عدهای مشغول تحصیل اند در شهر نجف
بحثِ مستی زیر ایوان از دروس حوزوی است
@alef_laam_mim
مذهب ما از امام ششم است.
اگر از شما سوال بشود مذهبت چیست؟
جواب این است که مذهب ما جعفری است.
این روز چه روزی است؟
روز عزای امام ششم؛ مملکت باید عزادار باشد.
حق رئیس مذهب باید ادا گردد.
من دست و پای عزاداران امام صادق(ع) را که برای آن حضرت اقامۀ عزا میکنند و به سر و سینه میزنند میبوسم.
|آیت الله وحید خراسانی|
@alef_laam_mim
.
پارسال همین شب و روز ها بود . کم کم خبرش پیچید . مادر و پدر پیرش را خبر کردند . چند روز مانده به شهادت . شب ها می رفتیم مصلی . شربت درست می کردند ،عکس پخش می کردند . تویوتایی که برای راهپیمایی ها هست را آورده بودند جلوی مصلی . هنوز هم در گوشم صدایش می پیچد .
«مژده ی یوسف به کنعان آمده ، در کویر تشنه باران آمده ...» . صدای مداحی که چند دقیقه یک بار کم رنگ تر می شد . حاج آقایی داخل ماشین ، پشت بلند گو اطلاعیه می خواند . تک به تک کلمه هایش هنوز در گوشم می پیچد . «بسم رب الشهدا و الصدیقین ، پیکر شهید شعبانعلی عبداللهی پس از سی و هفت سال به خانه برگشت ... » .
یادم هست . پدرش سر و ساده آمده بود بالا سر پسر . مادرش مانده بود و یک کفن . کفن سفیدی که بزرگ رویش نوشته اند «شهید شعبانعلی عبداللهی سروی» . عکسش را دیدم ، پدری مثل همه ی پدر های روستایی . کلاهی که همیشه تابستان و زمستان روی سرشان هست. دستش را عمود زمین کرده و نشسته کنار کفن .
کفن سفیدی که داخلش غیر چند مشت استخوان همه پنبه است . همان چند مشت استخوان ، همان پیراهن یوسف ، همان نشانه ای که سال های سال منتظرش بودند . یعقوب را نبودن همان نشانه ها پیر کرد . حالا یعقوب رسیده به پیراهن یوسفش ، سر و ساده می نشیند کنارش .
سی و هفت سال با قبری که میدانسته خالی است حرف می زده . حالا ولی همان حرف ها را می گوید برای پسرش . حالا کنارش خوابیده ، آرام . قربان و صدقه رفتن های مادرانه اش اما ... . حرف ها دارد ... . مادری که می گوید ، پسرم ، قربانت شوم ، آن جا ، حضرت مادر ، سرتان می آمد؟! بانوی گمنامان ، برایت مادری می کرد ؟من به فدای تو و بی بی .
به خاطر طلبه بودن شهید ، گفتند در حیاط حوزه دفنش کنند. مادرش گفته بود ، سی و هفت سال نبوده ، حالا که آمده نزدیک خودم باشد . هر روز بیایم پیشش ، حرف بزنم ، درد دل کنم .
#اول
#شهید_عبداللهی
@alef_laam_mim
.
حرف ها زیاد است . دلتنگی ها زیاد است . سی و هفت سال را که نمی شود در چند خط خلاصه کرد . روایت را بگویم .
.
شب شهادت امام صادق ، حوزه علمیه مراسم بود . دبیرستان می خواندم ، تجربی . به واسطه دایی که طلبه است ، رفتم مراسمِ آن شبِ حوزه . بیشتر طلبه ها بودند و تک و توک غیر طلبه . مراسم با صفایی بود . حیاط حوزه پر است از درخت های نارنج . آب پاشیده بودند روی درخت ها . تابستان بود . نسیم با عطر نارنج می پیچید داخل روضه . شاگرد مکتب حضرتش ، شب شهادت آمده بود . با صفا ، دور هم نشسته بودند و روضه می خواندند . رفیقشان آمده بود . همه با هم برادر شده بودند . طلبه و غیر طلبه ، معمم و غیر معمم همه با هم اشک می ریختند .
