پس تبذیر انداختن هسته و دانه ای که قابلیت رشد را دارد به محلی بلااستفاده و در نتیجه نابود کردن آن است. تبذیر، نابود کردن دانه مفید و مثمر ثمر را گویند.
برای مثال تصور کنید کسی مادرش از دنیا رفته است. او برای ولیمه ۱۰۰ نفر را دعوت می کند. ولی در زمان طبخ غذا به تعداد ۱۵۰ نفر غذا می پزد، چون غذا پختن و اطعام امری مقبول است و دور ریختن بذر نیست، پس از شمول تبذیر خارج می گردد. اما از آن جایی که به اندازه ۵۰ نفر غذا زیاد پخته است به تعداد ۵۰ نفر اسراف کرده است. اما اگر این فرد برای مزار مادر خود یک دسته گل طبیعی بخرد به امید این که روح مادرش شاد شود و او را حرمت نهاده باشد، چون پول خود را در جای بیهوده خرج کرده که هیچ سودی به حال میّت ندارد، گویی هسته خرما را در زباله انداخته است، پس تبذیر کرده است.
یا کسی که یگ گونی گندم دارد اگر این گندم را در فاصله هایی کمتر از حد استاندارد بر زمین بپاشد، برخی از گندم ها از بین خواهند رفت و به علت مجاورت و تنگی جا، رشد نخواهند کرد پس این عمل اسراف است، اما اگر گندم ها را در زمین سنگلاخ بپاشد، کار بیهوده ای کرده و مبذر است.
وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا (۲۶_اسراء)
و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راه مانده را (دستگيرى كن) و ولخرجى و اسراف مكن.
اگر در این آیه "ذَوِی الْقُربیٰ" را اقوام فرض کنیم، یعنی در حق ذی القربی، تبذیر مکن. برای مثال کسی که خواهرش مستأجر است و پول برای کرایه خانه لازم دارد اگر او برای خواهرش لباس گران قیمت هدیه دهد تبذیر کرده است و باید به جای خرید لباس گران قیمت پول آن لباس را بدهد تا خواهرش کرایه خانه اش را پرداخت کند.
یا وقتی مسکین های زیادی نانِ شب ندارند، او هزینه سفر کیش یک مسکین را تقبل کند، تبذیر کرده است، چون با همان مبلغ می توانست شکم ده ها مسکین را تا یک ماه سیر کند.
یا کسی که إبْن السَّبیل است اگر بر او کرایه ای بدهد تا به خانه اش برسد کافی است و اگر إبْن السَّبیل را به بازار ببرد و برای او کلی خرید کند و سپس سوار ماشین کند تا به خانه اش برگردد، تبذیر نموده است.
وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا (۶۷_فرقان)
و آنان هستند که هنگام انفاق (به مسکینان) اسراف نکرده و بخل هم نورزند، بلکه احسان آن ها در حد میانه و اعتدال باشد.
اسراف در انفاق آن است که کسی که حقوق چندانی ندارد چند یتیم را به کفالت بگیرد. تبذیر از اسراف بسیار سنگین تر است، چنانچه حق تعالی در حق اسراف کنندگان می فرماید: «خداوند اسراف کاران را دوست ندارد» ولی مبذرین را برادران شیطان معرفی می کند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۴۳۹
🌟عَثَو:
به معنی نقطه شروع و ابتدایی فاسد شدن را گویند.
فساد تغییر یک شئ سالم از سلامتی به تباهی را گویند که برگشت ناپذیر و تدریجی است.
كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (۶۰_بقره)
وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (۷۴_اعراف)
وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (۸۵_هود)
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
در آیات قرآن بعد از عَثَو، فساد آمده است. یعنی اعمالی چون اسراف، پرداختن به زندگی پر جلال مثلِ قصر، کم فروشی در ترازو و کار و خدمات شخصی و دولتی و... عَثَو و نقطه آغاز فاسد شدن دنیا و آخرت یک فرد است.
شنیدن یک موسیقی مهیج یا نگاه نامحرم یک "عَثَو" است، یعنی خال سیاهی در سیب وجود انسان می اندازد که قابل جمع کردن نیست و در سیب رشد کرده و باعث فسادش می شود.
کسی که در ترازو کم فروشی می کند همان لحظه فاسد محسوب نمی شود، بلکه در ابتدای فساد بوده و لک سیاه فساد را در وجود خود می کارد.
