┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🌷🌹❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستسوم
هنوز جملم تموم نشده بود که اورهان توی یه حرکت سریع پرید روی اسب از ترس جیغ خفیفی کشیدمو بی اختیار دستمو دور کمرش حلقه کردمو سرمو چسبوندم به سینش،صدای تپش قلبش توی گوشم میپیچید،اورهان چند نفس عمیق کشید،آرومو با خجالت لای چشمامو باز کردم که اورهان در گوشم لب زد:-میشه یکم با فاصله تر بشینی؟
سرمو از روی سینش برداشتمو دستمو از دور کمرش آزاد کردمو بازوشو محکم چسبیدم و با سرعت به سمت ده حرکت کردیم،بقیه مسیر رو حتی بهش نگاهم ننداختم خجالت میکشیدم،حتما باخودش فکر میکرد دنبال هر فرصتی میگردم تا خودمو بندازم توی بغلش!
نزدیکیای روستا بودیم که اورهان اسب رو نگه داشت و بی هیچ حرفی پیاده شد و اسب رو کشید دنبال خودش و طولی نکشید که رسیدیم پشت در عمارتی که حالا تموم دیواراش با پارچه سیاه تزئین شده بود،پوزخندی اومد روی لبام،حتی با مردنشم بهم ضربه زده بود،با صدای شعبون به خودم اومدم:-اومدین آقا بفرمایین همه منتظرتونن!
با کمک اورهان از اسب پیاده شدم قلبم پر تپش میزد،یعنی الان باید وانمود میکردم ناراحتم؟باید به زور اشک میریختم؟همه چشم ها به من خیره مونده بود و من شوکه شده زل زدم به زیور که انگار چندین سال پیرتر شده بود و قدم به داخل گذاشتم،عصمت بالای سر فرحناز نشسته بود و آب به صورتش میپاشید دوباره صحنه مردن عمو جلوی چشمم اومدو طولی نکشید که سیل اشکام روونه شد...
خواستم برم سمت طلعت خاتون که گوشه ای نشسته بود و بی صدا برای خودش لالایی میخوند که با داد زیور سرجا میخکوب شدم:-بلاخره اومدی؟فکر کردی پسرمو به کشتن دادین دیگه همه چیز تموم شده؟نخیر نکنه یادت رفته گرویی هستی؟تا آخر عمرت باید اینجا بمونی و کلفتی کنی،یه مو از سر دخترم کم هم بشه به خاک سیاه میکشونمت دختر نحس!
متعجب از حرفاش نگاهی به اورهان انداختم که عصبی به زیور چشم دوخته بود:-قرار نیست هیچ کس جز خود دخترت تاوان بی حیاییشو پس بده،از امروز به بعد بشنوم کسی با آیسن بد حرف زده با من طرفه،همتون اینو تو گوشتون فرو کنید به گوشم برسه عقده هاتونو سر این دختر خالی کردین،احترام کوچکتر بزرگتری حالیم نمیشه،نگاهم افتاد به سهیلا که تازه با صدای اورهان از اتاق بیرون اومده بودو با نگرانی به سمتش قدم برداشت ،با عذاب وجدان کمی از اورهان فاصله گرفتمو گوشه ای ایستادم هنوز بهش نرسیده بود که اورهان رو بهش گفت:-به آقات گفتی فردا بیاد قرآن بخونه؟
-آره!
-خیلی خب برو ساره رو خبر کن بیاد زخمای آیسن رو بشوره!
چشمای سهیلا از تعجب گرد شد و همونجوری سر جاش ایستاد حتی منم دهنم از تعجب باز مونده بود:-نمیشنوی چی میگم؟برو دیگه الان کل آدمای ده میریزن اینجا!❤️❤️❤️❤️
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
ghadir_kermanshahi_sorood_2.mp3
4.38M
|⇦• درسته که عجم هستم..
#سرود و شور ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس حاج امیر کرمانشاهی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ
عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي... (مائده/۳)
علی، مولای هرکس است
که پیامبر مولای او است...
پس هرکس که
#ولایت_علی(ع) را
#حجت برای خودش نداند،
از #ولایت_پیامبر هم خارج شده است
#آیه_اکمال
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️طنز مسیح علینژاد
در جواب کمپین بی حجابی مسیح علینژاد😂😂😂😂😂😂
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>