🌸هشتک های مرتبط با اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین:
💙 #پیامبراعظم
💙 #امیرالمومنین
💙 #حضرتزهرا
💙 #امامحسن
💙 #سیدالشهداء
💙 #زینالعابدین
💙 #امامباقر
💙 #امامصادق
💙 #امامکاظم
💙 #امامرضا 🦚 #امامرضاجان
💙 #جوادالائمه
💙 #امامهادی
💙 #امامحسنعسکری
💙 #فرمانده
💙 #حضرتعباس
💙 #حضرتزینبکبری
💙 #حضرتمعصومه
💙#حضرتعلیاکبر
💙 #حضرتعلیاصغر
💙 #حضرترقیهخاتون
💙 #امالبنین
💙 #سیدالکریم
❌❌❌❌❌
❇️انبیاء عظام
💛 #حضرتآدم
💛 #حضرتنوح
💛 #حضرتابراهیم
💛 #حضرتموسی
💛 #حضرتعیسی
💛 #حضرتیونس
🔶 یک قصه و یک بشارت
شخصی شاعر بود، اهل همه کاری هم بود، به هرحال قدیم شعر در حکم رسانه بود، احتمالا هم پول میگرفت و برای بقیه شعر میگفت ... نقل است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به در خانه او میرفتند و پول میدادند، شاید برای اینکه این شخص کمتر نیازمند بشود و کمتر او را مجبور کنند که برای طاغوت شعر بگوید، نکته جالب این است که هیچ وقت هم برای حضرت شعر نگفت. اطرافیان هم به آقا خرده میگفتند: آقا! اصلاً شأن شما نیست که به اینجا بروید.لکن حضرت ادامه میدادند.
ویژگی دیگری که از این شاعر در تاریخ مشخص است این است که خیلی هم ترسو بوده است . یعنی اهل مبارزه نظامی و اینها هم نیست.
میگویند رفیقی داشت در جریان کربلا به او میگوید اباعبدالله این همه به تو خوبی کرده. تو هم که هیچ کاری نکردی!
میگه ذره ای تحریص و تحریک میشود که در جریان کربلا امام را یاری کند، لکن به هرحال کمکی هم نمیکند و می رود،
بعداً هم به آن دوست خود میگفت: خدا تو را لعنت کند که نزدیک بود مرا فریب بدهی و به کشتن بدهی!
اگر آن شاعر به کربلا رفته بود احتمالا هم چون آدم جنگجویی نبود احتمالا نمیتوانست شمشیر بزند، شاید کار را خراب میکرد و شاید هم فرار میکرد؛
لذا امام از او دعوت هم نکرد که با او همراه شود.
هنر امام این است که ما را در هر استعدادی که داریم رشد میدهد، نگاه میکند چه کسی چه استعداد و چه توانی دارد.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیده بودند این آدم ترسو است، اگر به کربلا میآمد ضایع میشد، اگر به کربلا میآمد بخاطر ترسی که داشت نمیتوانست بایستد.
امام حکیم است، حضرت سیّدالشّهداء دیدند: این شخص نمیتواند در کربلا بایستد، ولی نقطه قوت این شخص زبان اوست، باید کاری کرد او در همین جایی که توان دارد قدمی بردارد. امام ما را در همان چیزی که استعداد داریم رشد میدهد.
⬅️ کربلا گذشت، حدود سی سال بعد ، در مکه ، مسجد الحرام ، تیم امنیتی آمده بود و میخواست کعبه را ببندد که ولیعهد آقای «هشام بن عبدالملک مروان» به زیارت برود.
توجّه داشته باشید که وقتی نام او میآمد بدنها به رعشه میافتاد، دهها هزار آدم کشتند و دهها هزار آدم را برهنه (زن و مرد را با هم) به زندان انداختند.
این شخص وقتی با آن تبختر و قدرت آمد و وارد مسجد الحرام شد، فکر میکردند مردم از ترس صفهای طواف را میشکافند که او به کنار حجرالاسود برود. این تیم امنیتی هرچه تلاش کردند و با چوب و چماق فشار آوردند مردم صفها را باز نکردند و نمیخواستند طواف خود را بخاطر او خراب کنند. برای هشام تختی زدند و او را گوشهای نشاندند، او هم با این فکر که شأن پسر خلیفه و شاه بالقوه بعدی درنظر گرفته نشده است با عصبانیت نشست.
