هل من ناصر ینصر صاحب الزمان؟
من بگردم گردِ آن یاری که میگردد پِی اَم
اللهم عجل لولیک الفرج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتبیستیکم
هر کودوم از قدماش سه برابر من بود به زور بهش میرسیدم،تموم مسیر رو دویده بودمو پاهام دیگه جون نداشتن،همونجور که جلو جلو راه میرفت نگاهی بهش انداختم چقدر قدش بلند بود تو خانواده ما تنها کسی که انقدر قد بلند بود آقام بود وگرنه عمو
اتابک فقط از پهنا رشد کرده بود با این فکر خنده ریزی کردم!
-به چی میخندیدی؟
دوباره چشمام از تعجب گرد شد من که بی صدا خندیده بودم چجوری فهمیده بود؟حتما پشت سرش هم چشم داشت!
با خجالت گفتم:-هیچی میشه یکم آروم تر راه برین تا منم بهتون برسم؟
قدم هاشو کمی آهسته تر کرد و گفت:-اگه میخوای برگردی روستای پایین باید عجله کنی یکم دیگه هوا تاریک میشه!
تندتر قدم برداشتمو گفتم:-خونه خدیجه بی بی خیلی از اینجا دوره؟
-نه همین نزدیکیاس!چرا این همه راه رو تنها اومدی نترسیدی کسی بلایی سرت بیاره؟یه تای ابرومو بالا دادمو با حالت غدی گفتم:میتونم از پس خودم بر بیام تازه مردم روستای ما مثل اینجا نیستن سرشون تو زندگی خودشونه کاری به کار کسی ندارن!
-مگه مردم اینجا چطوری ان؟
-مردمشو نمیدونم اما خان و پسراش رو میشناسم آدمای خوبی نیستن تازه شنیدم خان اینجا دو تا زن داره!
-خنده ی بلندی کرد و گفت:-اگه اونم زنش مثل اشرف خاتون بود جرات نمیکرد سرش هوو بیاره!
- اشرف خاتون رو از کجا میشناسی؟
خنده بانمکی کرد و گفت:من زیر دست خان اینجام،یکی دوباری باهاش رفتم عمارتشون!
پاهام از حرکت ایستادن،زنعمو راست میگفت که آخر این زبونم سرمو به باد میده!
ایستاد و نگاهی بهم انداخت و گفت:-نمیخواد بترسی بهش چیزی نمیگم خودمم دل خوشی ازش ندارم!
نفسی از سر آسودگی کشیدمو زل زدم به چکمه های سبز رنگم و بی سرو صدا بقیه راه رو ادامه دادم چند لحظه ای گذشت و سنگینی نگاهشو روی خودم حس کردم سرمو بالا آوردم و با نیمرخ خندونش مواجه شدم،اخمامو کشیدم توی هم حتی دیگه جرأت نداشتم بپرسم به چی میخنده،آخه اگه به خان میگفت چه حرفایی راجع بهش زدمو اونم به گوش آقام میرسوند سرمو بیخ تا بیخ میبرید آخه من اجازه نداشتم با هیچ غریبه ای هم کلام بشم چه برسه به اینکه راجع به خان بهش نظر بدم!
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
دقیقا همون جا که از آدما خسته میشی
خدا یکی رو میاره وسط زندگیت
و میگه:ببین چی واست نگه داشتم.
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
تاریکم
فردا هم سراغ من نیا
کلا سراغ من نیا.
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههشتادهشتم
هنوز ياران در حضور امام هستند و از هم نشينى با امام و شنيدن رضايت خدا و زيبايى هاى بهشتى كه در انتظار آنهاست، لذت مى برند.
اكنون امام حسين(ع) برنامه هاى امشب را مشخّص مى كند. ايشان همراه با ياران خود از خيمه بيرون مى آيد.
شب از نيمه گذشته است. سپاه كوفه پس از ساعت ها رقص و پايكوبى به خواب رفته اند. اوّلين دستور امام اين است كه فاصله بين خيمه ها كم شود و خيمه زنان و كودكان در وسط قرار گيرد.
چرا امام اين دستور را مى دهد؟ بايد اندكى صبر كنيم.
خيمه ها با نظمى جديد و نزديك به هم بر پا مى شود. امام دستور مى دهد تا سه طرف خيمه ها، خندق ( چاله عميق ) حفر شود.
همه ياران شروع به كار مى كنند. كارى سخت و طاقت فرساست، فرصت هم كم است.
در تاريكى شب همه مشغول كاراند. عدّه اى هم نگهبانى مى دهند تا مبادا دشمن از راه برسد. كار به خوبى پيش مى رود و سرانجام سه طرف اردوگاه، خندق حفر مى شود.
امام از چند روز قبل دستور داده بود تا مقدار زيادى هيزم از بيابان جمع شود. اكنون دستور مى دهد تا هيزم ها را داخل خندق بريزند.
با آماده شدن خندق يك مانع طبيعى در مقابل هجوم دشمن ساخته شده و امام از اجراى اين طرح خشنود است.
امام به ياران خود مى گويد: "فردا صبح وقتى كه جنگ آغاز شود، دشمن تلاش مى كند كه ما را از چهار طرف مورد حمله قرار دهد، آن هنگام اين چوب ها را آتش خواهيم زد و براى همين دشمن فقط از روبرو مى تواند به جنگ ما بيايد".
حالا مى فهمم كه امام از اين طرح چه منظورى دارد.
برنامه بعدى، آماده شدن براى شهادت است. امام از ياران خود مى خواهد عطر بزنند و خود را براى شهادت آماده كنند.
فردا روز ملاقات با خداست. بايد معطّر و آراسته و زيبا به ديدار خدا رفت.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالبه پیشنهاد میکنم ببینید
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#جانم_حسین_ع
ارباب جان ....
صبح پنجشنبه است و هوایت به دلم افتاده
ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلام
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_عباس_بن_علی_ع
تصویر حرم حضرت عباس (ع)
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