#خاطرات 🌷از همان ایام طفولیت آیات شریفه #قرآن مجید را با گوشت و خون خویش نماز و فرایض دینی را وسیله‌ای برای ارتقاء قُلل رفیع #معنویت می دانست. 🌷چون عاشقی در دریای بندگی غرق میشد و #اشک می ریخت وی تار و پود  وجود خود را با شمیم‌ محبت #اهل_بیت علیه السلام آکنده ساخته بود و در غم اسطوره های عصمت جانانه می گریست. 🌷ادب و #اخلاق اسلامی که نشانه رهروان مکتب اهل بیت علیه السلام است، از رفتار و کردار عینی نسبت به پدر و نامادری و همسایگان هویدا بود. 🌷در مدتی که در شهرستان قروه سکونت داشت ادب و رفتار #متواضعانه او نسبت به پدرش باعث شده بود همسایگان تصور کنند که در منزل مستاجر پدر می باشد وقتی از پدرش سوال می کنند و متوجه رابطه پدر و فرزندی بین آنها می شوند از علو روح و متانت و تواضع شهید در تعجب فرو می‌روند. ابیات زیر منسوب به شهید است که توسط پدرش نقض گردیده است : 🌸اگر دانی که فردا محشری نیست 🌸سوال و پرسش و پیغمبری نیست 🌸بتاز اسب جفا تا می توانی 🌸که فایز چون سپاه و ارتش ای نیست 📚منبع:کتاب عاشورائیان(زندگی نامه شهدای سریش آباد) @akhbareserishabad

بسم الله الرحمن الرحیم #خاطرات شهید عباس طالبی 👇👇👇👇👇 🌹از همان دوران کودکی دارای #اعتقادات دینی قوی بود علاقه وافری به ائمه اطهار علیهم السلام داشت.  همیشه از مادرش می خواست که روایت حادثه کربلا را برایش تعریف کند. کراراََ اظهار داشت که من به اسم خودم افتخار می کنم چون هم نام مولایمان #قمربنی_هاشم علیه السلام هستم. 🌹 خواهر عباس ازتوسعه برادرش می گوید: با وجود اینکه از من کوچکتر بود لاکن همواره مرا به حفظ #حجاب و رعایت #محرمات اسلامی توصیه می کرد و می گفت که حجاب زنان #کوبنده تر از اسلحه رزمندگان است. وقتی عباس را در لباس #بسیجی مشاهده کردم #اشک در چشمانم حلقه زد ایشان در برخورد با این صحنه گفت خواهرم از شما انتظار نداشتم گریه کنی می خواهم برایم #دعا کنید بارها شاهد بودم که با یک حس عجیبی در #فراق دوستان شهیدش اظهار نگرانی می کرد و آرزوی وصال آنان را داشت. 🌹 همسر محترمه شهید نقل می‌کند: ۱۸ ساله بود که با ایشان ازدواج کردم در طول مدت ازدواج غالبا در صحنه جنگ و مناطق عملیاتی حضور داشت. در مرخصی ها از جنگ و جبهه برایم صحبت می‌کرد و مرا به حفظ #حجاب اسلامی و اقامه #نماز_اول_وقت توصیه می نمود و می گفت که نماز کلید #بهشت است. 🌹 مادر دلسوخته عباس نیز خاطراتی از فرزندش به یاد دارد: همیشه من را برای شهادتش آماده می کرد وقتی برای تشییع جنازه یکی از همرزمانش به مرخصی آمده بود به من گفت مادر جان تو باید #مثل_کوه استوار باشی و هیچ گاه از #یاد_خدا غافل نگردی. 📚منبع: کتاب عاشورائیان صفحه ۱۵۶ و ۱۵۷ ✍نویسنده: کربلایی حسین حاجیان ✅پیام شهید👇 1⃣ حفظ حجاب 2⃣ رعایت محرمات اسلامی 3⃣ نماز اول وقت 4⃣ یاد خدا 5⃣مثل کوه اُستوار باشید @akhbareserishabad

#خاطرات شهید ذبیح الله ملاولی 👇👇👇👇👇 🌹یکی از هشمهریان شهید از صلابت و شجاعت او سخن می گوید: بعد از پیروزی انقلاب، لازم بود که به روستاهای اطراف برویم و برای مردم از انقلاب و امام سخن بگوییم تا بدان وسیله مردم روستاها با اهداف امام و انقلاب بیشتر آشنا شوند. در یکی از همین سفرها قرار بود یکی از برادران صحبت کند اما وقتی که آن برادر پشت تریبون قرار گرفت، به دلیل اضطراب نتوانست چیزی بگوید و همچنان ساکت ماند، اوضاع #ناگواری برای ما پیش آمده بود، از طرفی، مردم روستاها هم منتظر بودند، نمی دانستیم چه کار کنیم.🤷‍♂🤷‍♂ 🌹در آن حال،شهید ملاولی به یاری او شتافت، بلندگو را گرفت و به ذکر نام خدا شروع به سخن گفتن کرد. خیلی جالب و شیوا هم سخن گفت. شهید ملاولی به راحتی، تمام آن مطالبی را که ما قصد داشتیم برای اهالی روستا بیان کنیم، توضیح داد و این امر با توجه به عدم تجربه سخنرانی و #سواد کم ایشان برای همه ی ما شگفت آور بود. 🌹علاقه ی همسرم به حضرت امام خمینی (ره) به حدی بود که به هنگام مشاهده تصویر آن باغبان پیر انقلاب،  بی اختیار #اشک از چشمانش جاری می  شد، حتی همین علاقه و اعتقاد او به پیروی از دستورهای امام موجب می شد که ایشان برای شرکت در راهپیمایی به تهران برود و در راهپیمایی مردمی پیروزی انقلاب شرکت کند. 🌹یک روز که خواب بودم با #نوازش دستهای پینه بسته اما گرم و پُر عطوفت پدر بیدار شدم، از نوازشش خیلی مسرور گشتم. او در حالی که به عکس امام(ره) اشاره می کرد می گفت:( پسرم! اگر من و دیگران به جبهه نرویم این آقا و مجتهد بزرگ تنها می ماند،هرگز نباید او را تنها بگذاریم چون او امام و رهبر ماست). پدرم با این صحبت ها مرا به خاطر سفرش به جبهه و دوری از منزل آرام می کرد. 📚منبع: کتاب عاشورائیان @akhbareserishabad