فریاد کـه از عــمر جــهان هـر نـفسی رفـت
دیـدیم کـزین جــمع پـراکنده کــسی رفــت
شادی مـکن از زادن و شـیون مـکن از مـرگ
زین گونه بـسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر ازین قافله در مــاند
وان پیر که چـون طفل بــه بـانگ جــرسی
رفت
از پــیش و پـس قــافله ی عــمر مـیندیش
گه پیشروی پـی شـد و گــه بـازپسی رفت
ما هـمچو خـسی بــر سـر دریای وجــودیم
دریاست چه سنجد که بر این مـوج خـسی
رفت
رفـــتی و فــــراموش شـــدی از دل دنــــیا
چون ناله ی مـرغی کـه ز یـاد قـفسی رفـت
رفـتی و غـم آمـد بــه سـر جـای تــو ای داد
بــــیدادگری آمـــــد و فـــریادرسی رفــــت
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز ســر شـمع پــرید و نــفسی رفــت
#هوشنگ_ابتهاج
#فرامر_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
در نبودت روح من با درد و غم همبستر است
رنگ و روی روزِ من از هر شبی تیرهتر است
فصل فصلِ رفتنات را می شمارم تا خزان
بی حضورت عمر من پاییزهایی پر پر است
بیقرارت هستم و از دوریات این روزها
لحظه لحظه چشمِ خیسام خیره بر قفلِ در است
می دویدم "سمت تو" هر جا که بودی عشق من
حادثه در چشم من با آن نگاهت محشر است
روحِ بیجانِ من از تو جان گرفته نازنین!
هرکسی دارد خدایی جز "تو" ؛ حتماً کافر است
میزند هی گازِ حسرت صورتِ هر شیشه را
آسمان حالش عجیب،این روزها "اشکآور" است
با دلِ غمگینِ من قدری مدارا کن عزیز
حالِ من این روزها از هر زمانی بدتر است
حاکمِ عشقی و از حالِ اسیران بیخبر
یک نفر میمیرد اینجا ، لحظههای آخر است...
#مهین_مولایی"مهلا"
#فرامر_عرب_عامری
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985