فساد را به دو بخش فساد غیر غَاسِق و فساد غَاسِق تقسیم بندی می کنیم:
فساد غیر غَاسِق آن است که لک فساد در بخشی از شیء می افتد ولی قابل دفع است. مانند فسادی که با یک خال سیاه بر روی یک سیب می افتد که می توان بخشی از آن سیب را جدا و باقی را از فاسد شدن دور کرد. از قرآن برای آن مثالی می زنیم:
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۴۱_روم)
در این فساد حق تعالی خشکسالی و کمبود باران را به تدریج ظاهر می کند و انسان می تواند با توبه، تباهی خشکسالی را از خود دفع کند.
فساد غَاسِق آن است که تباهی از یک نقطه خاص شروع نمی شود بلکه فساد کل یک شیء را به تدریج فرا می گیرد. مانند فاسد شدن شیر، اگر شما یک بشکه شیر داشته باشید که فاسد شده باشد همه آن فاسد شده و قدرت قطع بخشی را از بخش دیگر ندارید.
مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا (۳۲_مائده)
کسی که کسی را مي كُشد در همان لحظه خود را فاسد و تباه کرده است. دقت کنیم حق تعالی در خلق خود چیزی را فاسد نمی آفریند بلکه فساد و تباهی بر او وارد می شود.
امام علی (ع) می فرمایند: «حبّ دنیا سرآمد همه خطاهاست»
اگر در آیات عَثَو و این حدیث گهر بار امام علی (ع) دقت نمائیم به وضوح اثبات می شود که إعثاو و فساد در انسان از حبّ دنیا با مواردی مانند کم فروشی و جمع کردن مال دنیا و... شروع می شود.
کسی که کاخ و قصر مجللی می سازد در واقع گناهی مرتکب نمی شود ولی نفس خود را با تربیت اش در لذت و هوای نفس، إعثاو می کند و خال و لک فساد و تباهی را در نفس اش می کارد. چرا که چنین کسی برای دور نشدن از چنین لذت و هوای نفسی دست به هر گونه عصیان الهی و طغیان می زند و از مفسدین می شود.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۴۴۰
🌟فَرطَ:
پذیرش یک حقیقت همراه با دست کم و بی اهمیت گرفتن آن را گویند.
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (۴۵_طه)
آیه اشاره به موسی و هارون در زمانی که به سوی فرعون برای هدایت او اعزام می شوند دارد.
می دانیم اگر موسی نبی و هارون به دربار فرعون می رفتند با یکی از دو نوع برخورد از سوی او مواجه بودند: یا ممکن بود توسط فرعون دست کم گرفته شده و بعد از صحبت کردن، در حق آن ها دستور دهد آن دو را از دربار بیرون کنند و انگ دیوانگی به آنان بزند، و یا ممکن بود خشمگین شده و حکم کشتن شان را دهد که حالت اول "يَفْرُطَ" بر آنان و حالت دوم "يَطْغَى" در حق آنان محسوب می شد.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (۵۶_زمر)
آیه اشاره به کسانی دارد که در حقِ، خداوند تفریط می کردند.
برای مثال نماز را قبول داشتند ولی وقتی کسی نماز می خواند نماز را دست کم می گرفتند و می گفتند: من حالِ نماز خواندن ندارم تو هم خودت را بُکش با نماز خواندن...
"مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ" ما چقدر دست کم می گرفتیم خواسته های خدا را در دنیا وقتی در کنار حق تعالی بودیم و می توانستیم عمل کنیم...
وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ (۸۰_یوسف)
آیه اشاره دارد به شکایت یکی از برادران یوسف نبی از دیگر برادران بعد از به چاه انداختن یوسف که یوسف را همیشه دست کم می گرفتند و سعی در آسیب رساندن به او را داشتند و این جمله را زمانی گفتند که ولایت حق تعالی بر یوسف را در حق خودشان در مصر باور کردند که او را دست کم گرفته بودند...
وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (۲۸_کهف)
آیه اشاره دارد به کسانی که اسلام آورده اند ولی بر اثر تمایل قلب شان به محبت دنیا قلب شان از ذکر خدا غافل شده است و در امر دین دچار تفریط شده اند، یعنی برخی مسائل مهم دین را دست کم گرفته اند.
برای مثال وقتی می گویند زکات بده، زکات را به عنوان یک حقیقت قبول دارد اما چون محبت دنیا را در دل دارد زکات را دست کم می گیرد و می گوید: من خودم گرسنه هستم، کسی باید به من زکات بدهد.
دقت کنیم اگر در ترجمه "وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا" را زیاده روی معنی کرده است به معنی زیاده روی در عقب رفتن است نه در پیش رفتن. عدل یعنی در پشت آن هم زیاده روی است و در جلوی آن هم زیاده روی است. به این دو حالت زیاده روی فُرُط گویند، حال ممکن است این زیاده روی در جلو رفتن یا در عقب رفتن باشد.
