eitaa logo
⛅ امام زمان (عج)
3هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
12هزار ویدیو
356 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌‌ 📚 📖قسمت 8⃣3⃣ 📚📖حسین از ناحیه ی پا مجروح شده بود و در بیمارستان«کرمان-درمان»بستری بود.مادر ما،خدا بیامرز صبح زود از خواب بیدارم کرد و گفت:هادی جان پاشو.کمی گل گاوزبان جوشوندم بردار ببر برای حسین،تا اول وقت بخوره. ✅فاصله خانه تا بیمارستان زیاد نبود. چون صبح زود بود، دربان ها،نمی ذاشتن برم تو،با کلی اصرار قبول کردن برم و جوشونده رو بذارم و برگردم.حسین طبقه چهارم بستری بود.از آسانسور استفاده نکردم پله ها رو گرفتم و رفتم بالا،وقتی رسیدم به اتاق حسین خواب بود. ⁉️همین که بالا سرش رسیدم،یه دفعه چشماش رو باز کرد و گفت:بلاخره اومدی هادی؟-گفتم:چی شده مگه اتفاقی افتاده ؟-گفت:نه،همین الان خواب می دیدم از پله ها داشتی میومدی بالا.همینطور مسیرت رو دنبال کردم تا بلاخره رسیدی بالای سرم.چشمام رو باز کردم دیدم اینجایی. ⁉️خیلی عجیب بود او حتی در مورد بالا اومدن من که از آسانسور استفاده نکرده بودم درست می گفت.۱ 💠"مادر ایشون نقل می کرد:وقتی حسین شیمیایی شده بود و در بیمارستان تهران بستری شد به عیادتش رفتم.داخل بیمارستان دنبال اتاقش می گشتم،همینطور که از کنار اتاقی رد شدم،یه مرتبه حسین صدام کرد:مادر من اینجام،بیا اینجا. ✨سریع داخل اتاق رو نگاه کردم حسین اونجا بود،بالای سرش رفتم چشماش بسته بود،موقع شیمیایی چشماش هم آسیب دیده بود.تعجب کردم چطور منو دیده؟چشماش که بسته بود،کسی هم توی اتاق نبود،ماهم سرو صدایی نکردیم.پس از کجا فهمیده بود؟ ✨پرسیدم:حسین چطور منو دیدی؟کی به تو گفت؟-گفت:فراموشش کن مادر،نمی خواد چیزی بپرسی.-گفتم:به من که مادرتم باید بگی.-گفت:مادر از همون ساعت که راه افتادی،متوجه اومدنتون شدم و تا الان اومدن شما رو حس کردم. ✨مادر ایشون می گفت:حسین حتی می دونست با چه وسیله‌ای به تهران اومدیم. اما بیشتر به سوالاتمون جواب نداد. "من خودم یه بار ازش پرسیدم:حسین تو از یه سری قصایا با خبر میشی،چطور اینکارو میکنی؟ با اصرارم خیلی کوتاه جواب داد. 🌟-گفت:کار خاصی نمی کنم فقط وقتی می خوابم،سعی میکنم مثه آدم بخوابم.-گفتم:آدما مگه چطور می خوابن؟-گفت:اینو دیگه باید خودت بفهمی.و دیگه هیچ حرفی در این مورد نزد.۲ ✔️راویان:۱-محمد هادی یوسف اللهی ۲-علی نجیب زاده ...
‌‌‌ 📚 📖قسمت 9⃣3⃣ 📚📖شب عملیات والفجر سه بود.همه بچه‌ها جلو رفته بودن.حسین هم می خواست با ماشین جلو بره،پیش من اومد و گفت:عباس بچه‌ها رفتن خط.تو،کنار ساکها وایسا و مواظبشون باش. ‼️با ناراحتی گفتم:چرا من بمونم.الان چند ماهه که توی منطقه دارم کار می کنم.حالا که شب عملیاته،باید بمونم و مواظب ساکها باشم. حسین گفت:آخه کسی نیست. ⁉️گفتم:به من ربطی نداره.اینهمه نیروی تازه وارد داریم،خب یکی از اونا رو بذار اینجا. چطور نیرویی که هنوز دوماه نشده اومده،میره جلو اون وقت من بمونم؟من دوست دارم تو عملیات باشم. ✳️اینو گفتم و رفتم توی سنگر.لحظه ای نگذشته بود که دیدم لندکروزی جلوی سنگر ایستاد. حسین و حمید نصری و راننده تو ماشین بودن.یه نفر هم پیاده شده بود و میومد داخل سنگر.تا منو دید گفت:عباس ساکت رو کجا گذاشتی؟-گفتم:توی سنگره. ✳️گفت:بذار همونجا باشه.حالا برو سوار ماشین شو.منم کلی خوشحال شدم و رفتم سوار ماشین شدم.-حسین به راننده گفت:زود حرکت کن.نزدیکی های خط،شیرازی-یکی از بچه‌های اطلاعات-رو دیدیم که داشت نون و حلوا می خورد. ✳️-حسین با دیدن او به راننده گفت:یه کم یواشتر برو.راننده سرعت ماشین رو کم کرد.حسین رو به من کرد و گفت:عباس این قیافه رو خوب نگاه کن. گفتم:کدوم قیافه رو. ✳️گفت:منظورم شیرازیه.-گفت:دارم می بینمش.-گفت:خوب نگاش کن،شاید دیگه هیچوقت اون رو نبینی.من اون لحظه متوجه منظور حسین نشدم.شیرازی رو نگاه کردم خیلی عادی داشت نون و حلوا می خورد. 💠اما اینکه چرا دیگه نمی تونستم ببینمش برام روشن نبود.بعد عملیات که خبر مفقود شدن شیرازی رو شنیدم یاد حرف حسین افتادم و تازه اون وقت بود که منظورش روفهمیدم.اما یه چیز رو هیچوقت نفهمیدم،اینکه حسین واقعا از کجا می دونست؟ ✔️به روایت از عباس طرماحی ...
شبتون امام زمانی دعای فرج🙏
می‌سوزم و میسازم از درد فراق اما تیر غم او بردل افزون ز شهر آید "حیران" به فغان تا کی با محنت و غم ،همدم یارب نظری کان شاه از پرده بدرآید
❤ ما گمشدگانیم، تویی حاضر ناظر... در شآن تو این نیست بگوییم کجایی...!! 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🌷🌷@mahdisahebazman🌷🌷 ‌‌
✋️❤️ 🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد 🌿شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد 🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم 🌿هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد ☀️🌹 🌷🌷@mahdisahebazman🌷🌷
! در این✨ روز شنبه با شما میبندیم که امروز حداقل یک دور تسبیح به نیت سلامتی شما بفرستیم. یاریمان کن🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️چه کسی دل امام زمان رو خون کرده است😔 👹⛔️شیطان با ما چه می‌کند❓ ❌حیا کجاست؟ 📽☝️کلیپی سوزناک از استاد دانشمند رو از دست ندهید. ‌‌@mahdisahebazman
یابن‌الحسن هر جا که نگاه می‌کنم به هر که می‌رسم آخر همه‌ی راه‌ها به ختم می‌شود! شاید تو همان عاقبتِ به‌ خیری هستی که از قدیم همه دوست‌ داشتند پایانِ کارشان به سوی تو باشد!! همه‌چیز یک روز به پایان می‌رسد جز تو که همیشه باقی‌ست... دلیل نیامدنت از بساط نوکر بی دست و پایی چون من بود!! گدایت را حلال کن...
