eitaa logo
اخبار داغ آران و بیدگل
15.1هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
13 فایل
این کانال جهت پوشش اخبار آران و بیدگل همراه با چاشنی اخبار گردشگری، سلامت و عکس های تاریخی تشکیل شده است. ارتباط با مدیر و تبادل و تبلیغات👇 @Akhbararanbidgol
مشاهده در ایتا
دانلود
می شود پائیز را ، نوشید ، تو اگر سَروِ سبزِ آن باشی می شود غم نخورد وُ زیست ، تو اگر شادمان باشی می شود تا قیامِ قیامت ، بویِ مهر وُ زندگی بدهیم می شود ، ستاره ها را چید ، تو اگر آسمان باشی... که مهم نیست ، عاقبت ، مُردَن میشود تا صدای چلچله هست به درخت تکیه بِنَهیم می شود تا شقایق هست ، زندگی را ، ادامه بدهیم می شود صد زمستان را ، پشتِ کوه آدمیت ، سَر کرد می شود تا بهار در دلِ ماست ، ایستاده‌ جوانه بزنیم که مهم نیست ، به زمین خوردَن می شود دست ، گردنِ هم ، خنده بر زمانه بزنیم می شود بی خیالِ کینه ، ریشِ شیطان شانه نزنیم ما کجا وُ کِی گُم کردیم ، راستی وُ درستی را !! می شود شاخه بر شاخه ، همتِ آشیانه ، بزنیم که مهم نیست ، شاخه ها زردَن... می شود با تمامِ امکانات ریشه ی فرهنگ را ساخت می شود با دین ، خندید ، پایِ اَخم وُ گریه را انداخت می شود جایِ اینهمه حرف ، به عمل ، کار بَر آوَرد !! می شود در کنارِ عقل ، همه چیز را به عشق ، باخت.. که مهم نیست ، باختن وُ بُردَن می توانَم صبورتر باشم ، یا که اصلا ، شرورتر باشم می توان ، از دلِ باتلاق ، سَر بَر آورد وُ نیلوفر باشم می توان در دلِ پاییز ، سبز بود وُ جان به در بُرد می توان تا شبِ چشمَت هست من نسیمِ سحَرباشم حیف ، سَحر هایِ من ، همه سَردَن می شود پائیز را ، نوشید ، تو اگر سَروِ سبزِ آن باشی می شود غم نخورد وُ زیست ، تو اگر شادمان باشی می شود تا قیامِ قیامت ، بویِ مهر وُ زندگی بدهیم می شود ، ستاره ها را چید ، تو اگر آسمان باشی که مهم نیست ، دستهایَم پُر از دردَن . . 🍁 😍 شعر و عکس 📸📝
چنان گُلی که زِ جورِ خزان آگاه ؛ ولی شاد است خوشا دلی ، که زِ دام جهانِ بی وفا ، آزاد است به نان وُ آب وُ هوا ، اگر چه بسته جانِ بشر فراتر است روح ، از تنی که شمعِ در باد است به چی وُ به کی ؟ بسته دل ، آنکسی که می تازد به تب ، بسته جان وُ به غمی بسته دل ، چه می نازد چه خوب گفته خدایَش : ناسپاس وُ طُغیانگر !! زرنگ جانوری که رویِ قله ی بُرد هایَش ، می بازد کجا وُ کِی ؟! دست می نهیم به دست وُ دل ، بر ، دل که هر چه آمد وُ رفت کاروانِ تاریخ ، بشر نشسته بَر گِل جَهنده ی در شهوت ؛ درنده ی در جنگ وُ خفته ای در جهل زِ دستِ بیرونِ گورِ اسکندر بپرس ؟ چه بوده اَش حاصل به کُنجِ خلوتِ خویش ، بنشین وُ به حدِ خود ، بکوش به روز ، ساقیِ مِهر باش وُ به شب ، جامِ زَهر ، نووش که سهمِ دلِ ما ، زین خیمه گاه وُ خیمه شب بازی !! سکوت هست وُ سکوت ، تا که نیست ، داد را ، گوش که ما لُعبتکانیم و فلک لُعبت باز ، خوش سُرود : خیام که نیستی است ، کارِ جهان وُ بیدادگرست چرخِشِ اَیّام بساز که ساختن کارِ ذات نیک وُ ذاتِ بد ویرانی است نه خلق را به کام بِرساند وُ نه خود ، رَسَد ، به کام . . شعر و عکس 📝📸 طبیعت 🌱 دروازه ی کویر زیبای مرکزی ایران 😍 🏜️