برای مثال شما در وسط بام در عدل و تعادل قرار دارید، اگر خیلی به جلو بروید از جلو می افتید و اگر خیلی هم عقب بروید از عقب بام می افتید. زمانی که به عقب بام می روید هر چند جلو نمی روید ولی اگر زیاد بروید احتمال سقوط مثل حالت اول که زیاد جلو رفته اید متصور است. پس زیاده روی الزاما در حرکت به جلو نیست در حرکت به عقب هم هست.
پس "وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا" در آیه به منظور زیاده روی در عقب رفتن است. پس افراط زیاده روی در جلو رفتن و تفریط زیاده روی در عقب رفتن است.
در میدان جنگ اگر زیاد به جلو پیشروی کنیم که نوعی زیاده روی است بی تردید ممکن است در تلهٔ دشمن بیفتیم پس افراط کرده ایم. اگر زیاد هم به عقب رفته و تفریط کنیم، یعنی در عقب نشینی زیاده روی کنیم باز هم ممکن است مواضع خود را از دست بدهیم و شکست بخوریم.
پس فَرط به معنی زیاده روی است، یا این زیاده روی در جلو رفتن است یا در عقب رفتن. پس فرط را اگر زیاده روی معنی کنیم باید شرح دهیم که به دو حالت حرکت به جلو و حرکت به عقب است تا این لغت در دو باب دو معنی متضاد ندهد.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ (۳۸_انعام)
یعنی ما برخی چیزها را دست کم نگرفته ایم و در کتاب مبین آن را ذکر کرده ایم.
وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَىٰ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲_نحل)
آیه اشاره دارد به برخی مسلمانان که دچار تفریط و دست کم گرفتن در دین خدا هستند.
برای مثال، خودشان کراهت دارند کسی را که در حق آنها ناشکری کرده ببخشند. مثلا به کارگری دستمزد بدهند و او به جای کار کردن بخوابد، دیگر به او دستمزدی نمی دهند و اخراج اش می کنند چون کراهت از ناشکری کارگر دارند. در حالی که همین را که از آن کراهت دارند به خدا نسبت می دهند و با زبان شان آن را نوعی حسن و نیکی حساب کرده و به خدا نسبت می دهند.
یعنی وقتی خودشان با معصیت الهی ناشکری خدا را در برابر نعمت های او می کنند به خدا بخشیده شدن خودشان را از سوی او وظیفه و نوعی نیکی بر او محسوب می کنند.
برای مثال چنین می گویند: خدا بزرگ است و من بعید می دانم کسی را نبخشد چون بر ما مهربان تر از مادر است و هیچ مادری فرزند خود را به آتش نمی اندازد... چنین دست کم گرفتن عذاب الهی تفریط گفته می شود. یعنی به خدا چیزی را نسبت می دهد که خودش کراهت دارد انجامش بدهد و آن کارگر تنبل را ببخشد و بگوید: «اشکال ندارد بیا سر کار بخواب و دستمزد هم بگیر...»
وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ (۶۱_انعام)
آیه اشاره دارد که پیامبران را حق تعالی دست کم نمی گیرد و آنان را در حفاظ مخصوصی توسط فرشتگان از شیاطین و سختی های مرگ که برای دیگران است حفظ می کند.
چنانچه موسی نبی را در زمان مرگ دست کم نگرفت و زمانی که عزرائیل دید موسی (ع) از جان دادن می ترسد، برگشت تا با نقشه ای جان او را بگیرد. پس عزرائیل قبری کَند و وقتی موسی (ع) از آنجا ردّ می شد به ایشان گفت: ای مرد از آشنایان ما کسی هست که هم قدّ تو است و اکنون از دنیا رفته است و این قبر را برای او می کَنم آیا در این گور می خوابی تا بدانم به اندازه کَنده ام؟ موسی (ع) چون قبول کرد و در گور دراز کشید در گوشه ای از آن باغ و بستان بزرگی را نشان اش داد و موسی (ع) لذت برد و وقتی فهمید او عزرائیل است، گفت جان مرا بِستان. در حالی که اگر غیر از پیامبر از دنیا می رفت خداوند چنین لطفی را در حق او نمی کرد.
و یا زمان رحلت نبی مکرم اسلام (ص) او را دست کم نگرفت و عزرائیل مثل مردم عادی به سراغ ایشان نرفت، بلکه به شکل مردی جوان و زیبا درب خانه نبی را زد، اذن خواست و وارد شد...
