eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
103 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۴۰ 🌟فَرطَ: پذیرش یک حقیقت همراه با دست کم و بی اهمیت گرفتن آن را گویند. قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (۴۵_طه) آیه اشاره به موسی و هارون در زمانی که به سوی فرعون برای هدایت او اعزام می شوند دارد. می دانیم اگر موسی نبی و هارون به دربار فرعون می رفتند با یکی از دو نوع برخورد از سوی او مواجه بودند: یا ممکن بود توسط فرعون دست کم گرفته شده و بعد از صحبت کردن، در حق آن ها دستور دهد آن دو را از دربار بیرون کنند و انگ دیوانگی به آنان بزند، و یا ممکن بود خشمگین شده و حکم کشتن شان را دهد که حالت اول "يَفْرُطَ" بر آنان و حالت دوم "يَطْغَى" در حق آنان محسوب می شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (۵۶_زمر) آیه اشاره به کسانی دارد که در حقِ، خداوند تفریط می کردند. برای مثال نماز را قبول داشتند ولی وقتی کسی نماز می خواند نماز را دست کم می گرفتند و می گفتند: من حالِ نماز خواندن ندارم تو هم خودت را بُکش با نماز خواندن... "مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ" ما چقدر دست کم می گرفتیم خواسته های خدا را در دنیا وقتی در کنار حق تعالی بودیم و می توانستیم عمل کنیم... وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ (۸۰_یوسف) آیه اشاره دارد به شکایت یکی از برادران یوسف نبی از دیگر برادران بعد از به چاه انداختن یوسف که یوسف را همیشه دست کم می گرفتند و سعی در آسیب رساندن به او را داشتند و این جمله را زمانی گفتند که ولایت حق تعالی بر یوسف را در حق خودشان در مصر باور کردند که او را دست کم گرفته بودند... وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (۲۸_کهف) آیه اشاره دارد به کسانی که اسلام آورده اند ولی بر اثر تمایل قلب شان به محبت دنیا قلب شان از ذکر خدا غافل شده است و در امر دین دچار تفریط شده اند، یعنی برخی مسائل مهم دین را دست کم گرفته اند. برای مثال وقتی می گویند زکات بده، زکات را به عنوان یک حقیقت قبول دارد اما چون محبت دنیا را در دل دارد زکات را دست کم می گیرد و می گوید: من خودم گرسنه هستم، کسی باید به من زکات بدهد. دقت کنیم اگر در ترجمه "وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا" را زیاده روی معنی کرده است به معنی زیاده روی در عقب رفتن است نه در پیش رفتن. عدل یعنی در پشت آن هم زیاده روی است و در جلوی آن هم زیاده روی است. به این دو حالت زیاده روی فُرُط گویند، حال ممکن است این زیاده روی در جلو رفتن یا در عقب رفتن باشد. برای مثال شما در وسط بام در عدل و تعادل قرار دارید، اگر خیلی به جلو بروید از جلو می افتید و اگر خیلی هم عقب بروید از عقب بام می افتید. زمانی که به عقب بام می روید هر چند جلو نمی روید ولی اگر زیاد بروید احتمال سقوط مثل حالت اول که زیاد جلو رفته اید متصور است. پس زیاده روی الزاما در حرکت به جلو نیست در حرکت به عقب هم هست. پس "وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا" در آیه به منظور زیاده روی در عقب رفتن است. پس افراط زیاده روی در جلو رفتن و تفریط زیاده روی در عقب رفتن است. در میدان جنگ اگر زیاد به جلو پیشروی کنیم که نوعی زیاده روی است بی تردید ممکن است در تلهٔ دشمن بیفتیم پس افراط کرده ایم. اگر زیاد هم به عقب رفته و تفریط کنیم، یعنی در عقب نشینی زیاده روی کنیم باز هم ممکن است مواضع خود را از دست بدهیم و شکست بخوریم. پس فَرط به معنی زیاده روی است، یا این زیاده روی در جلو رفتن است یا در عقب رفتن. پس فرط را اگر زیاده روی معنی کنیم باید شرح دهیم که به دو حالت حرکت به جلو و حرکت به عقب است تا این لغت در دو باب دو معنی متضاد ندهد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ (۳۸_انعام) یعنی ما برخی چیزها را دست کم نگرفته ایم و در کتاب مبین آن را ذکر کرده ایم. وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَىٰ  لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲_نحل) آیه اشاره