🌹 برگ ، از شاخه می اُفتد از لبِ پنجره ی پاییز ، کودکی می خندَد داد می زند ، خاکِ زمین آی آدم ها ، تا آغوشِ بی جانِ من ، خیلی ، کوتاهست ! هیزم ها ، خیسِ برفَند باغبانِ زمستان ، در کلبه با دخترکَش ، می رقصَد می‌بخشد آتش ، گرمایی دلنشین آی آدم ها ، این نورِ سوزانِ من ، خیلی ، کوتاهست ! بویِ باران می آید چِلچله ، لانه ای بر شاخه ی بهار ، می بندَد آواز می خواند ، بادِ گلچین آی آدم ها ، این بوسه ی مهربانِ من ، خیلی ، کوتاهست ! در رودخانه سیب می غلتَد رود سالهاست ، با سنگلاخِ تابستان ، می جنگَد می نوازَد آبِ زلال ، این طنین آی آدم ها ، این بی منت دامانِ من ، خیلی ، کوتاهست ! آدم ها ، همچنان ، سَر در گُم آدم ، همچنان ، با آدم در جنگِ گندم بی بوسه ، بی آغوش ، بی نور وُ بی دامَن او هزاران سال است فکر می کند ، که صاحبِ باغَست ! آی آدم !! آی زرنگ ، جانورِ مغرور !! از آب آمده ای ، با باد ، می تازی در آتشِ صد رنگِ جهان ، پخته شَوی خاک ، هم ، منزلِ آخرِ این جانورهِ خودخواه است !! . . پاییز 🍁 پارک زیتون شعر و عکس 📸📝 🕊️
هنوز می خندَم مثلِ درختِ بی برگ ، در پائیز 🍁 که دلش ، خوش ، به بهارِ آینده است . هنوز نبضِ خاک ، روییدن دارد وَ هنوز مابینِ سرعتِ اینترنت وُ بِتُن وُ بُرج بویِ نمِ کوچه ی کاهگِلی پدرم ، بوییدن دارد اگر چه گاهاً بَخیلیم ، اما هنوز باران ، بخشنده است . برایِ باجه ی بانکِ دلهره ی تورم چکِ برگشتیِ برق وُ نُسخه وُ دارو وُ گندم اگر چه ، خالیِ خالی است ، حسابِ این مردم ولی دلِ مردم ، به قرضُ الحسنهٔ محبتِ همدیگر زنده است . نه بویِ باروت خواهد ماند نه هالووین را میتوان جایِ شبِ یلدا وُ نوروز نِشاند نه هیچ کلاغی ، مثلِ مرغِ عشق خواهد خواند که غُرِشِ یک شیر هم نیست ، صدایِ صد شغال حتی در باند ! وَ هر کِه خاک پاشید ، به خورشید ، بازنده است . هنوز نان وُ پنیر وُ سبزی بهتر از فست فودَست هنوز ، بهشت زیرِ پایِ مادران هست وُ بودَست هنوز گُلفروشیِ نزدیکِ چهارراه ، بویِ رُز دارد ! اگر چه شهر ، در تسخیرِ ترافیک وُ مازوت وُ دود است وَ آسمانِ شب های کویرِمان ، از ستاره ، آکَنده است . هنوز می خندَم که تنها ، انتقامِ من از زندگانی اَم ، خَنده است . . شعر و عکس 📝📸 محور تاریخی خیابان واصف 🍁
وَ بهار ، شیوه ی فرزانگیِ برگ ، نبود عشق ، پاییز وُ چشاندَش طعمِ خاک را نیستی در رهِ تو ، بود ، آغازِ جنون کاوه ی عقل بِکُش ، نَفْسِ چُنان ضحاک را آگَهان ، وَز سراپرده ی هستی ، دانند سَرّ ِ شوریدگیِ دانه وُ برگِ تاک را مِی ، خرابانِ دَرَت را ، به خرابات نَبُرد که خدا کرده خرابات ِ تو ، همه افلاک را به که گفتن ، توانَم ، که نداشت کوهِ بزرگ طاقتِ حَملِ چُنین ، مستیِ عشقِ پاک را ( مِهرِ تو ، حق زِ ازل ، کَنده به یاقوتِ دلم از ازل تا به ابد ، شُکر کُنم ، حَکاّک را ) . . شعر و عکس 📝📸 تضمین (زنده یاد سید جواد ذاکر) کوچه زیارت امامزاده محسن.ع. بافت تاریخی 🍁
22.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اجرای ریحانه ها در شب اول🍁🍂 🌹 💢 برای همراهی با ما روی لینک زیر کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2283471151Cfe134958b2