15 🗣 وقت نماز که میشه بگو: خدایا من بناست با نماز با ادب بشم.😊 🔹👆♦👆 خوشگل وضو بگیرید😊. شالاب شالاب نکنیم تا آب رو روی دستای خودمون بریزیم.😐 مثلا میخوایم یه کار محترمانه انجام بدیما☺️..! 💠✴👌〰🌺 تو اگه بخوای جلوی مهمان میوه رو بشوری و بهش بدی چجوری می شوری❓🤔 محترمانه می شوری دیگه ❗️😁 جلوی خدا بخوای وضو بگیری اینکه نظافت نمیشه که دستاتو بکوبی و زود بری....😐 🔹🔹🔹💠 چیه ❓ 😐 ناراحتی❓😑 میخوای خدا توفیق نماز خوندن رو ازت بگیره❓❓❓😢 میخوای خدا بهت بگه: نمیخوام اصلا نماز بخونی😔... صدسال سیاه نماز نخون... ناراحتی بهت یه دستور دادم..❓😔 "" ناراحتی که یه جا خواستم خدایی کنم برای تو و بندگی تو رو ببینم...❓ "" 👆👆👆⛔👆👆👆 اینقدر با عجله⁉️😔 اینقدر بی حوصله⁉️😔 هرکی نمازش رو خوند تعقیبات و رو نخوند و رفت، خدا به ملایکه می فرماید: نماز بنده ی من رو بهش پس بدید...♻️ من بهش گفتم الان هرچی بخوای من بهت میدم 😊 اما اون بلند شد رفت ...😔 آخه کجا داره میره ❓🤔 کدوم امر دنیاشو میخواد درست کنه که تعقیبات رو نخونده رفت❓❓❓🤔 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت تحویل سال حول حالنا خواندم به امید پایان دوری تو؛ به امید پایان بی قراری‌هایم ولی باز شَب شد و‌ خیال تو قرار بُرد از دلم... مثل تمام شب‌هایی که در این سال‌ها با بی قراری گذشت!! وای از آن سال که بی یار بهارش برسد اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ بیش از ۹۰ درصد علائم به وقوع پیوسته و بقیه در مدت کمی رخ خواهد داد برخیزید ، گناهان به امام عرضه میشود 🎤 استاد رائفی پور نشر دهید اجرتون با خدا 📡
16 چرا تعقیبات نماز این همه اهمیت داره❓ 🔶استاد پناهیان؛ 🌺خدا اومده میگه بعد نماز از من چیزی بخواه من بهت میدم سرشو انداخته پایین راست راست داره میره 🔴🔴🔴 کجا مهمتر از اینجا این جز اینکه میخوای تکبر کنی به خدا 💢محبت خدا رو پس میزنی بی نیازی خودتو به خدا نشون میدی حالا بهت میگم شو خی نداره خدا ❌⭕️💢 نمازی که تعقیبات نداره قبول نیست میدونی چرا؟ ☘چون خدا میگه بنده من امر منو اجرا کردی نماز خوندی حالا یه دعای مستجاب داری ❎✅❎✅ بخواه از من تامن بهت بدم رفت....آقا رفت🏃🏃 خدا میگه بعد نماز از من بخواه السلام علیکم و رحمت الله و برکاته اقا رفت ⛔️ بلا فاصله خدا میگه ملائکه من نمازش رو بهش برگردانید بنده ای که به من نیاز نداره اومده امر منو اجرا کنه که چی 💢میخواد بگه نه تو خدایی نه من بنده تو ام خب این بی ادبی هست 💢⭕️💢⭕️ چرا تو جبهه ها ا ین قدر چراغ معنویت روشن میشد 💢چون حساب و کتاب مرگ که جلو می آمد.. مرگ هم هیبت خدا را به دل می افکند ❎✅❎✅ به رزمندگان می گفتند نزدیک شب عملیاته یعنی نزدیک ملاقات خداست حالیته شب عملیاته💢♨️ 🔶یکدفعه خشیت خدا تو دلش می نشست تا خشیت خدا تو دلش مینشست خدا بنده اش رو بغل میکرد 🔺آقا اگه کسی از خدا بترسه خدا مثل مادری که بچه اش رو بغل میکنه و نوازش میکنه خدا شما رو هم بغل میکنه 🌺🍀🌺 شروع میکنه به نوازش کردن میگه عزیز من نترس 🍀🍀🍀 اون رو بهش میگن رابطه عاشقانه با خدا❤️❤️ برای رسیدن به رابطه عاشقانه کلیدش در خوف هست روایت هست،میگه مومن روچیزی جز خوف از خدا نمیتونه اصلاح کنه 🔰تولیدی عظمت خدا با چی هست؟ با ادب خودت😊 آقای من نسبت به هر کسی ادب رعایت کنید ابهتش در دلت می‌نشیند دوست داری ابهت خدا تو دلت بنشیند .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ 📚 📖قسمت 0⃣4⃣ 📚📖یه روز با حسین به سمت آبادان می رفتیم.عملیات بزرگی در پیش داشتیم.