دارد به برخی مسلمانان که دچار تفریط و دست کم گرفتن در دین خدا هستند. برای مثال، خودشان کراهت دارند کسی را که در حق آنها ناشکری کرده ببخشند. مثلا به کارگری دستمزد بدهند و او به جای کار کردن بخوابد، دیگر به او دستمزدی نمی دهند و اخراج اش می کنند چون کراهت از ناشکری کارگر دارند. در حالی که همین را که از آن کراهت دارند به خدا نسبت می دهند و با زبان شان آن را نوعی حسن و نیکی حساب کرده و به خدا نسبت می دهند. یعنی وقتی خودشان با معصیت الهی ناشکری خدا را در برابر نعمت های او می کنند به خدا بخشیده شدن خودشان را از سوی او وظیفه و نوعی نیکی بر او محسوب می کنند. برای مثال چنین می گویند: خدا بزرگ است و من بعید می دانم کسی را نبخشد چون بر ما مهربان تر از مادر است و هیچ مادری فرزند خود را به آتش نمی اندازد... چنین دست کم گرفتن عذاب الهی تفریط گفته می شود. یعنی به خدا چیزی را نسبت می دهد که خودش کراهت دارد انجامش بدهد و آن کارگر تنبل را ببخشد و بگوید: «اشکال ندارد بیا سر کار بخواب و دستمزد هم بگیر...» وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ (۶۱_انعام) آیه اشاره دارد که پیامبران را حق تعالی دست کم نمی گیرد و آنان را در حفاظ مخصوصی توسط فرشتگان از شیاطین و سختی های مرگ که برای دیگران است حفظ می کند. چنانچه موسی نبی را در زمان مرگ دست کم نگرفت و زمانی که عزرائیل دید موسی (ع) از جان دادن می ترسد، برگشت تا با نقشه ای جان او را بگیرد. پس عزرائیل قبری کَند و وقتی موسی (ع) از آنجا ردّ می شد به ایشان گفت: ای مرد از آشنایان ما کسی هست که هم قدّ تو است و اکنون از دنیا رفته است و این قبر را برای او می کَنم آیا در این گور می خوابی تا بدانم به اندازه کَنده ام؟ موسی (ع) چون قبول کرد و در گور دراز کشید در گوشه ای از آن باغ و بستان بزرگی را نشان اش داد و موسی (ع) لذت برد و وقتی فهمید او عزرائیل است، گفت جان مرا بِستان. در حالی که اگر غیر از پیامبر از دنیا می رفت خداوند چنین لطفی را در حق او نمی کرد. و یا زمان رحلت نبی مکرم اسلام (ص) او را دست کم نگرفت و عزرائیل مثل مردم عادی به سراغ ایشان نرفت، بلکه به شکل مردی جوان و زیبا درب خانه نبی را زد، اذن خواست و  وارد شد... افراط بر عکس تفریط است، کسی که چیزی را بیش از اندازه آن مهم و به اصطلاح امروزی بُولد (bold) کند. برای مثال، کسی که در نماز دچار وسواس است می ترسد اگر یک رکعت کم خوانده باشد اهل جهنم شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۴۴۵ در روستایی دور، عالِمی با جاهلی رقیب شد. هنگام غروب عالِم، مردم را مسجد پای منبر قرآن خود جمع می کرد و جاهل، مردم را پای منبر شیطان خود در قهوه خانهٔ روستا گِرد هم می خواند. یک روز تابستان، جاهل که در بیرون قهوه خانه بساط خود بنا کرده بود به عالم که مسجد می رفت گفت: ای شیخ بفرما در جمع ما هم بنشین مگر نمی گویی: «یَدُاللّه مَع الجَماعه...؟» شیخ گفت: مواظب باش که هر جماعتی از جمع شدن شان کنار هم به خدا نرسیدند، که چه بسا گاهی اجتماع دانه های انگور در کنار هم سبب فاسد شدن شان در خوشه انگور گشت... ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
تا زمانی که نافله سنگین و خالص انجام ندهی، بهشت را به این دنیای تو نخواهد آورد که بدون طمع بهشت موعود اش عبادت اش کنی؛ و تا زمانی که با نافله سنگین وصل ذات قدسی خویش تو را نکرده است، عذاب جهنم را که در قطع این وصل است بر دنیای تو وارد نخواهد کرد تا بدون ترس از عذاب جهنم عبادت اش کنی.... ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
