#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتنوددوم
چی داشت میگفت؟یعنی اورهان هم پسر خان هس؟یعنی تموم اون مدت به من دروغ گفته بود؟
نگاهی بهش انداختم همونجوری عصبانی و با مشتایی که هر لحظه محکم از قبل فشارش میداد ایستاده بود روبه روی عزیز،مطمئن بودم خیلی سعی داره که خشمشو کنترل کنه!
عزیز با دست اشاره کرد که اردشیر رو که کف حیاط عمارت ولو شده بود رو ببرن اتاقش و نگاهی به خون روی شقیقش انداخت:-درست نیست اینجوری برگردی عمارت، دستی به پشت کمر چهارشونه اورهان زد و گفت بیا تو ببینم سرت چی شده تو که همیشه منطقی برخورد می کردی پسر،آیسن،اورهان رو راهنمایی کن به اتاق من تا برگردم!
-اما عزیز آقام...
-از چی میترسی دختر من دارم بهت میگم،این پسر دیگه غریبه نیست فامیلمونه!
با خجالت و در حالیکه اشک تو چشمام جمع شده بود سرمو تکون دادمو با قدم هایی لرزون کنار اورهان راه افتادم حتی جرات نگاه کردن توی چشماشو نداشتم مطمئن بودم از منم متنفر شده:-معذرت میخوام!
نگاهی به چهره غمگینش انداختمو اولین قطره اشکم سر خورد روی گونم:-باید خودم زودتر بهت میگفتم کی هستم،اما میخواستم ببینم اونقدری منو دوست داری که حتی اگه پسر خان نبودم زنم بشی؟دوباره با انگشتش خون پیشونیشو پاک کرد و ادامه داد: تو هم زیاد از خان و پسراش خوشت نمیومد،بهم حق بده!
دستمالی که براش گلدوزی کرده بودمو از جیبم بیرون آوردمو گرفتم به سمتش،لبخندی زد و ازم گرفت:-این برای منه و یعنی آشتی کردی؟لبخند تلخی تحویلش دادمو گفتم:-اینو خیلی وقت پیش برات گلدوزی کردم!
دستمال و تا کرد و بوسه ای بهش زد و گذاشت توی جیبش و در جواب نگاه پر از تعجبم گفت:-ازم توقع نداری که زخممو باهاش پاک کنم؟سرمو پایین انداختم!
ببخشید که اینجوری اومدم قول داده بودم بیام خواستگاری،اما نگران نباش همین روزا میام میبرمت خوش ندارم کنار این مرتیکه بی شرف توی این عمارت زندگی کنی!
گریه هام دیگه به هق هق تبدیل شده بود،دستشو گذاشت زیر چونمو سرمو بالا آورد و با خنده گفت:-چته دختر،اینقدر دل تنگم شده بودی؟همش هفت روز نبودم!
نگاهی دقیق به صورتم انداخت و گفت:-چقدر تغییر کردی! با شرم دوباره سرمو پایین انداختمو با صدای در اشکامو پاک کردم اما هنوز سنگینی نگاه اورهان رو روی خودم حس میکردم!
-آیسن برو یه لیوان آب بیار تا زخمای برادرت شوهرتو بشورم!🌷🌷🌷🌷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پـروردگـارا
💫کسیکه در دامان
✨تـو پنـاه گرفت
💫طعم بیپنـاهی را نمیچشد
✨هـرکـس
💫کـه مدد از تـو گرفت
✨بی یـاور نمیماند
💫 آنکـه
✨بتـو پیوست، تنها نمیشود
💫خـداونـدا کنارمان بـاش
✨قرارمـان باش و یـارمـان بـاش
✨✨✨ شبتون خـوش ✨✨✨
💖🌹🦋
@hedye110
خدایا ..🙏
تو که باشی
معجزه ای در من
رخ می دهد
به نام ارامش
چه زیبا و دلنشین
است نام بزرگت ...❤
🌹 *بسم الله الرحمن الرحیم*🌹
🦋🌹💖
@hedye110
تو زیبا ترین آرزوی منی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿💚﷽ 💚🌿
🍃🌈☀️سلاااام ✋روز تون بخیر و شادی
🍃💚☀️خدایا...
🍃🌸ذکرت، نامت ؛سپری است که
تمام دردهایمان را پس میزند
🍃🌸تمام نداشتههایمان را پایان
میدهد
🍃🌸و تمام داشتههایمان را
اعتبار میبخشد ..
🍃🌸پس با نام و ذکرت آغاز میکنیم،روزمان را
🍃🌸باشد که در تمامی لحظات یاریمان کنی
🍃🌸الهی به امید تو🤲
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