چندتا از کارای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده و از طرفی آخرین عملیاتمون هم لغو شده بود و من خیلی ناراحت بودم. ⁉️به حسین گفتم:چندتا عملیات داشتیم،اما هیچ کدوم اون طور که باید موفقیت آمیز نبود. این یکی هم مثه بقیه نتیجه نمیده.-گفت:برای چی؟-گفتم:چون این،عملیات خیلی سختیه. بعید می دونم موفق بشیم. ✨-گفت:اتفاقا ما تو این عملیات موفق و پیروزیم.-گفتم:حسین دیوونه شدی،توی اون عملیات های به اون آسونی که هیچ مشکلی نداشتیم،نتونستیم کاری از پیش ببریم.حالا توی این عملیات که اصلا وضع فرق میکنه و از همه سخت تره،موفق می شیم؟ 🌟خنده ای کرد و با همون تکه کلام همیشگی اش گفت:حسین پسر غلامحسین به تو میگه که ما توی این عملیات پیروزیم.می دونستم که اون بی حساب حرفی نمی زنه. حتما از طریقی به حرفی که میزنه ایمان و اطمینان داره. 💠-گفتم:یعنی چی؟ از کجا می دونی؟-گفت:بلاخره خبر دارم.-گفتم:خب از کجا می دونی؟-گفت:به من گفتن که ما پیروزیم.-پرسیدم:کی به تو گفته؟-جواب داد:حضرت زینب(س).دوباره پرسیدم:تو خواب یا بیداری؟ 💠با خنده جواب داد :تو چیکار داری؟فقط بدون،بی بی به من گفت که شما تو این عملیات پیروز میشین و من به همین دلیل میگم که قطعا موفق میشیم.هرچی ازش خواستم بیشتر توضیح بده،چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. ✅نیازی هم نبود توضیح بده، اطمینان او برایم کافی بود.حسین همیشه به حرفی که میزد ایمان داشت و من هم به حسین اطمینان داشتم. ✳️وقتی که عملیات با موفقیت تموم به انجام رسید،یاد حرف اون روز حسین افتادم و ایمان و قطعیتی که تو کلامش بود و هرگز از این اطمینان به او پشیمون نشدم. ✔️به روایت از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ...
‌‌ 📚 📖قسمت 1⃣4⃣ 📚📖نیروهای اطلاعات ماه ها قبل از عملیات والفجر هشت کارشون رو شروع کرده بودن،محدوده ی شناسایی،اروند رود و ساحل غربی اون بود.یعنی قسمتی که دست عراقی‌ها بود. 🚫قرارگاه نیروها کمی دورتر از اروند بود.و نهرهای فرعی که از اروند منشعب می شدن راه بچه‌ها رو دور می کرد.چون مجبور می شدن نهرها رو دور بزنن.حسین برای حل این مشکل پیشنهادی داد روی اونا پل بزنن. ✅در اون محدوده کارخانه ی یخی بود که متروک شده بود،قرار شد از قالبای بزرگ یخ برای زدن پل استفاده کنن.همه ی بچه‌ها بسیج شدن هر کس قالبی به دوشش گذاشته بود و به طرف اروند می رفت. ✳️من و حسین باهم دوازده تا قالب بردیم،با اینکه گاهی خسته میشدم اما حسین همچنان کار می کرد. 💠تو همین فاصله از طرف سردار سلیمانی تماس گرفتن و حسین رو برای شرکت در جلسه ای خواستن.حسین پیغام داد اول باید این کار رو تموم کنم،شما یه ماشین بفرستین کارم که تموم شدمیام. ✳️دوباره مشغول کار شد.همونطور که سرگرم کار خودشون بودن دشمن منطقه رو زیر آتش گرفت. اتفاقا یه خمپاره کنار حسین به زمین خورد و ایشون و دونفر دیگه مجروح شدن. 🔴وقتی بالای سرش رسیدم،دیدم از ناحیه ی پا مجروح شده،خونریزیش شدید بود.گویا یکی از شریانهای اصلی قطع شده بود.بچه‌ها با قرارگاه تماس گرفتن که:آقا!فلانی مجروح شده فوری یه آمبولانس بفرستین. ❌اونا هم جواب دادن:چند دقیقه پیش آمبولانسی برای آوردن ایشون به جلسه فرستادیم شما از همون استفاده کنین.برای جلوگیری از لو رفتن عملیات،از قرارگاه ماشین معمولی نفرستادن. 🚫حتی توی بیمارستان حسین رو بعنوان یکی از نیروهای ناوتیپ کوثر و مسئول قبضه ی خمپاره انداز معرفی کردیم.با رفتن حسین همه ناراحت بودن و امیدی نداشتن که بتونه خودش رو به عملیات برسونه.همه اون رو دوست داشتن و نگران مجروحیتش بودن. ✔️به روایت از محمد علی کار آموزیان ...