نازنینا! دوستی تو را کسی کسب کرد که تو را بیش از نفس خویش دوست داشت و برای تو و در راه تو و برای رضای تو کاری کرد که به نفس خویش نکرد. آن کس که با آتش تو، لایق دوستی تو شد هیچ دوستی جز تو در دنیا بر خود نگرفت و این همان غیرت ذات قدسی توست که نبی مکرم ات فرمودند: هیچ کس را در دنیا چون خدا بر بنده مؤمن اش غیور نیافتم. تو غیرت خویش بر دوستان راستین خویش متجلّی می سازی که تا زنده اند دوستی جز تو بر خود نبینند که دوست اش بدارند، و با غیر دوستان تو دوستی نکنند و هر کس را خیری رسانند فقط از روی دوستی تو باشد. معبودا! توفیق ورود به آتش ام بر من عنایت کن که دوستی و خُلّت با تو چون ابراهیم خلیل در آتش تو تجلّی کند. نازنینا! بر من عنایتی کن به شکرانه آتش مصیبتی که در دنیا بر من از رحمت خویش ندادی، وارد آتش تو شوم و آتشی از فقر و گرسنگی کسانی بردارم که در آتش ابتلایِ نفس شان از رحمت تو می سوزند. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۴۶ مردی روستایی دو پسر داشت. پسر بزرگ در شهر مشغول تجارت بود و گاهی به روستا می‌آمد و سفره پدر را رنگین می‌ساخت. پسر کوچک که وضعیت مالی ضعیفی داشت به همراه پدر به کوه برای شبانی می‌رفت. روزی پسر بزرگ بر پدر منت گذاشت که کمک حال اوست. پدر، پسر بزرگ را به صحرا برد و درختی را در دامنه کوه نشان داد که سایه اش در روز بر صخره ای می افتاد که هیچ کس را در آن سایه سودی نبود. پدر گفت: آن درخت مانند توست. از سوی دیگر درخت کوچکی را نشان داد که هر چهار طرف آن سایه بود که در سایه آن چوپان و گوسفندان در ظهر آرام گرفته بودند. پدر گفت: سایه پسر کوچک من مثل این درخت است. چنانچه سایه او کمتر از آن درخت بزرگ است ولی برای ما هر چهار سمت اش سودمند است‌. پسرم این را بدان همه ما بدون منت در زیر سایه خداوند هستیم. کسانی که تو را می‌بینند گمان می‌کنند سایه تو بر سر ماست در حالی که سایه تو بر دوستان تاجر و خانواده ات است و سایه تو برای من همانند آن درخت بزرگ است که بر صخره‌ای افتاده، بدان سایه کوچک سودمند، بسی بهتر از سایه بزرگ غیر سودمند است. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
🌹قَضی و قَدَر الهی در قرآن 📆۱۴۰۳/۱۰/۲۱ در سنت اقتراف حق تعالی ذکر شد که او در عقوبت گناه عجله نمی کند. کسی که مرتکب معصیت او می شود یا مؤمن است و یا کافر. اگر مؤمن باشد و سریع مجازات شود از رأفت خداوند به دور است که فرصتی برای توبه به او نداده است. اگر کافر باشد و سریع مجازات شود این امر باعث می شود انسانِ کافر نتواند در کفر خود طغیان کند و کافران دیگر را با خود همراه سازد، پس از روی ترس نفس خودش از معصیت الهی دوری می کند نه از روی معرفت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ ها و پندهای اخلاقی
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى (۶۱_نحل) یا در آیه دیگر می فرماید: وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ (۱۱_یونس) یعنی اگر خداوند همان گونه که در پاداش دادن به کارهای نیک شما عجله می کند اگر در عقوبت گناهان شما هم همان گونه عجله می کرد، همگی باید از دنیا می رفتید. 🌟قَدر: مقدار معین را «قَدر» گویند. "قادر" از قَدَر است، یعنی کسی که مقداری بر توانمندی او نمی توان مشخص کرد. وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۶۷_زمر) یعنی هیچ یک از شما قادر به شناخت اندازه قدرت الهی نیستید؛ و میزان قدرت او را در مجازات تان در زمان ارتکاب گناه و عطای پاداش در زمان انجام حسنه نمی دانید. در اکثر آیات، قَدر به معنای بار منفی و کم شدن روزی است... وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ آیه بعدی وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَن (۱۶_فجر) در حدیثی از مولا امیرالمومنین علی (ع) آمده است: اگر انسان اندیشه می کرد که زندگی او را تدارک کرده اند و روزی اش را تقدیر نموده اند پس به آنچه برایش آسان است بسنده می کرد و به آنچه برایش دشوار بود نمی پرداخت. در حدیث فوق هم تقدیر روزی، مراد روزیِ کم و حداقلی مورد نیاز انسان است. یعنی آنچه حداقل و مورد نیاز آدمی است بر او مقدر شده است و نیاز به غصّه خوردن و به این سو و آن سو دویدن ندارد... حدیث فوق خطاب به زیاده خواهان است که بار منفی برایشان دارد، یعنی «خودتان را نکُشید بیش از تقدیرتان نمی توانید کسب کنید» قَدر در معنی ظاهر به معنای توانایی است و در معنی مَثنیٰ و باطن بار منفی و محدود کردن دارد. اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ (۶۲_عنکبوت) با توجه به آنچه شرح دادیم، آیه را در ظاهر و مَثنیٰ و باطن