eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان           @hedye110     🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
عمریست که از حضور او جا مانده ایم 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🔹 🦚 باید با چشمای خودم میدیدم چه بلایی سرش اومده شاید این کمترین مجازاتی بود که برای به خطر انداختن جونش برام نوشته شده بود! دستمو گرفتم جلوی دهانم و با چشمای گشاد شده زل زدم به صورت غرق خون یاسمین و چشمای بسته اش! اورهان هول زده پتو رو روی صورتش کشید تا بیشتر نبینم خواستم نزدیک بشم و ازش بپرسم چه اتفاقی افتاده که آتاش محکم دستمو از پشت کشید! داد زدم:-تقصیر اون پیرزنه مطمئنم اون چیزی به خوردش داده اما صدایی ازم بیرون نمیومد،کم کم همه چیز پیش چشمم سیاه شد حتی چهره نگران آتاش... *** ماتم زده گوشه حیات مسجد روی گلیمی که برای زن ها پهن کرده بودن نشسته بودم و قطرات اشک بی اختیار از صورتم سر میخورد،سه روز از مرگ نا به هنگام یاسمین میگذشت و هنوز باورم نشده بود که اون شخصی که کف اتاق افتاده بود وخون لخته شده اطراف صورتش رو گرفته بود یاسمین باشه! مطمئن بودم کشته شدنش زیر سر سهیلا و اون پیرزن جادوگره اما بقیه معتقد بودن که خودکشی کرده! اورهان هم چون ظرف آفت کش رو خالی بالای سرش پیدا کرده بود گمون میکرد به خاطر اینکه توی فشار قرارش داده که جلوی خان شهادت بده که با سهیلا توی نقشه اش همدست بوده از ترس خودکشی کرده و حرفمو باور نمیکرد،حتی گاهی خودم هم دچار تردید میشد با خودم میگفتم شاید هم واقعا از ترس خودکشی کرده اما وقتی حرفای عصمت توی گوشم زنگ میخورد،که میگفت صدیقه خانوم از جوشونده سهیلا به خورد یاسمین داده و وقتی فکر میکردم از پیرزنی که حتی حاضر نشد توی مراسم خاکسپاری یاسمین هم شرکت کنه این رفتار به دوره،بیشتر مطمئن میشدم که کلکی توی کاره! حتی از عصمت هم خواستم همه چیز رو به اورهان بگه اما اونقدر ترسیده بود که التماس میکرد پاشو توی این مسائل باز نکنم،منم وقتی دیدم کسی حرفامو باور نداره و مدرکی برای اثبات حرفام نیست ترجیح دادم همه چیز رو توی خودم بریزم،شاید دیگه باورم شده بود که واقعا یاسمین خودکشی کرده! به هر حال هم من و هم اورهان به خاطر اینکه توی موقعیت بدی قرارش داده بودیم و مجبورش کرده بودیم مثل عروسکی خیمه شب بازی برای بقیه نقش بازی کنه عذاب وجدان داشتیم! حتی آتاش هم که وانمود میکرد مردن یاسمین براش کوچکترین اهمیتی نداره تموم عمارت رو دور میزد تا حد الامکان از جلوی اتاق کلفتا رد نشه!  با اشاره ی بالی از فکر بیرون اومدم:-دیگه گریه نکن الان اورهان میاد و تشت میگردونه،بلند شو بریم اونجا وایسیم هر حاجتی داری بسم الله بگو و دستت رو بزن توی آب تشت،دعا کن زندگیت رنگ و بوی آرامش به خودش بگیره،من همین پارسال بود که توی مراسم تشت گردونی آرزو کردم با آتاش باشم،درسته راه سختی بود ولی اتفاق افتاد! -چطور میتونم انتظار آرامش داشته باشم وقتی خون یاسمین گردن منم هست،اون دختر هم کلی آرزو داشت! -مگه تقصیر تو بود که خودکشی کرد میخواست با اون عجوزه دست به یکی نکنه! -بالی مگه نشنیدی آقاش چی میگفت دختره میخواسته پول جمع کنه تا آقاشو ببره شهر دوا درمون کنه،مطمئنم از سر بدجنسی با سهیلا دست به یکی نکرده به علاوه اون که سواد نداشته تا بفهمه توی نامه چی نوشته کاری که ازش خواستن رو انجام داده! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 -حالا قرار نیست ازش قهرمان بسازی،اگه بخوای اینطوری فکر کنی همه اینا تقصیر آقاشه اگه مواظب بود اون بلا سرش نیاد دخترش مجبور نمیشد برای خوب شدنش به هر کاری دست بزنه! مکثی کرد و ادامه داد:یا من،اگه اون شب دنبالش نرفته بودم شاید الان زنده بود،همه ما عواقب کارایی که کردیمو دیر یا زود پس میدیم،مطمئن باش،حالا بلند شو بریم اونجا بی بی منتظره! اشکامو با گوشه چارقد گرفتمو سری به نشونه مثبت تکون دادمو همراه بالی راهی شدم! تموم مسجد پر از مردا و زنایی بودن که برای عزاداری محرم یا شاید گرفتن حاجت منتظر آوردن و گردوندن تشت بودن با دیدنشون پوزخندی گوشه لبم نشست هیچ کودوم از این آدما حاضر نشده بودن توی مراسم خاکسپاری یاسمین شرکت کنن حتی خان! فقط من بودم و اورهان ،پدرو مادرش ،عصمت و آتاش که با فاصله در حالیکه مثل همیشه پوزخند به لب بالای قبری که چند ماه پیش برای خودش کنده بودن ایستاده بود! توی ده پیچیده بود که یاسمین به خاطر بی عفت شدن و از ترس بی آبرویی خودکشی کرده و برای همین مردم ده ننگ میدونستن که براش عزاداری کنن،هیچ کودوم از ما حرفی از خودکشی نزده بودیم و مشخص نبود کی این خبر رو توی ده پخش کرده،اورهان میگفت کار کلفت نوکراس اما من به همینم شک داشتم! با صدای ریش سفیدی که جلوی جمعیت ایستاده بود و شروع کرد به خوندن دعا همه ساکت و دست به سینه ایستادیم... انقدر ذهنم از افکار آشفته پر بود که حتی صدای دعایی که خونده میشد هم آرومم نمیکرد،دلم میخواست به گوشه ای پناه ببرم،جایی خالی از جمعیت خالی از این آدمایی که دم از دین و ایمون میزدن و برای امام حسین اینجوری گریه میکردن اما دل یزیدی داشتن همین آدمایی که سنگ به دست جلوی خونه آقای یاسمین جمع شده بودن تا به گناه نکرده مجازاتش کنن،همینایی که زندگی کنار اون پیرمرد رو ننگ میدونستن اما وقتی همین پیرمرد برای کمک بهشون احتیاج داشت ندیده میگرفتنش،همینایی که اگر تهدیدای آتاش که تموم ده ازش وحشت دارن و کمک های اورهان نبود الان آقا و آنای یاسمین رو کنارش دراز به دراز توی اون قبرستون خوابونده بودن! از همه این آدما متنفر بودم دلم تنهایی و آرامش کلبمون رو میخواست که حتی اونم به خاطر حسین ازم سلب شده بود،هنوز خبری ازش نبود،آتاش میگفت با بلایی که سرش اومده بعید میدونه حالا حالاها پیداش بشه اما باز هم مثل عقابی حواس جمع جلوی در مسجد ایستاده بود و هر کس داخل میشد رو با دقت میپایید! با احساس سوزش روی بازوم چشم از آتاش گرفتم و متعجب به بی بی نگاهی انداختم:-کجا رو نگاه میکنی دختر خوبیت نداره زن بین مردا چشم بچرخونه،آنای خدا بیامرزم میگفت تو همچین مواقعی باید دختر رو سوزن بزنی تا به خودش بیاد،اصلا میدونی این مراسم برای چیه؟ سری تکون دادمو گفتم:-آره بی بی عزیز یه چیزایی برام تعریف کرده! ابرویی بالا انداخت و گفت:-خب بگو ببینم عزیزت بهت چیا یاد داده! -عزیز میگفت این مراسم برای پیمان بستن با امام حسین و یاراشه میگفت وقتی دستت رو به آب تشت میزنی یعنی با امام حسین بیعت کردی! -با این که دل خوشی از عزیزت ندارم اما انگار خوب بارت آورده خوب گوش کن ببین چی میگم اجرای این مراسم توی خاندان ما خیلی مهمه باید همه چیزرو یاد بگیری تا به موقعش مثل من برای نوه هات و عروسات تعریف کنی. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
roze - shabe 2 fatemie avval 1401 - seyed amir hoseini.mp3
2.21M
|⇦•نجّار کاش از ابتدا بی میخ... / روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۱ به نفس کربلایی سیدامیر حسینی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ دوباره زخمِ «در» سر باز کرد و چشم سائل گفت: دو تا پیمانه گریه، روزیِ پایانِ سالَم کن 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                🏴🏴🏴
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
امشب قبل ازخواب زمزمه کنیم اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً خداوندا 🙏 آخر و عاقبت کارهاے ماراختم به خیرکن "آمین"🙏 شبتون پر از آرامش الهی ❄️ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