نور از تابوت وسط حوزه پخش می شود داخل مدرسه . می چرخد دور تا دور حیاط حوزه . نفوذ می کند داخل تک به تک حجره و مَدرس ها . پر می کشد تا پشت پنجره های بقیع. آرام آرام اذن می گیرد . می رود کنار تربت امام . استاد است و شاگردش . ولی است و مطیعش . سلام می دهد . جواب سلام می رسد . جواب سلام ، نور می شود و از همان جا بر می گردد به مدرسه . نور باز پخش می شود . نور علی نور می شود . آیه نور تفسیر می شود . جواب از «یوقد من شجره » می رسد .
.
نمی دانم ، شاید از برکت همان شب بود طلبه شدم . از بیرون که حوزه را می دیدم هیچ وقت فکرش را نمی کردم طلبه خواهم شد . حوزه ، داخلش را که ببینی ، چند روزی بروی ، تازه می فهمی اش . چون حوزه بلد نیست خودش را بزک کند . از بیرون همان است که در درون . اما بعضی بد جلوه می دهند .
.
اما الان وقت ثبت نام حوزه است . اگر شرایط حوزه را دارید ، ثبت نام کنید . قبل از شروع سال تحصیلی چند هفته ای کلاس هست و درس و آشنایی با حوزه و اردو و ... . چند روزی ، این بار حوزه را از درون ببینید ، اگر نپسندید بدون این که هیچ ضربه ای به درس مدرسه تان وارد شود ، بر گردید . اگر مزه اش رفت زیر زبانتان ، چه افتخاری بالاتر از سرباز آقا شدن ، چه افتخاری بالاتر از شاگرد مکتب حضرت صادق شدن .
والسلام .
.
#دوم
#آخر
#شهید_عبداللهی
@alef_laam_mim
امام علی علیه السلام میفرماید:
صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گناهان را بسان ریختن آب بر آتش،از بین میبرد.
📚ثواب الاعمال، صفحه ۱۸۷
📿گروه ختم صلوات مجازی
💚لینک عضویت در گروه:
https://eitaa.com/joinchat/3762749486C67d3e1f480
#رسانه_باشیم
لطفا دوستان خود رو در این امر بزرگ و معنوی دعوت کنید.
هدایت شده از حوزه توییت (توییتر طلاب)🇵🇸
👓 برنده مناظره امروز #روحانیت بود که در یک طرف آقای #رفیعی با دلسوزی تمام و به حالت پدرانه و با لحن مشفقانه عیوب و انحرافات آقامیری را گوشزد می کرد و در طرف دیگر اگرچه #آقامیری توجیه می کرد، اما از مرز ادب و تواضع نسبت به بزرگتر و استاد تجاوز نمی کرد.
بر خلاف پیش بینی شخصی خودم مجموع مناظره به نفع جبهه حق بود
💬 رضوان
@HozeTwit
حالا باید قدرت رسانه را فهمید
رسانه ، حسن آقا میری را ساخت . پادکست و فیلم های کوتاه ، آقامیری را ساختند .
امروز که آقامیری را در کنار دکتر رفیعی دیدیم ، فهمیدیم.
از خودش چیزی ندارد ، نمایش است .
و کاش ، کاش
در جبهه این طرف کسی را داشتیم که چون دکتر رفیعی را معرفی کند .
@alef_laam_mim
هدایت شده از روضه خانگی
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 159.mp3
15.26M
🎙پیامبراکرم(ص): حبیبی یا حسین...
🔻روضه #امام_حسین(ع)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 14:40
🔹 #شب_جمعه
👤استاد #میرزامحمدی
💡 کانال روضههای کوتاهِ کاملِ خانگی
@RozeKhanegee
مرحوم دولابی نقل میکنه:
می گفت:تو محله ی ما یه جوانی بود،
این جوان گنهکار بود،اهل فسق و فجور بود،
اما یه عادت داشت ،یه کاری می کرد ملکه اش شده بود،
از مادرش داشت،
میگه: مادر بهش گفته بود:شیرم رو حلالت نمی کنم،
گفته بود:باید این کارو بکنی.
