🔅#کلمات_قصار_تفسیر_المیزان
علامه سید محمدحسین طباطبایی
#توحید_و_جهت_کیری
اینکه فطرت انسانیت آدمی را وا می دارد که در مواقع درماندگی و بیچارگی و نداشتن راه خلاص، متوسل به خدای تعالی شود و به او وعده شکر و اطاعت دهد، خود یکی از دلیل های توحید است. زیرا به فطرت خود احساس می کند که تنها وسیله ای که قادر بر رفع و از میان برداشتن گرفتاری و اندوه انسان است، همانا خدای سبحان می باشد، اوست که تمامی امور وی را از همان روزی که به وجود آمده تدبیر و اداره کرده، و تدبیر هر سبب و وسیله دیگری هم به دست اوست ناچار احساس می کند که تا کنون در مقابل چنین پروردگاری کوتاهی نموده و با آن همه نافرمانی که کرده و آن گناهانی که تا کنون مرتکب شده، دیگر استحقاق آن را ندارد که خداوند نجاتش دهد، لذا برای اینکه استحقاقی به دست آورد و در نتیجه دعایش مستجاب شود، با خدای خود عهد می بندد که از این بعد شکرش را به جا آورده و در اطاعتش سر فرود آورد، گو اینکه بعد از آنکه نجات یافت، باز هم فطرت خود را فراموش کرده و عهد خود را می شکند.!
ترجمه تفسیر المیزان، جلد۷، صفحه۲۳۷
🔅#کلمات_قصار_تفسیر_المیزان
علامه سید محمدحسین طباطبایی
#توحید_و_جهت_کیری
«توحید خالص» باعث می شود آدمی در هر یک از مراتب #عقاید و #اخلاق و #اعمال، همان را داشته باشد که کتاب الهی از انسان ها خواسته و به آن دعوت کرده است، همچنان که آنچه قرآن کریم از این مراتب و از اجزا آن بیان کرده هیچ یک را بدون توحید خالص تحقق پذیر نمی داند.۱
«مخلَصین» آنهایند که پس از آنکه ایشان خود را برای خدا خالص کردند خدا آنان را برای خود خالص گردانیده، یعنی غیر خدا کسی در آنها سهم و نصیبی ندارد و در دلهایشان محلی که غیر خدا در آن منزل کند باقی نمانده است و آنان جز به خدا به چیز دیگری اشتغال ندارند، هر چه هم که شیطان از کیدها و وسوسه های خود در دل آنان بیفکند همان وسواس سبب یاد خدا می شوند، و آنچه دیگران را از خدا دور می سازد ایشان را به خدا نزدیک می کند.۲
ترجمه تفسیر المیزان، جلد۱۰، صفحه۲۰۳
ترجمه تفسیر المیزان، جلد۱۲، صفحه۲۴۳
🔅#کلمات_قصار_تفسیر_المیزان
علامه سید محمدحسین طباطبایی
#توحید_و_جهت_کیری
«ابرار» کسانی هستندکه عمل خیر را به خاطر ایمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام می دهند، چون ایمانشان ایمان رشد و بصیرت است، یعنی خود را بنده و مملوک پروردگار خود می دانند و معتقدند که خلق و امرشان به دست او است، و خودشان مالک نفع و ضرری برای خود نیستند، قهرا معتقدند که نباید اراده کنند مگر چیزی را که پروردگارشان اراده کرده، و انجام ندهند مگر عملی را که او بپسندد، در نتیجه اراده او را بر اراده خودشان مقدم می دارند و برای خشنودی او عمل می کنند، هر چند که به ضرر خودشان تمام شود، بر آن ضرر و ناسازگاری با میل درونی خود صبر می کنند، و زحمت اطاعت او را تحمل نموده، آنچه می کنند یه خاطر خشنودی او می کنند، و در نتیجه در مرحله عمل عبودیت را خالص برای خدا می سازند.
ترجمه تفسیر المیزان، جلد۲۰، صفحه۲۰۰
🔅#کلمات_قصار_تفسیر_المیزان
علامه سید محمدحسین طباطبایی
#توحید_و_جهت_کیری
خدای تعالی، انسان را با مال و اولاد امتحان می کند و انسان به وسیله همین مال و اولاد طغیان نموده مغرور می شود و خود را بی نیاز از پروردگار احساس نموده، در نتیجه اصلا پروردگار خویش را فراموش می کند و اسباب ظاهری و قدرت خود را شریک خدا می گیرند و قهرا جرات برمعصیت پیدا می کند، در حالی که غافل است از اینکه عذاب و وبال عملش دورادور او را گرفته و اینطور عذابش آماده شده، تا ناگهان بر سرش بتازد و با هول انگیزترین و تلخ ترین شکل رخ بنماید، آن وقت از خواب غفلت بیدار می شود و به یاد نصیحت هایی می افتد که به او می کردند و او گوش نمیداد، آن وقت نسبت به کوتاهی های خود اظهار ندامت می کند، از ظلم و طغیان خود شرمنده می شود و از پروردگارش درخواست برگشتن نعمت می کند، تا این بار شکر او را به جای آورد، عینا همان طور که سرگذشت صاحبان باغ در سوره مبارکه قلم به آن انجامید، بنابراین قرآن می خواهد با نقل این داستان یک قاعده برای همه انسان ها بیان کند.۱
اگر انسان از آنچه عقلش درک می کند و فطرت به آن اعتراف می نماید روی بگرداند و همچنان (مانند دوران طفولیتش) پای بند هوای نفس خود باشد و همواره آن را پیروی نموده مشتاق باطل و متجاوز از حق باشد، و حرصش بر خیر دنیوی کنترل نداشته باشد، خدای تعالی نعمتش را مبدل به نقمت نموده، آن صفت غریزیش را که بر آن غریزه خلقش کرده بود و آن را وسیله سعادت دنیا و آخرتش قرار داده بود، از او می گیرد و مبدل می کند، به وسیله شقاوت و هلاکتش تا او را به اعراض از حق و جمع مال دنیا و گنجینه کردن آن را بدارد.۲
ترجمه تفسیر المیزان، جلد۱۹، صفحه۶۲۸
ترجمه تفسیر المیزان، جلد۲۰، صفحه۲۰
🔅#کلمات_قصار_تفسیر_المیزان
علامه سید محمدحسین طباطبایی
#توحید_و_جهت_کیری
مؤمن به حق دو جور است، یا کسی است که دارای عقل است، و می تواند حق را در یابد و بگیرد، و در آن تفکر کند و بفهمد حق چیست، و به آن اعتقاد بیابد، و یا کسی است که تفکرش نیرومند نیست، تا حق و خیر و نافع را از باطل و شر و مضر تمیز دهد، چنین کسی باید از دیگران بپرسد و پیروی کند، و اما کسی که نه نیروی تعقل دارد و نه حاضر است از گواهان، سخن حق را بشنود، هر چند آن گواه و شاهد رسالت داشته باشد، و او را انذار کند، چنین کسی جاهلی است لجباز، نه قلب دارد و نه گوش.
ترجمه تفسیر المیزان، جلد۱۸، صفحه۲۳۵