم من طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست چشم انتظار آمدنت از شریعه اند حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست شمشیرها به دور تنت حلقه می زنند چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست پائین پای مرقد و بالای سر یکی ست غرق ستاره است تن من ولی هنوز در آسمان بی کسی من قمر یکی ست علوی https://eitaa.com/ahmadealavi
02(1).mp3
5.94M
ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد دشت تاب گامهای استوارش را نداشت لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت یال هایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون چشمهایش چشمه ای که اختیارش را نداشت اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست صاحبش را،هستی اش را ، اعتبارش را نداشت پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت اسب ها در قتله گاه آسیمه سر میتاختند کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود که حساب زخمهای بی شمارش را نداشت کاش دُلدُل بود ودِل دِل کردنش را میشنید لحظه ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت بال هایش را همان جا باز کرد وجان سپرد آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت علوی https://eitaa.com/ahmadealavi