روایت مادرانه از شهادت شهید غلامرضا بامدی
🔹شهید غلامرضا بامدی کمک به دیگران را بسیار دوست داشت و در اردوهای جهادی شرکت میکرد. گاهی از اساتید دانشگاه پول میگرفت و برای مستمندان مناطقی از سنندج بستههای ارزاقی و لباس میبرد. ماشین پدرش سمند بود. صندوقش را پر میکرد و میبرد.
🔹مادر شهید بامدی درباره پسرش میگوید: " هرساله اربعین نذر آش داشتم. یکبار به غلامرضا گفتم: مامان میترسم امسال به خاطر کرونا درست کنم همسایهها دوست نداشته باشند، اما خب این آش را چکار کنم؟ خندید و گفت: من فکرش را کردم. قابلمه را بپیچ لای دستمال، بگذار عقب ماشین ببریم جایی که میگویم. یکی از دوستانم هم نذری شله زرد داشت. او هم درست کرد و با ماشینش برداشت رفتیم. ظروف یکبار مصرف را هم گرفتیم. دخترم و احمدرضا هم بودند. خدا شاهد است عجیب بود. همه او را میشناختند. یک جانباز جلو آمد و پرسید شما مادر غلامرضا هستی؟ گفتم: بله. گفت: شیرت حلال این پسر. چند سال است به من کمک میکند و پسرهایم را هم برد سر کار. ما ابدا از این موضوعات اطلاع نداشتیم".
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_امنیت
@AkhbareFori
چشمان عقاب!
🔹شهید علی پرورش دارای دان ۵ هنرهای رزمی بود و قهرمانی تیراندازی ارتشهای ایران و قهرمانی آمادگی جسمانی ارتشها را نیز در کارنامه ورزشی خود داشت. مدتی بعد بهعنوان جانشین فرماندهی اطلاعات یگان صابری برگزیده شد. تواناییهای خارق العاده و هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی او در عملیاتهای شناسایی در مناطق کوهستانی باعث شد تا همرزمانش به وی لقب " چشمان عقاب " را بدهند.
🔹علی پرورش همرزم شهیدان چون سردار نورعلی شوشتری، سردار شهید شفیع پور، شهید زلفی و دیگر شهیدان عزیزی بود که در آبان ماه سال ۱۳۸۸ در منطقه «سرباز» سیستان و بلوچستان بر اثر انفجار تروریستی به شهادت رسیدند. اما آنروز سرنوشت طوری برای پرورش رقم خورد که وی از یاران شهیدش جا بماند؛ ماجرا از این قرار بود که ایشان به خاطر تولد پسر کوچکش (امیررضا) جایش را با دیگر شهید سرافراز پاسدار یعنی شهید زلفی عوض کرد، بعد از مراجعت به تهران، جهت تولد فرزندش و هنگامی که مشغول انجام کارهای بستری شدن همسرش در بیمارستان بود، خبر شهادت همرزمانش را میشنود. بعد از این حادثه بود که دیگر کسی علی را آن علی سابق ندید و این امر آخرین دلبستگیهای او را با این دنیا و زندگی برید و پاره کرد تا اینکه معبر دیگری برای پیوستن به قافله شهدای کربلا، این بار در شمال غرب باز شد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_امنیت
@AkhbareFori
گرفتن عکس شهادت در آتلیه برادر
🔹برادر سید محمود دو سه سالی قبل از شهادتش یک مغازه آتلیه عکاسی راه انداخت. سید محمود که خیلی خوشحال شد از این که برادرش عکاسی زده است. چون خیلی به عکاسی علاقه داشت؛ رفت تا اولین نفری باشد که در آن آتلیه عکس میگیرد. بعد از چند وقت این عکس حاضر شد و به خانه آورد. من به محض اینکه عکس را دیدم گفتم : وای سید محمود در این عکس چقدر شبیه شهدا شدید. همسرم گفت: آن عکس اولین و ماندگارترین عکسی هست که بعد از شهادت من به جا میماند. یعنی تو درست فهمیدی آن عکس، عکس شهادت هست. اصلا خودم به این نیت انداختم.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_امنیت
@AkhbareFori