🍉 گر چه زندگی ، سرعت یافت گر چه فرصتِ درکِ همدیگر ، کم شد قصه هایِ بلندِ شبِ یلدا و شعر حافظ ، رَخت بر بست قصه ها ، استوری شد در پانزده ثانیه یا که ، با استیکرِ گریه وُ خنده ، ابرازِ محبت ، جمع شد امکانات بهتر ، اما فاصله هامان بیشتر گر چه مرگ ، با کرونا ، در این دنیا ، خَز شد زندگی ، لذتِ جُستنِ ده شاهی بود درجویِ آب ، کجایی سهراب ؟ که ببینی که چِک پولهایِ ریال ، پیشِ دلار ، کاغذ شد گر چه زندگی ، سرعت یافت زندگی ، نان شد وُ آب وُ دود بابا نان داد ، اما از تورم ، کمرِ بابا ، خَم شد سرعت بُرد ، نوروز را ، لِه کرد لذتِ عیدی و کفشِ نو را بندِ کفش ها برایِ شکستن ، برایِ زرنگی ، محکم شد باید ، رو راست باشیم با خود آدمی ، زنده است به با هم بودن ، به رفاقت ، به مِهر با همه ، آنچه به دست آوردیم ، آدمی ، باز ، تنهایِ بی همدَم شد اما زندگی ، جریان دارد ، به شتاب با شادی وُ لذت یا با درد وُ عذاب زندگی ، راحتیِ مطلق یا سختِ مُطلق نیست زندگی حفظِ تعادل بین تقدیر وُ تغییر دادن هاست تا شقایق هست ، زندگی ، باید کرد ، چه خوش گفت سهراب خوش به حالِ آنکه خندید و خَنداند خوش به حالِ آنکه در این مِحنتگاه بر دردِ دردمندی ، مَرهم شد خوش به حالِ آنکه در این کالبدِ فانی ، اشرفِ عالم شد خوش به حالِ آنکه علّت سجده ی مَلَک را فهمید وُ آدم شد . . زندگی ساده و بی آلایش دهه ۶۰ زنده یادها استاد حسین خموشی حاجیه خانم کریمشاهی محله سایه ی تمام پدربزرگ و مادربزرگ ها مستدام روح تمام رفتگان شاد🙏 ثبت عکس : احمد خموشی شعر : رشید خموشی
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهِ میخانه وُ مسجد کدام است که هر دو بر من مِسکین حرام است نه در مسجد گذارندَم که رند است نه در میخانه کین خَمّار خام است میان مسجد و میخانه راهی است بجویید ای عزیزان کین کدام است برو عطار ، کو خود می‌شناسد که سرور کیست سرگردان کدام است . . ❄️ کوچه‌های ِ 📝 🎤 📸
درخت ها ، ناگهان ، که هیزُم نمی شود !! زرد میشود خشک میشود ، دل بریده می‌شود از شاخِه میشود چوبِ بی جان ، هیزمِ آماده ، برایِ زغالِ آتشدان کم کم ؛ همدم ، ناگهان ، که مردُم نمی شود !! سرد میشود خسته میشود ، بهانه هایِ چرا وُ آخِه میشود طلاقِ تَجمُل گران ، آبِ سرد ، بعدِ فالوده ی دگران کم کم ؛ زندگی ، ناگهان ، که گُم نمی شود !! درد میشود مردم وُ نان وُ تورم ، دود وُ سُرفه وُ نُسخِه میشود شرمندگیِ پدران ، ایران ، بهشتِ اختلاسگران کم کم ؛ زنده رود پُر آب ، ناگهان ، که قُم نمی شود !! نبرد میشود بی مدیریتی آب وُ صنعت وُ سَد ، بر این چرخِه میشود چاهِ غیرِمُجازِ سودجویان فرونشستِ کاشان وُ اصفهان کم ، کم درخت ، ناگهان ، که هیزم نمی شود !! همسَر ، ناگهان ، که مردم نمی شود !! زنده رود ، ناگهان ، که قُم نمی شود !! زندگی ، ناگهان ، که گُم نمی شود !! کم ، کم !! کم ، کم !! . . ❄️ شعر و عکس 📝📸
پدرم ، قالی ؛ می بافت خوش اخلاق ؛ مردم دار اما یک مردِ عادی بود مثله همه ی باباها !! چون که ما بعد از مرگ از مُرده طوری سخن می‌گوییم که انگار از آسمان نازِل شد ! وسعتِ روحش را دوست داشتم وَ نمازَش ؛ بویِ فهمیدن داشت ؛ هر چند سوادَش کم بود مرامَش لوتی مَسلَک بود ، اما بی آزار هایده وُ گلپا گوش میکرد وُ کُتَش میداد ، بویِ سیگار ! نه شیخ بود ، نه روشنفکر قالیِ جفت می بافت که زبانزَد بود بینِ اهلِ مَحله ، بسیار وسطِ ساحلِ نوجوانی بازی میکردَم وُ شووووت !! ناگهان طوفانی ؛ در ساحِل شد پدرم ، مُرد 💔 در دالانه خشتیِ ما ، یه دوچرخه ی ۲۸ ، بی صاحِب شد پدرم وقتی مُرد ؛ مادرم دیگر ؛ حوصله ی بافت نداشت نیمه کاره ؛ قالی مان ماند نیمه کاره ؛ خانه نیمه کاره دلِ من گذشت گذشت.. تا که از عشق ؛ عَقدِ من با تنهایی ، باطِل شد دخترم ؛ وقتی آمد ؛ قصدِ قالی کردیم دخترم ؛ یک روز ؛ گفت : بابا قالیِ نیمه کاره ی من ، پایین آمد ! تازه ؛ آن روز ؛ قالی شد ؛ تازه آن روز ، کامِل شد واژه ی غریبانه ی بابا با لبِ کوچکِ دخترکَم 🥰 از غربت ؛ اُفتاد قالیِ من هم ؛ رنگی برداشت ریشه ریشه ؛ یاد گرفت ؛ شانه شانه ، رَچ به رَچ ؛ عاقِل شد 👈 هیچکس مثله پدر وُ مادر نیست 👉 وَ یتیم تا خودِ مرگ ، یتیم می ماند حتی وقتی ، خودش پدر وُ مادر شد ، خودش بالِغ شد !! اما ؛ نور داد ؛ لبخندِ دخترکَم ، چشمَم را بند زد ؛ بابا ؛ بابا گفتنِ او ، قلبَم را دلِ من ؛ شاید ؛ بعد از سالهایِ سال ، دوباره دل شد . . گرامیداشت مقام ❤️ شعر و عکس 📸📝
(گفتم : رفیقی کن با من که منم خویشَت ) گفتا : که اگر خوانَد ، دشمن ، نمی رانَم گفتم که این جانَست ، زین مَهلکه ٔ اَفسون گفتا که بِرَقص در خون من مَهلکه گَردانَم گفتم که مرا مِی از ، آن باده ی پنهان دِه گفتا که منم ساقی ، خود ظاهر و پنهانَم گفتم که هِجران کرد ، انگشت نمایِ خلق گفتا به وِصال اَندیش ، من مقصدِ هجرانَم گفتم که دلها خون ، اشکَیم بر این دیده گفت من شهِ آزادان ، در دیده ی گِریانَم گفتم که نه آن شد تا ، زینَت به درَت باشم گفت بندگیِ حق کن ، من زینتِ ایشانَم گفتم طمعِ دنیا، صِید ، کفترِچاهی🕊️ کرد گفت دانه وُ صیادَم ، میدانم وُ میخوانم . . شاد باشِ اعیادِ رجب و شعبان 🎊💐 🌺عشقِ محمد بس است و آل محمد🌺 شعر و عکس : 📝📸 شعر قطعه تضمین از ( ) ❄️☃️ محور تاریخی
12.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما که ، از عطرِ آسمانیِ عشق ، مَدهوشیم آینه اَم پیشِ چشمانِ همچو خورشیدَت همچون خنده ی ناهیدی ، پیشِ سیاه چاله هایِ طعنه زیرِ نورِ ماهِ تقدیر ، می خوابیم طعمِ اختیارِ خوشه ی پروین را می نوشیم ما فقط ، بهره یک بوسه ی دیگر ، می کوشیم چه کسی می فهمد ، دل بریدن را این زمین گیران ؛ بندِ پیله اَند تنیدن را چه کسی باور می کنَد دیشب در اتوبانِ کهکشانِ راهِ شیری ، دور دور کردیم چه کسی باور خواهد کرد ، گر بگوییم ما خدا را ، بینِ گَرد وُ غبارِ حلقه ی زحل می جوییم من ، میانِ خاک ، با جَسدها می‌پوسَم ! تو میانِ رنگِ رگهایِ بالِ یک پروانه ، می رقصی ! خوابِ کوتاهِ عُمر وُ سفری انسانی است ما که هر دَم ازخاکسترِ سیمرغ ها می جوشیم همه ی اجرامِ جهانی ، تو سِرِ راز هایِ پیدا وُ نهانَم ، من ما میانِ مَردُم وُ مَردم نیستیم ! من که ، آدم حوّا ، هم تو دلِمان آسمانی وُ مُستاجرِ زمین ، اما بی اسارت به سیب وُ گندم ، هَم ، آغوشیم ما فقط بهره یک بوسه ی دیگر ، می کوشیم . . گرامیداشت 💝 یا همان شبِ اسفندی در قدیمِ و گرامی داشتن مقام زن و مادر در شعر و عکس ها 📸