‌‌ 📚 📖قسمت 2⃣4⃣ 📚📖به اصرار حسین اون رو به بیمارستان کرمان منتقل کردند.حال و هوای عملیات آرام و قرار از دلش برده بود بخاطر همین کمی که بهبودیش رو بدست آورد از بیمارستان فرار کرد. ‼️چند روزی رو در کرمان ماند. وضعیت پاهای حسین خیلی خراب بود.وقتی گوشمون رو به محل جراحتش نزدیک می کردیم براحتی صدای جریان خون در رگهاش رو می شنیدیم.شاید باورش مشکل باشه اما درست مثه سماور در حال جوش قل قل می کرد. ✳️می گفتم:آخه بابا جون یه کم به خودت برس. می گفت:می دونی بابا من تا همین اواخر سال بیشتر به این پاهای عاریتی احتیاج ندارم.۱ ⁉️قبل از عملیات والفجر هشت چند روزی به کرمان اومدم.اتفاقا حسین رو با بدن مجروحش توی گلزار شهدا دیدم.با تندی صداش کردم و گفتم:این همه بهت تأکید کردم خودت رو به خطر ننداز.باز میری خودت رو به دشمن نشون میدی،بعد زخمی میشی و بچه‌های مردم توی جبهه بی سرپرست میشن. ◾️سرش رو پایین انداخت و گفت:زیاد ناراحت نباش این دفعه آخره.-گفتم:یعنی چی؟-گفت: این عملیات آخرین عملیات منه،دیگه بر نمی گردم.،من زیاد حرفش رو جدی نگرفتم،فکر کردم مثه شوخی های همیشگیشه اما...۲ ✅قبل اینکه حسین دوباره به منطقه بره بازم به گلزار شهدا رفتیم.اون با همون دوتا چوب زیر بغلش اومده بود.میون قبور شهدا قدم زدیم و بعد بالا سر قبر دامادمون-شهید دادبین-نشستیم. ⁉️به حسین گفتم:داداش این جنگ بلاخره کی تموم میشه؟-گفت:این جنگ نباید تموم بشه. -گفتم:چرا؟-گفت:بخاطر اینکه به یه سری ظلم میشه.با تعجب پرسیدم:برای چی؟ به چه کسایی ظلم میشه؟ ✳️گفت:کسایی که یه عمر توی این جبهه‌ها جنگیدن.خدا نکنه روزی بیاد من زنده باشم و شخصی به نام خمینی نباشه.حقش نیست ما بعد امام زنده بمونیم و زندگی کنیم.حق اونایی که خودشون رو وقف جبهه و جنگ کردن فقط با شهادت ادا میشه.۳ ✔️راویان:۱-پدر بزرگوار شهید یوسف اللهی ۲-سردار حاج قاسم سلیمانی ۳-محمد علی یوسف اللهی ...
امشب که شب مبعث احمد باشد مشمول همه عطای سرمد باشد یارب چه شود طلوع صبح فردا صبح فرج آل محمد باشد عید بزرگ مبعث مبارک مبعث، عید شکوفایی خوشبوترین گل هستی، بر محضر مولایمان امام زمان عج وشما همراهان گرامی مبارک
شبتون امام زمانی دعای فرج🙏
تو زیباترین دلیل برای بهار و شب زنده داری‌های منی تو ضیاعین و دلیل امّن یُجیب منی ... کاش می‌شد واژه‌ها را شست و انتظار را تفسیر کرد ولی افسوس از بهار بدون تو ...😔 ، @mahdisahebazman