عاکف سلیمانی
#قسمت_سی تلفن و گذاشتم و بلند شدم فورا رفتم اتاق آقای تَفَقُد. همونی که باهاش تلفنی صحبت کردم! از خ
#قسمت_سی_و_یکم
تقریبا نیم ساعتی بود که همینطور مشغول قدم زدن بودم، تا اینکه صدای اذان از بلندگوی گلدسته ی حسینیه اداره بلند شد.
رفتم سمت وضوخونه و تجدیدوضو کردم تا برم نمازم و به جماعت با همکارانم بخونم. بعد از اقامه نماز برگشتم دفترم! گزارش اتفاقات بین من و عاصف و مکالمه ای که بینمون رد و بدل شد و برای حاج آقا سیف نوشتم. 2 ساعت و خرده ای خوابیدم تا اینکه ساعت 7:30؛ با دفتر سیف هماهنگ کردم و اول وقت رفتم خدمتشون.
حاج آقا سیف بعد ازخوندن گزارش گفت: «همچنان عاصف و زیر نظر بگیرید.»
وقتی سیف گفت زیر نظر بگیریدش، یه لحظه به ذهنم اومد که من خودمم الان زیر نظرم.
سیف ادامه داد و گفت: «به نظرم یک جلسه دیگه باهاش حرف بزن. همزمان با معاونت حفاظت هم رایزنی کن و یک جلسه بگذار و حتما عاصفم حضور داشته باشه. بشینید و حرفاش و بشنوید و ببینید این ماجرا از کجا شروع شده تا خیلی دقیق و جزیی مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیره.»
گغتم:
+چشم
سیف گفت:
_پیشنهادم اینه با عاصف حرف بزنید. فعلا باید با دختره ارتباط و مکالماتش و حفظ کنه تا ما به سرنخ هایی که میخوایم برسیم! عاصف نباید رفتاری از خودش نشون بده که یه وقت دختره شک کنه. این قصه سر دراز داره و همینجا تموم نمیشه. یه برنامه ای ترتیب بدید تا عاصف و دختره هم دیگر و ببینند.
+به نظرتون تا کجا بگذاریم ادامه بدن؟ چون ممکنه اتفاقات غیرقابل پیش بینی در انتظار باشه!
_نگران نباشد. توکل کنید بر خدا و برید جلو؛ شما هم دورا دور برید پای قرار و دختره رو ببینید. یه همچین دخترِ مشکوکی نمیتونه انقدر وضعیتش سفید باشه. مدعی هست خانواده متلاشی و از هم پاشیده ای داره و بی بضاعته و فرزند طلاق هست و درآمد خاصی نداره. اما از طرفی دو سفر به لبنان داشته. علت سفر هم اصلا مشخص نیست و همین ما رو حساس میکنه! ضمنا، آقای سلیمانی، یادت باشه که تا این لحظه اون دختر از ما جلوتره! اینم بدونی بد نیست؛ وَ اونم اینکه تصویری که از این دختر موجود هست مربوط به 12 سال قبل میشه؛ یعنی زمانی که کِیس مورد نظر ما نوجوان بوده. از اون وقت به بعد دیگه چهره ای ازش ثبت نشده. نه تصویری و نه مدرکی.
+چشم آقا. حتما پیگیری میکنم. شما خیالتون جمع باشه.
_حتما دقت کن عاکف، چهره فعلی این دختر با تصویری که ازش الان سراغ داریم زمین تا آسمون فرق داره. یه آدم هرچی هم بعد از 12 سال تغییر کنه، یه هویی انقدر عوض نمیشه. ضمنا، مطلبی که مهمه این هست که این آدم به لبنان سفر کرده و ما اصلا نتونستیم سال پرواز و اسمش و در لیست پروازهای اون زمان بفهمیم؟
حاج آقا سیف درست میگفت. ما سند و مدرکی از این دختره نداشتیم. حتی سفرش به لبنان و وقتی که فهمیدیم هنگ کردیم.
گفتم:
+حاج آقا، شما نظرتون اینه که این دختر با یک برنامه از پیش طراحی شده اومده سمت سیدعاصف عبدالزهراء؟
_اینطور که بوش میاد، بله، دقیقا همینطوره.
+البته حاج آقا یک فرضیه ای هم محتمل هست؛ اونم اینکه ممکنه از مرز زمینی و به صورت قاچاقی رفته باشه به کشور ثالث و از اون طرف هم به لبنان و سپس برای برگشت هم به همین منوال ورود کرده باشه.
سیف سرش و به نشونه تایید تکون داد و گفت:
_ببین عاکف، هیچ چیزی غیر ممکن نیست. اما اون چیزی که الان داره من و اذیت میکنه خروج و سپس ورود این آدم به خاک ایران نیست. اون چیزی که داره من و اذیت میکنه، این هست که این آدم از کجا داره پشتیبانی میشه؟ از کجا به عاصف رسید؟ حفره رو باید پیدا کنیم. باید بدونیم هادی این پرستو کی هست؟
+به نظرتون هدفش چیه؟
_تو چی فکر میکنی؟
چندلحظه ای بینمون به سکوت گذشت... حاج آقا سیف بلند شد و چندقدمی توی دفترش زد و گفت:
_میشنوم.
گفتم:
+خب میتونه با هدف کسب اطلاعات به سمت عاصف اومده باشه. میتونه با هدف آلوده کردن عاصف وَ آتو گرفتن ازش اومده باشه تا به وقتش به هدف نهاییش یعنی زدن فیزیکی عاصف پس از کسب اطلاعات مهم برسه. خیلی فرضیه ها وجود داره. ممکنه از طریق عاصف بخواد به دیگران برسه.
حاج آقا سیف گفت:
_در این یک دهه ی اخیر دشمن فکوس کرده روی آلوده سازی مسئولین سیاسی و امنیتی و اطلاعاتی و نخبه های سرشناس جامعه که عاصف و بچه هایی نظیر شما هم از این امر مستثنی نیستند. همین چندوقت اخیر 12 نفر از آقایون دستگیر شدند. جرمشون چی بود؟ ارتباط با زنانی که خودشون و به اینها نزدیک کرده بودند.