به مدد الهی ترجمه می کنیم. ترجمه ظاهری آیه: خداوند روزی را بسط می دهد به هر کس که بخواهد و بر این بسط روزی قادر و توانا است. معنی مَثنیٰ و باطن آیه: خداوند بسط و گسترش می دهد روزی را به هر کدام از بندگان اش و بر آن مقدار (معین و محدودی) می نهد. (چون هر انسان روزی اش اگر به طور نامحدود بسط یابد بی تردید طغیان می کند.) كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ (۶_علق) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ (۷_علق) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (۱_قدر) در اینجا قدر در بطن و مَثنیٰ باز، معنی محدود را دارد. چرا که در آیات بعدی می فرماید: سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (۵_قدر) یعنی شب قدر زمان اش محدود است. از سوی دیگر شب قدر نوعی شبِ محدود کردن خواسته های انسان در بُعد دنیا طلبی و باب برگشت به سوی خداوند است. وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ (۲_قدر) یعنی ای انسان تو این شب قدر را که محدود به ساعاتی است، قدر و ارزش اش را نمی توانی بدانی و از آن بهره ببری... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ ها و پندهای اخلاقی
"تقدیر" به میزان مقدّر شده از مجازات برای گناهان یک انسان، گفته می شود و بارِ منفی دارد، چون برای جزای گناهان است. برای مثال، به کسی که بر اثر تصادفی معلول می شود، می گویند «تقدیرش چنین بود»... یعنی این اندازه مجازات بر او مشخص شده بود. و یا به کسی که در ازدواج همسر نیکی به او می رسد، نمی گویند «تقدیرش چنین بود»... چون این امر بارِ مثبت دارد. وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (۱۶۰_انعام) یعنی قدر و اندازه الهی بر معصیت مشخص می شود و نشان رحمت خداوند والامقام است که در مجازات انسان تعدی از میزان معصیت او نمی کند. ولی برای اعمال حسنه انسان پاداشی را خداوند مقدر و سقف بر آن قرار نداده است. أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (۱۰_زمر) حق تعالی در باب حضرت موسی(ع) می فرماید: إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ مَنْ يَكْفُلُهُ  فَرَجَعْنَاكَ إِلَىٰ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ  وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا  فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ يَا مُوسَىٰ (۴۰_طه) «ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ يَا مُوسَىٰ» در آخر آیه قَدر به معنی این است که تمام آنچه را که در آیه ذکر می کند از قبیل انداختن موسی نبی در رود نیل و رفتن خواهرش به دنبال او، قتل یک قبطی توسط او، زندگی در مدائن همراه شعیب نبی (ع) و... تقدیر و مقدّرات موسی (ع) بیان می کند که گریزی از آن نداشت و هر یک در زمان خود بر موسی (ع) قضی و سپری شد. وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ (۷_طلاق) هر کس که مقداری که در زندگی حاصل می کند بر علیه او شود (یعنی خرج اش بر دخل اش غالب شود) و مقدار لازم برای معاش خود را نتواند حاصل کند و اصطلاحاً روزی اش تنگ گردد، انفاق کند. حق تعالی در آیه ۳۳ سوره مائده، مجازات کسانی را که در زمین فساد می کنند مقدار کرده است. و در آیه بعد می فرماید: إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ  فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم (۳۴_مائده) یعنی انسان هر معصیتی را انجام دهد بر او مقدار مشخصی معادلِ آن معصیت، مجازات تقدیر می شود و این مجازات به طور معلق بالای سر او منتظر قضی و سپری شدن می ماند. مگر این که انسان بعد از گناه، سریع توبه و استغفار نماید و اگر درنگ کند مجازات بر او مقدّر می شود. برای همین در حدیث آمده است: شب قبل از خواب استغفار نمایید. زیرا برای گناهانی که در روز مرتکب می شوید تا شب فرصت دارید از خدا طلب بخشش و استغفار کنید، و اگر این استغفار و توبه به تأخیر بیفتد مجازاتی برای آن گناه بر انسان مقدّر می شود و منتظر قضی بر امر الهی می ماند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ ها و پندهای اخلاقی