افراط بر عکس تفریط است، کسی که چیزی را بیش از اندازه آن مهم و به اصطلاح امروزی بُولد (bold) کند. برای مثال، کسی که در نماز دچار وسواس است می ترسد اگر یک رکعت کم خوانده باشد اهل جهنم شود.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
اسراف، تبذیر، افراط و تفریط در قرآن.mp3
39.05M
#فایل_صوتی_قرآنی
#موضوع : اسراف، تبذیر، افراط و تفریط در قرآن
#حسین_جعفری_خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۴۴۵
در روستایی دور، عالِمی با جاهلی رقیب شد. هنگام غروب عالِم، مردم را مسجد پای منبر قرآن خود جمع می کرد و جاهل، مردم را پای منبر شیطان خود در قهوه خانهٔ روستا گِرد هم می خواند.
یک روز تابستان، جاهل که در بیرون قهوه خانه بساط خود بنا کرده بود به عالم که مسجد می رفت گفت: ای شیخ بفرما در جمع ما هم بنشین مگر نمی گویی: «یَدُاللّه مَع الجَماعه...؟»
شیخ گفت: مواظب باش که هر جماعتی از جمع شدن شان کنار هم به خدا نرسیدند، که چه بسا گاهی اجتماع دانه های انگور در کنار هم سبب فاسد شدن شان در خوشه انگور گشت...
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#پندهای_قصار
تا زمانی که نافله سنگین و خالص انجام ندهی، بهشت را به این دنیای تو نخواهد آورد که بدون طمع بهشت موعود اش عبادت اش کنی؛ و تا زمانی که با نافله سنگین وصل ذات قدسی خویش تو را نکرده است، عذاب جهنم را که در قطع این وصل است بر دنیای تو وارد نخواهد کرد تا بدون ترس از عذاب جهنم عبادت اش کنی....
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#مناجات
نازنینا! دوستی تو را کسی کسب کرد که تو را بیش از نفس خویش دوست داشت و برای تو و در راه تو و برای رضای تو کاری کرد که به نفس خویش نکرد. آن کس که با آتش تو، لایق دوستی تو شد هیچ دوستی جز تو در دنیا بر خود نگرفت و این همان غیرت ذات قدسی توست که نبی مکرم ات فرمودند: هیچ کس را در دنیا چون خدا بر بنده مؤمن اش غیور نیافتم. تو غیرت خویش بر دوستان راستین خویش متجلّی می سازی که تا زنده اند دوستی جز تو بر خود نبینند که دوست اش بدارند، و با غیر دوستان تو دوستی نکنند و هر کس را خیری رسانند فقط از روی دوستی تو باشد.
معبودا! توفیق ورود به آتش ام بر من عنایت کن که دوستی و خُلّت با تو چون ابراهیم خلیل در آتش تو تجلّی کند. نازنینا! بر من عنایتی کن به شکرانه آتش مصیبتی که در دنیا بر من از رحمت خویش ندادی، وارد آتش تو شوم و آتشی از فقر و گرسنگی کسانی بردارم که در آتش ابتلایِ نفس شان از رحمت تو می سوزند.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یک_داستان_یک_تصویر
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۴۴۶
مردی روستایی دو پسر داشت. پسر بزرگ در شهر مشغول تجارت بود و گاهی به روستا میآمد و سفره پدر را رنگین میساخت. پسر کوچک که وضعیت مالی ضعیفی داشت به همراه پدر به کوه برای شبانی میرفت. روزی پسر بزرگ بر پدر منت گذاشت که کمک حال اوست. پدر، پسر بزرگ را به صحرا برد و درختی را در دامنه کوه نشان داد که سایه اش در روز بر صخره ای می افتاد که هیچ کس را در آن سایه سودی نبود. پدر گفت: آن درخت مانند توست. از سوی دیگر درخت کوچکی را نشان داد که هر چهار طرف آن سایه بود که در سایه آن چوپان و گوسفندان در ظهر آرام گرفته بودند. پدر گفت: سایه پسر کوچک من مثل این درخت است. چنانچه سایه او کمتر از آن درخت بزرگ است ولی برای ما هر چهار سمت اش سودمند است. پسرم این را بدان همه ما بدون منت در زیر سایه خداوند هستیم. کسانی که تو را میبینند گمان میکنند سایه تو بر سر ماست در حالی که سایه تو بر دوستان تاجر و خانواده ات است و سایه تو برای من همانند آن درخت بزرگ است که بر صخرهای افتاده، بدان سایه کوچک سودمند، بسی بهتر از سایه بزرگ غیر سودمند است.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی