#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت275
حرفهایش داشت دیوانهام می کرد. گفت تصمیمم را گرفتهام، نمی فهمیدمش.
–راحیل چی داری میگی؟ چرا این تصمیم روگرفتی؟ من می فهمم توی این مدت خیلی اذیت شدی، ولی عقد که کردیم من برات جبران می کنم. اصلاهرکاری که توبگی همون روانجام می دم.
باالتماس نگاهم کرد و بعد با لحنی که عصبانی بود گفت:
–من فقط ازت می خوام فراموشم کنی وبری با مژگان ازدواج کنی وبرای سارنا پدری کنی، همین.
آرش، لطفا حقیقت روقبول کن ما نمی تونیم با شرایطی که به وجود امده ازدواج کنیم.
حیران نگاهش کردم و او ادامه داد:
–می دونم واسه توام سخته، توام باید فداکاری کنی، به خاطرمادرت، به خاطر بچهی کیارش، به خاطر حمایت از مژگان...آرش توبهتر از من می دونی که ما حتی سرخونه زندگیمونم بریم بازم باید تو مواظب مژگان باشی شاید بیشتر از قبل چون دربرابرش مسئولی...
مگه محرم شدن الکیه، فردا میگه من زنتم تو نسبت به من وظیفه داری...می دونم این حرفها تلخه ولی واقعیته...
لطفا کمی منطقی به قضیه نگاه کن.
آرش هر دومون باید این گذشت روبکنیم، برای این که چند نفر راحت زندگی کنن. این خود خواهیه که ما فقط به این فکر کنیم که به هم برسیم ودیگران برامون اهمیتی نداشته باشن.
دیگر نتوانست حرف بزند، لرزش صدایش آنقدر زیاد شده بود که ترجیح داد ادامه ندهد.
به نیمکتی که آن نزدیکی بود اشاره کردم وهر دو نشستیم. صورتش را با دستهایش پوشاند. صدای گریهاش در گوشم پیچید.
کاش محرم بودیم. دستانش را میگرفتم و آرامش میکردم. گرچه خودم بیشتر به آرامش احتیاج داشتم.
–راحیل تو رو خدا گریه نکن، اصلافکر نمی کردم امروز این حرفها رو ازت بشنوم.
سرش را بلندکرد و اشکهایش را پاک کرد.
– منم فکر خیلی چیزها رو نمیکردم، ولی شد. زیادی به خیلی چیزها اطمینان داشتم.
–چطوری فراموشت کنم راحیل؟ یه کارنشدنی ازمن می خوای؟ این همه خاطره روچیکارکنم...
بلند شد و نفس عمیقی کشید.
من هم بلندشدم. هم قدم شدیم.
–خاطرهها رو میشه کمکم از ذهنمون پاک کنیم، هیچ کس مثل من و تو نمی فهمه این کارچقدرسخته، ولی ما باید بتونیم آرش، به خاطرخدا. الان جدا شیم آسیب کمتری میبینیم. چون این وصلت آخرش جداییه...
–راحیل چی میگی؟
–باید کمکم هر چیزی که یاد آور روزهای گذشته هستش رو از زندگیمون حذف کنیم. من اولین قدم رو برداشتم و تمام عکسامون رو پاک کردم.
–چیکارکردی؟ فوری گوشی را درآوردم وگالرییاش را نگاه کردم. حتی یک عکس هم نگذاشته بود بماند.
–میشه یه دقیقه گوشیت روبدی؟
–دیگه چیزی توش ندارم که...بی میل گوشی را به طرفش گرفتم، فوری به صفحهی شخصیام رفت و عکسهایی که قبلا من یا خودش برای هم فرستاده بودیم را هم پاک کرد.
–البته می دونم اگه بخوای می تونی عکسهارو دوباره برگردونی، ولی این کاررونکن، من راضی نیستم.
اخم هایم را در هم کردم و دیگر حرفی نزدم، برای خودش تصمیم گرفته بود.
چه باید میگفتم. کلا تمام ذوقم کور شد. سوارماشین شدیم، کجا میرفتم دیگر هیچ انگیزه ایی نداشتم، از چه حرف می زدیم، دیگر آیندهایی نداشتیم.
همینطور زل زدم به فرمان و غرق افکارم شدم.
–میشه من روبرسونی خونه.
–نگاهش کردم. دلخور بودم، نمیدانم از راحیل یا مادرم، یا مژگان، یا حتی کیارش که همچین مسئولیتی به عهدهام گذاشته
🌸❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️🌸
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
#دلتنگ_کربلا
من ترک چایی کرده بودم سالیانی
موکب به موکب اربعین چایی خورم کرد
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
دلتنگتم حضرت ارباب مرا دریاب😔
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
مداحی_آنلاین_ورود_جابر_در_روز_اربعین_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی.mp3
3.55M
🏴ویژه #اربعین حسینی
♨️ورود جابر در روز #اربعین
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حاج آقا #مجتبی_تهرانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#اللهم_الرزقنا_زیارت_الکربلا
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدرت امام زمان ♡
همه چی به دستان اوست√✩
#حرف_قشنگ 👌🍃
[استاد رائفی پور]
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
AUD-20210919-WA0006.mp3
4.05M
🍃🏕⛰🎼آوایی بسیااار زیبا از فرهنگِ نابِ همسایه شرقی ؛ 👌😍.
🍃🍁🏕ترانه ای از زبان کوچهگردهای افغان .
🍃🏕🍁اونا توی کوچهها جار میزدن و برای تاخت زدن کالاهای کهنه با کالای نو آواز میخوندن😍👌.
🍃🍁🎼خوانندۀ این آوای بسیاار قدیمی ؛ استادفرهاد دریا هستش.
🍃🏕🍁 متن ترانه 🎼🎼🎼
🍂🏕کهنه زری کو؟
[کو پارچۀ زریِ کهنه؟ چه کسی پارچۀ کهنه دارد؟]
اشکهای کهنه؟ غمهای کهنه؟ دردهای کهنه؟ عشقهای کهنه دارید؟
میخرم! .
🍂🏕کهنه زری کو؟
گُل به جای گیل [گل و خاک] دارم!
تازه تازه دیل [دل نو و تازه] دارم!
در بدل [به جای] روزنامه،
دیوان بیدل [دیوان شعر بیدل] دارم!
چراغهای بیکاری [ناکار] بیارین،
[به جایش] میدهم ستاره!
🍂🏕عوض گلهای خشک، فوارۀ عطر هاره [بهاره؟]
کهنه کهنه میگیرم، زر میدم جایش!
عشقهای کهنه میگیرم، سر میدم جایش!
🍂🏕 کهنه زری کو؟
دل-دِقی [دقِ دل] را میگیرم،
دلتنگی را میگیرم،
عوضش، غزل میدم، شیشۀ عسل میدم!
عوضش، قلم میدم، روشنی و شمع میدم!
شیشۀ گلابین! قصههای نابین! [ناب]
کاسۀ مسی داری؟
🍂🏕 باغ اطلسی دارم!
قصههای کابلی! مرغ کاکلی!
کاسۀ مسی مسی
باغ اطلسی
کهنه زری کو؟
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🕊
#تلنگرانہ✨
رفیققلبتو!
صندوقچهمادربزرگتنیست . .
کههرچیزیتوشجابشه:)
قلبتو♥️
حریمخداست🙂
میدونیحریمینیچیدیگه!
غیرخودشکسیوراهنده🦋
محفل معنوی سمت خدا
🦋💖🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون ستاره بارون💖💖
🌷🌙✨🌟🌷
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🦋💖🌹🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