چیکار کنم؟ گفت:هرجا رفتی دیدی یه پرچم زدند روش نوشته یا حسین،باید بری ادب کنی جلو پرچم به احترامش دستت رو روی سینه بذاری،عادتش شده بود،
هر جایی می رفت می دید یه پرچم یا حسین زدند
دستش رو می گذاشت روی سینه میگفت:السلام علیک یا اباعبدالله.
میرزا اسماعیل دولابی میگه:
این جوان از دنیا رفت،
میگه:دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می برندش سمت عذاب،یه مرتبه توی اون تاریکی و تو اون وانفسا دید
خیمه ای وسط بیابونه،
نور سبزش همه ی بیابون رو روشن کرده،اومد جلو.
\"ببین هرکاری توی دنیا بکنی و ملکه ات بشه، توی قیامت هم همون کارو میکنی\"
میگه:تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین،
به ملکه های عذاب گفت:یه دقیقه دستام روباز کنید،
گفتند:چرا؟گفت:من عادت دارم،هر جا ببینم بگند یا حسین،منم دستم رو روی سینه ام می ذارم، دستش رو گذاشت روی سینه اش، تا گفت:السلام علیک یا اباعبدالله،
دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد،
اومد جلو ملکه های عذاب به احترامش عقب وایستادند،حضرت گفت:
بدید پرونده اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم کردند،
مرحوم دولابی میگفت:حضرت پرونده رو باز کرد،یه سری به علامت تأسف تکون داد.
"آی جوان مواظب باش پرونده ات دست اربابت می اُفته، آقات به جای تو خجالت نکشه،زشت ِ،آدم کاری بکنه آقاش سر تکون بده\"
یه نگاه به جوان کرد گفت: تو چرا؟ تو که مارو دوست داری چرا؟
میگه:جوان شروع گرد گریه کردن
\"همین گریه های شماست که فرمود:آتیش جهنم رو یه قطره اش خاموش میکنه،اینها تعارف نیست اینها کلام معصوم ِ برو توی کامل الزیارات بخون\"
میگه:حضرت یه نگاهی به پرونده کرد،پرونده رو زیر بغلش گذاشت،دو سه قدم با این جوان راه رفت
،بعد برگشت پرونده رو داد به ملکه های عذاب
،میگه:ملکه های عذاب پرونده رو باز کردند،دیدند نوشته:بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین...
«منبع روایت کتاب طوبای محبت»
@alef_laam_mim
الفلاممیم
بعضی آدم ها را قبل از آن که خوب بشناسمشان دوست داشتم . مثلا هیچ وقت فلان شاعری را دوست نداشتم ولی جانم در می رفت برای حافظ . هنوز وقتی که شعر هایشان را نخوانده بودم . اما تو هم از همان ها بودی . دوست داشتنی بودی قبل این که بشناسمت .
اولین بار با «چ» شناختمت . تبلیغش را که دیدم با سر آمدم برای دیدنش . آن قدر جذاب بود که بارها برای دیدنش رفتم سینما .
چمرانِ دوست داشتنی ام را در «چ» دیدم . با تک تک صحنه هایش . همان جا که اصغر وصالی می آمد به استقبال . «افتخار ایران، الهی که فاتح این بحران، آقا مصطفی چمران . . .» همان جایی که صدای اذان پخش می شد . می ایستادی وسط قائله و می گفتی گوش کنید .
بعد تر ، مرد رویا ها را خواندم . باز هم چمران دوست داشتنی ام تکرار شد . نیمه پنهان ماه ، اما چیز دیگری بود . همان قدر قشنگ که سرت را ندیده همسرت شد . همان قدر قشنگ ، تلخ و شیرینی نبودن هایت .
چمران را از بچگی دوست داشتم ، بی بهانه . از چمران که شنیدم و دیدم و خواندم ، بیشتر . دهلاویه که آمده بودم تو را جست و جو می کردم . نقاشی هایت اما دیدن دارد .
والسلام !
