eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 🦚 خندم گرفته بود هنوزم داشت کارشو توجیه میکرد اگه آتاش حرفاشو میشنید،حتما به ریختن خونش رضایت میداد،اصلا حوصله شنیدن این دعواهارو نداشتم آروم توی تاریکی قدم برداشتم سمت حیاط پشتی! وقتی کارم تموم شد با شنیدن سر و صداهای زیادی که از حیاط عمارت به گوش میرسید وحشت زده،لنگون لنگون خودمو به درخت بزرگی که حیاط اصلی رو از حیاط پشتی جدا میکرد مخفی کردم،چند نفر مشعل به دست توی حیاط عمارت ایستاده بودن، یعنی خان اینقدر عصبی شده بود که کل اهالی رو خبر کرده باشه؟یا کار آتاش بود؟ هر چی که بود اتفاق مهمی افتاده بود،چشم چرخوندم میون جمعیت و نگاهم افتاد به زن درشت اندامی که با رخت کلفتی جلو افتاده بود و با التماس میخواست که خان بهش رحم کنه،به عمرم ندیده بودمش حتی نمیتونستم حدس بزنم کیه! صدای بم مردی که جلوتر از همه ایستاده بود توی گوشم زنگ خورد:-اژدرخان بیا بیرون امروز باید حساب پس بدی! تموم تنم به یکباره لرزید خوب میدونستم خان الان عصبانیه معلوم نبود چی پیش بیاد،جمعیت دقیقا روبه روی اتاق ما ایستاده بودنو من حتی جرات رفتن به اتاقم نداشتم،همونجا پشت درخت نشستم و تموم حواسمو جمع کردم تا ببینم قضیه از چه قراره،کم کم همه از اتاقاشون بیرون زدن و خان عصبی غرید:-چه خبر شده؟ شعبون با ترس لب زد:-خان به خدا قسم به زور داخل شدن! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