eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 🦚 -راستش خانوم جان بیشتر به خاطر شما اومدم،نگرانتون بودم ترسیدم حالتون بد باشه به بهونه جمع کردن بقچه فرحناز خاتون خودمو رسوندم! با بغض بوسه ای به گونش نشوندمو دستاشو گرفتم توی دستمو گفتم:-خیلی خب حالا برو بقچشو جمع کن،نامه رو هم جای امنی بذار! گلناز سری تکون داد و با غم از اتاق بیرون رفت،روسری کف اتاق پهن کردمو مشغول پیچیدن بقچه ام شدم نمیدونم چرا هیچ احساسی نداشتم نه شادی و نه غم انگار سر در گم بودم و این از هر حس دیگه ای بدتر بود،با اومدن اورهان بقچه خودمو فرحناز و دست گرفتمو بدون خداحافظی از فاطیما از عمارت زدمو بیرون! اورهان دو طرف بقچه هارو گره زد و مثل خورجینی روی اسب انداخت و کمک کرد سوار شم اما همین که پامو بلند کردم از درد جیغ خفیفی کشیدم،نگران نگاهی بهم انداخت:-جاییت درد میکنه؟ اشاره ای به زانوم کردم بدون هیچ حرفی خم شد و دستشو گذاشت دو طرف کمرمو مثل یه پر سبک از زمین بلندم کردو روی اسب گذاشت:-اینجوری بشینی دیگه اذیت نمیشی،فقط حواست باشه مثل سری قبل پاتو به پهلوهاش نکوبی وگرنه این دفعه حتی منم نمیتونم نجاتت بدم! سرمو تکون دادمو دستمو محکم به زین گرفتمو اورهان افسار اسب رو گرفت و راه افتادیم،دوباره مسیر بین ده بالا و پایین و دوباره منو اورهان کاش میشد زمان رو به عقب برگردوند تا هیچ یک از اون اتفاقا نمی افتاد نگاهی به نیمرخ مردونه اش انداختم:-درد میکنه؟ دستی به گونه اش گذاشت و گفت:-عادت کردم از جایی که انتظارشو ندارم ضربه بخورم،تو از کجا میدونستی آتاش برگشته؟ نفسمو صدا دار بیرون دادمو گفتم:-حسین گفت،اما نگفت که ...،چه اتفاقی براش افتاد؟ - یکی کشتتش و تا نفهمم کی دست بردار نیستم،میدونم چقدر ازش متنفری،اما آقام گفت تنها راهی که دهن مردم بسته میشه و دیگه پشتت حرف در نمیارن همینه که ببینن تو مراسمش هستی! -بعدش چی میشه؟منو برمیگردونی دهمون؟ -بعدشو خدا میدونه ولی دیگه نمیذارم برگردی توی اون خراب شده،فقط چند روز اونجا موندی ببین چه بلایی سرت آوردن! -من هر جا باشم همینه،نکنه یادت رفته زیور چه بلایی سرم آورد! -فقط یکم صبر داشته باش خودم همه چیز رو درست میکنم! -دیگه هیچی مثل قبل نمیشه! -اگه صبر کنی میشه! -اصلا چرا گذاشتی اینجوری بشه؟ -نکنه یادت رفته من اصلا روستا نبودم که این اتفاقا افتاد،برگشتمو دیدم همه چیز ریخته بهم! زیر لب نالیدم:-آره چون اون هیولا فراریت داده بود! -چیزی گفتی؟ سرمو به نشونه نه تکون دادم! -یکم برو جلو تر دیر شد باید سر وقت برسیم! با چشمای گشاد شده نگاهی بهش انداختم:-منظورت چیه؟🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
4_5856937276809939146.mp3
9.27M
🌸 (ع) مژده بدید شب شادی شد ابن الرضا اَبَالهادی شد 🎤                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
از توی آسمونا میگردن.mp3
15.46M
✏️از توی آسمونا میگردن فرشته ها دور سر حیدر... عِشقِ حِیدَر شُدِه تَزریق به رَگ‌های تَنَم می‌دَهَد عَطرِ گُلِستانِ نَجَف پیرهَنَم♥️ 5 روزتاعـیدولایت                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم مسابقه ویژه عید غدیر رو مطالعه کنید....... از مسابقه جا نمونید🔷🔷🔷🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌷🌹❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷   @hedye110
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 هنوز جملم تموم نشده بود که اورهان توی یه حرکت سریع پرید روی اسب از ترس جیغ خفیفی کشیدمو بی اختیار دستمو دور کمرش حلقه کردمو سرمو چسبوندم به سینش،صدای تپش قلبش توی گوشم میپیچید،اورهان چند نفس عمیق کشید،آرومو با خجالت لای چشمامو باز کردم که اورهان در گوشم لب زد:-میشه یکم با فاصله تر بشینی؟ سرمو از روی سینش برداشتمو دستمو از دور کمرش آزاد کردمو بازوشو محکم چسبیدم و با سرعت به سمت ده حرکت کردیم،بقیه مسیر رو حتی بهش نگاهم ننداختم خجالت میکشیدم،حتما باخودش فکر میکرد دنبال هر فرصتی میگردم تا خودمو بندازم توی بغلش!  نزدیکیای روستا بودیم که اورهان اسب رو نگه داشت و بی هیچ حرفی پیاده شد و اسب رو کشید دنبال خودش و طولی نکشید که رسیدیم پشت در عمارتی که حالا تموم دیواراش با پارچه سیاه تزئین شده بود،پوزخندی اومد روی لبام،حتی با مردنشم بهم ضربه زده بود،با صدای شعبون به خودم اومدم:-اومدین آقا بفرمایین همه منتظرتونن! با کمک اورهان از اسب پیاده شدم قلبم پر تپش میزد،یعنی الان باید وانمود میکردم ناراحتم؟باید به زور اشک میریختم؟همه چشم ها به من خیره مونده بود و من شوکه شده زل زدم به زیور که انگار چندین سال پیرتر شده بود و قدم به داخل گذاشتم،عصمت بالای سر فرحناز نشسته بود و آب به صورتش میپاشید دوباره صحنه مردن عمو جلوی چشمم اومدو طولی نکشید که سیل اشکام روونه شد... خواستم برم سمت طلعت خاتون که گوشه ای نشسته بود و بی صدا برای خودش لالایی میخوند که با داد زیور سرجا میخکوب شدم:-بلاخره اومدی؟فکر کردی پسرمو به کشتن دادین دیگه همه چیز تموم شده؟نخیر نکنه یادت رفته گرویی هستی؟تا آخر عمرت باید اینجا بمونی و کلفتی کنی،یه مو از سر دخترم کم هم بشه به خاک سیاه میکشونمت دختر نحس! متعجب از حرفاش نگاهی به اورهان انداختم که عصبی به زیور چشم دوخته بود:-قرار نیست هیچ کس جز خود دخترت تاوان بی حیاییشو پس بده،از امروز به بعد بشنوم کسی با آیسن بد حرف زده با من طرفه،همتون اینو تو گوشتون فرو کنید به گوشم برسه عقده هاتونو سر این دختر خالی کردین،احترام کوچکتر بزرگتری حالیم نمیشه،نگاهم افتاد به سهیلا که تازه با صدای اورهان از اتاق بیرون اومده بودو با نگرانی به سمتش قدم برداشت ،با عذاب وجدان کمی از اورهان فاصله گرفتمو گوشه ای ایستادم هنوز بهش نرسیده بود که اورهان رو بهش گفت:-به آقات گفتی فردا بیاد قرآن بخونه؟ -آره! -خیلی خب برو ساره رو خبر کن بیاد زخمای آیسن رو بشوره! چشمای سهیلا از تعجب گرد شد و همونجوری سر جاش ایستاد حتی منم دهنم از تعجب باز مونده بود:-نمیشنوی چی میگم؟برو دیگه الان کل آدمای ده میریزن اینجا!❤️❤️❤️❤️ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
ghadir_kermanshahi_sorood_2.mp3
4.38M
|⇦• درسته که عجم هستم.. و شور ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس حاج امیر کرمانشاهی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي... (مائده/۳) علی، مولای هرکس است که پیامبر مولای او است... پس هرکس که (ع) را برای خودش نداند، از هم خارج شده است                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