eitaa logo
کتاب شهیدان حاج قاسم و حاج جمال
632 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
27 فایل
هدفمون تفحص سیره شهید سلیمانی هست. انشاالله که مورد توجه و عنایت این شهید عزیز قرار بگیریم. @Aminiasl88
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آخرین روز ... پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون) 🏴 @alamdarehosein
☘ گاهی عشق می‌کند و بی‌سیم‌چی گردان، آشنای غریب می شود. 🍀 ، ی ساده ی گردان که حال و هوای هر را با به جاماندگان خبر می‌داد. ☘ فرمانده قلبش شد و و مناجاتش برای خــ💚ــدا . 🍀 آنقدر دعا کرد تا عاشق ، مخلص و شد. ☘ عکاس ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد ، بی‌سیم‌چی عاشق را ثبت کرد و این برگی شد از دفتر ، که این روزها دل هر آدم را می لرزاند😣 ◾️سربندش... ◾️چشم هایش که از خستگی آرام گرفته است... ◾️ و لب های خونین‌ش، که گویی هنوز هم می‌گویند... این‌ها هرکدام روضه ای است برای آنان که دنیا شده‌اند💔 🍀 او با و گریه‌هایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و شد برای دنیا و آدم‌هایش. ☘ کاش می‌شد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای و کمی بندگی کنیم... و او با بی‌سیم‌ش از عشق به محبوب بگوید...😢❤️ به مناسبت سالروز شهادت 🌹 🏴 @alamdarehosein
این روزها چه زیبا به آرزوهایشان می رسند... دکتری که آرزوی شهادت داشت. #کرونا #موسی_فتح_آبادی #شهادت 🏴 @alamdarehosein
رفاقت خوبه ختم به خیر شه.. یه خیری مثل 🏴 @alamdarehosein
شهید مرتضی حسین پور() که فرمانده شهید محسن هم بود، ناشناخته و مانده. ۱۶مرداد۹۶ خبر شهادت جمعی از رزمندگان مقاومت در جنوب شرقی پخش شد، ناگهان اما در رسانه ها عکس و فیلم و حرف محسن حججی بود که بین همه می چرخید.(کار خداست دیگر) اما بچه های ناراحت شهادت حسین قمی بودند. می گفتند حساب ویژه ای رویش باز کرده بود و آرزوها برایش داشته. می‌گفتند از فرماندهان بوده که از ابتدای جنگ با تکفیری ها حضور داشته و هرکجا که بوده موفق عمل کرده. از سپرامنیتی ، تا فرماندهی و ریف و مأموریت آخرش که... بعضی از این حرف ها را اولین بار در فرودگاه دمشق از نیروها شنیدم، هنگام برگشت از منطقه و همراه با نیروهایی که چند روز قبل در یک درگیری غافلگیرانه که با پشتیبانی آمریکایی ها انجام شده بود، تعدادی از بهترین نیروهای عراقی()با فرمانده شان حسین قمی به شهادت رسیده بودند. حججی هم در میان آن ها بود. آن زمان حسین قمی برای ماهم ناشناخته بود. حتی زمانی که غم فراق او را در چهره ی رزمندگان دیدم آن را درک نکردم، تا اینکه حاج قاسم در مراسم چهلم حسین قمی شخصا حاضر شد تا او را از غربت در بیاره. شهیدی که برخی او را خسران میدانستند(نه برای او که صدالبته سعادت است، بلکه برای ما جاماندگان) چرا که او را امید آینده سپاه قدس می دانستند. کسی که حاج قاسم درباره ایشان فرمود: حسین آینده بود، ای کاش من به جای او شهید شده بودم! سپاه تا ۲۰سال دیگر نمی تواند مانند او را تربیت کند... باید آقا مرتضی را از در بیاوریم... 🏴 @alamdareh
🌼خاطره حجت‌الاسلام علی شیرازی از ✍اگر کسی نسبت به اصول دهن‌کجی می‌کرد حتماً با او برخورد می‌کرد. 🔹اگر کسی در جلسه‌ای علیه آقا و امام سخن می‌گفت، اصلاً تحمل نمی‌کرد یک خاطره در این زمینه تعریف کنم. حاج قاسم با وجود فشار کاری زیاد خیلی صبر و حوصله داشت. آقای رزم حسینی استاندار خراسان بود. او از زمان جنگ، قائم‌مقام لشکر ثارالله(ع) بود. چند ماه قبل از ایشان، دیدم ایشان می‌گفت:«حاجی حوصله‌ات خیلی زیاد است خیلی حوصله عجیبی داری» حاج قاسم گفت:«مرا ۱۵۰ مادر شهید به اسم هر روز دعا می‌کنند.»البته صدها هزار نفر او را دعا می‌کردند و می‌کنند. با این حال کسی که چنین صبر و حوصله‌ای داشت، وقتی می‌دید به ارزش‌ها اهانت می‌شود، سریع برخورد می‌کرد؛ چه در جلسات و چه در جاهای دیگر؛ خط قرمزش بود اجازه نمی‌داد کسی وارد حریم آقا شود و اهانت کند. در یک جلسه دو نفری بودیم، من از حاج قاسم پرسیدم شما نسبت به یکی از مسئولان چقدر ارادت دارید؟ ایشان به من گفت من هیچ کس را با آقا معامله نمی‌کنم فاصله آن فلان مسئول با آقا از زمین تا آسمان است من از آقا چیزهایی دیده‌ام که نمی‌توانم پشت سر ایشان حرکت نکنم.👌 💔 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
✍️خاطره ای از شهید 👇 سیزدهم شهریور سال 1390 در درگیری با گروهک تروریستی پژاک (ارتفاعات جاسوسان) عملیات طاقت فرسا بود.. همش ترکش بود و دود و خون..... 🕊سردارشهید خانی خطاب به من : شما عقب باش و هوای بچه هارو داشته باش ... و فرمانده محور خط شکن من بودم ولی سردار جعغر خانی گفتند: اینها با من کار دارند... رفت و سردار و شهیدش کردن 15 نفر از بچه ها شهید شدند... بچه ها رو به عقب کشاندم تیر و ترکش از کنار و جلوی راهم از آسمان و زمین میبارید... خیلی آرزوی شهادت داشتم ....😔 یک لحظه در اون عملیات به یاد همسر و دو فرزندم افتادم و نصیبم نشد... . ( این شهید بزرگوار در تيرماه94 در تدمرسوریه_کوههای پالمیرا به شهادت رسید)