@alef_laam_mim
ای زمین تو شاهدی که خون از بدنم جاری بود و با خاک های پاک تو
گلی گلگون بوجود آورده بود و من ابا نداشتم که تا آخرین
قطره خون، خود را تسلیم کنم
احساس می کردم که عاشوراست و در حضور حسین (ع) می جنگم
و او چابکی و زبردستی مرا تحسین می کند، و تپش بی پایان من
و از قربانی شدن در بارگاه عشق آگاهی دارد.
|رقصی چنین میانه میدانم آرزوست، مصطفی چمران|
@alef_laam_mim
سلام ، ناشناس گفتین ۱۵ تا کتاب بگم ؛ عجالتا بدون توضیح :
پس از بیست سال ، نمک گیر ، آرام جان ، نیم دانگ پیونگ یانگ ، مرد رویاها ، خال سیاه عربی ، چشم روشنی ، من در رقه بودم ، یک روز بعد از حیرانی ، نفس ، از افغانستان تا لندنستان ، تو جای همه آرزوهایم ، سنجاب های لهستانی ، برکت ، شماس شامی و مجله های ناداستان
@alef_laam_mim
سلام
ناشناس لطف می کنید ، ممنونم . راستش این جا رو زدم تا متن هایی که گاهی می نویسم بزارم . هم این که باعث میشه بیشتر بنویسم و هم این که نظرات بیشتری رو در موردشون بدونم . خیلی ممنونم از این که نظر می دید و دلیلی نمی بینم که پیاماتون رو بزارم کانال ، بازم اگه می گید ، باشه .
این اولیش ؛ دوم این که ، خودم این متنا رو می نویسم و یک نفر هم بیشتر نیستم _نه این که بقیه چند نفرن !!_ ؛ بحث کپی کردن و اینام که اول گفتیم .
سه این که ؛ تبادلات ادمین داره و ادمین خودش ، میزاره و بنده تقریبا هیچ نظارتی ندارم ؛ مگر موارد جزئی .
و همین ادمین تبادل ما ، ساقی عکس رسونه :)
بدین وسیله هم همینجا ازشون تقدیر و تشکر میشه :))
همین ، والسلام
@alef_laam_mim
این مطلب به یقین ثابت است و خیلیها نیز نقل کردهاند که اگر از حال انسان معلوم شود میخواهد نمازشب بخواند، بیدارش میکنند؛
یا در میزنند و
یا صدایی میآید و
یا او را به نام صدا میزنند
و… .
|آیت الله بهجت|
@alef_laam_mim
الفلاممیم
این مطلب به یقین ثابت است و خیلیها نیز نقل کردهاند که اگر از حال انسان معلوم شود میخواهد نمازشب ب
یا او را به نام صدا میزنند !
حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
السلام علیک یا سیدتنا
@alef_laam_mim
به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را
علی اکبر لطیفیان
@alef_laam_mim
چند تا کتاب از شهید آوینی و شهید چمران و شهید مطهری و نادر ابراهیمی بگید لطفا
#ارسالی
الفلاممیم
چند تا کتاب از شهید آوینی و شهید چمران و شهید مطهری و نادر ابراهیمی بگید لطفا #ارسالی
فتح خون از شهید آوینی ، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست و خدا بود و دیگر هیچ نبود از شهید چمران ، آزادی معنوی از شهید مطهری و نادر ابراهیمی چیزی نخوندم ازش .
@alef_laam_mim
الفلاممیم
فتح خون از شهید آوینی ، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست و خدا بود و دیگر هیچ نبود از شهید چمران ، آزاد
از بین ده ، یازده تا کتاب شهیدمطهری که خوندم ، آزادی معنوی قشنگ ترینش بود .
بچه تر که بودم ؛ چند باری آمدیم حرمت . یادم هست قدیم تر ها فکر می کردم حضرت زهرایی . بعد تر فهمیدم که نه ، فاطمه ی معصومه ای .دختر موسی بن جعفر بودنت هم یادم نمی ماند . یادم هست ، حرمت که آمدم . همان حال و هوای بچگی ، رو به گنبد کردم . گفتم السلام علیک یا خواهر امام رضا .
@alef_laam_mim
الفلاممیم
ما رو یادت نره ... ارباب @alef_laam_mim
دست بر سینه سلام بدیم به حضرت قمر
وعدمون پایِ عمودِ۱۴۵۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیلای من یک خبری به مجنون بده ...
@alef_laam_mim
الفلاممیم
لیلای من یک خبری به مجنون بده ... @alef_laam_mim
منکهمُردم کربوبلا تونشونبده ...