ناگهان یک آقای لاغراندام، ضعیف الجثّه، کسی که از شدت عبادت خمیده بود، چشمهای او از گریه وَرَم کرده بود، وارد شد، ایشان کسی نبود جز حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه…
وقتی آقا وارد مسجدالحرام شدند ؛ با یک پیراهن سفید ساده، ناگهان همهی این صفها تا حجرالاسود شکافت، حضرت دست مبارک خود را روی حجرالاسود گذاشتند و حجرالاسود را تبرّک کردند،
به هشام گفتند: این شخص کیست؟ هشام گفت: او را نمیشناسم!
🔺اینجا همان شاعر ترسو که او را کنار شاه آورده بودند؛ ناگهان نتوانست تحمّل کند و منفجر شد و گفت: آیا او را نمیشناسی؟
🌕هَذا الَّذي تَعرِفُ البَطحاءُ وَطأَتَهُ
وَالبَيتُ يَعرِفُهُ وَالحِلُّ وَالحَرَمُ
تو نمیشناسی چون لیاقت نداری، اما سرزمین بطحاء و ریگهای بیابان آن این آقا را میشناسند و به او سلام میکنند. این خانه آماده است که از شوق این آقا آغوش باز کند.
🌕هَذا اِبنُ خَيرِ عِبادِ اللَهِ كُلِّهِمُ
هَذا التَقِيُّ النَقِيُّ الطاهِرُ العَلَمُ
🌕هَذا اِبنُ فاطِمَةٍ إِن كُنتَ جاهِلَهُ
بِجَدِّهِ أَنبِياءُ اللَهِ قَد خُتِموا
این پسرِ بهترینِ بندگانِ خداست…
قصیده بسیار حیرتآور و طولانی است، در آخر گفت:
🌕ما قالَ لا قَطُّ إِلّا في تَشَهُّدِهِ
لَولا التَشَهُّدُ كانَت لاءَهُ نَعَمُ
اینها به کسی نه نمیگویند، مانند شما نیستند که اگر هم پول میدهی، من باید قصیدهای گفته باشم، اینها اینطور نیستند، اینها بیعوض میدهند.
🔻او را گرفتند و به زندان انداختند.
من هرچه فکر میکنم میبینم آن روز حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این شاعر را به کربلا دعوت نکردند، چون دیدند چیزی از او در کربلا درنمیآید، اما ناامید نشدند…
حسین جان! از ما هم ناامید نشوید…
ان شاء الله ما هم روزی به دردی میخوریم…
سفره را طوری متنوع پهن کرده است، برای همهی ما جا هست، و به خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم که اگر هر یک از ما برگردیم، او همانقدر خوشحال میشود که حرّ را برگرداند.
#زینالعابدین
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
🔻@alelm_almasboob
💢 دلسوزی و شفقت امام زین العابدین
🔻 عَنِ اَلزُّهْرِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَجَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ مَا خَبَرُكَ أَيُّهَا اَلرَّجُلُ
✅نزد امام سجاد عليه السّلام بودم كه يكی از ياران حضرت پيش او آمد. حضرت فرمود:ای مرد!در چه حال هستی؟
🔻 فَقَالَ اَلرَّجُلُ خَبَرِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنِّي أَصْبَحْتُ وَ عَلَيَّ أَرْبَعُمِائَةِ دِينَارٍ دَيْنٌ لاَ قَضَاءَ عِنْدِي لَهَا وَ لِي عِيَالٌ ثِقَالٌ لَيْسَ لِي مَا أَعُودُ عَلَيْهِمْ بِهِ
✅گفت:ای پسر پيامبر خدا!امروز چهارصد اشرفی وام بیمحل دارم و نيز خانوار بسياری و تنگدستی چنان است كه نمیتوانم خوراكی برای آنان به خانه ببرم
🔻 قَالَ فَبَكَی عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بُكَاءً شَدِيداً فَقُلْتُ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ وَ هَلْ يُعَدُّ اَلْبُكَاءُ إِلاَّ لِلْمَصَائِبِ وَ اَلْمِحَنِ اَلْكِبَارِ قَالُوا كَذَلِكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ .
✅ حضرت گريه كرد.گفتم:چرا اشك میريزی؟ فرمود:مگر گريه برای مصيبتها و محنتهای بزرگ نيست؟گفتند چنین است.
🔻قَالَ فَأَيَّةُ مِحْنَةٍ وَ مُصِيبَةٍ أَعْظَمُ عَلَی حُرٍّ مُؤْمِنٍ مِنْ أَنْ يَرَی بِأَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ خَلَّةً فَلاَ يُمْكِنُهُ سَدُّهَا وَ يُشَاهِدُهُ عَلَی فَاقَةٍ فَلاَ يُطِيقُ رَفْعَهَا .
✅فرمود:چه محنت و مصيبت از اين دشوارتر كه مومن آزاد برادرش را نيازمند نگرد و توانايی كمك به وی را نداشته باشد؟او را بينوا ببيند و از كمك به وی ناتوان باشد؟
📍برای امام سخت است ببیند ما مشکل داریم! در اوج رحمت است. از پدر و مادر مهربان تر!
🔻قَالَ فَتَفَرَّقُوا عَنْ مَجْلِسِهِمْ ذَلِكَ فَقَالَ بَعْضُ اَلْمُخَالِفِينَ وَ هُوَ يَطْعَنُ عَلَی عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَجَباً لِهَؤُلاَءِ يَدَّعُونَ مَرَّةً أَنَّ اَلسَّمَاءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ كُلَّ شَيْءٍ يُطِيعُهُمْ وَ أَنَّ اَللَّهَ لاَ يَرُدُّهُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْ طَلِبَاتِهِمْ ثُمَّ يَعْتَرِفُونَ أُخْرَی بِالْعَجْزِ عَنْ إِصْلاَحِ خَوَاصِّ إِخْوَانِهِمْ.
✅مجلس پايان يافت و يكی از كسانیكه مخالف امام بود،بر او طعنه زد و گفت:از اينان در شگفت میشويم كه يكدفعه مدعی ميشوند آسمان و زمين و همه چيز از آنان فرمان میبرند و خداوند خواسته آنان را برمیآورد،و يكدفعه اقرار به ناتوانی و بيچارگی خود نسبت به دوستان خود دارند!
🔻این خبر به گوش آن مرد رسید؛ خیلی ناراحت شد، رسید خدمت امام زین العابدین ، عرض کرد آقا شنیدم پشت سر شما چنین حرفهایی میزنند.
وَ كَانَ ذَلِكَ أَغْلَظَ عَلَيَّ مِنْ مِحْنَتِي
✅شنیدن این حرف درمورد شما برای من سخت تر از محنت خودم بود!
📍دلسوزی کرد برای امام ! غصه خورد برای اینکه پشت سر امام حرف زدن!
حالا شما ببینید امام زین العابدین چه میکند، خدا میداند ذره ای دغدغه امام زمان و کارهای حضرت را داشته باشیم ، چه تفضلاتی در زندگی ما سرازیر خواهد شد!
🔻 فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَقَدْ أَذِنَ اَللَّهُ فِي فَرَجِكَ .
✅امام فرمود: خداوند اجازه داده كه گرفتاری تو برطرف شود.
🔻سپس کنیزش را صدا زد: فرمود : يَا فُلاَنَةُ اِحْمِلِي سَحُورِي وَ فَطُورِي؛ فَحَمَلَتْ قُرْصَتَيْنِ
✅بعد به اهل خانه فرمود:كه افطاری و سحری مرا بياور.او دو پاره نان آورد.
🔻 فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ لِلرَّجُلِ خُذْهُمَا فَلَيْسَ عِنْدَنَا غَيْرُهُمَا؛ فَإِنَّ اَللَّهَ يَكْشِفُ عَنْكَ بِهِمَا وَ يُنِيلُكَ خَيْراً وَاسِعاً مِنْهُمَا .
✅ امام سجاد عليه السّلام فرمود:اين نانها را بگير.غير از آن چيزی نداريم كه خداوند به كمك آن دشواری زندگیات را از بين ببرد. به تو خیر واسع برساند.
🔻 فَأَخَذَهُمَا اَلرَّجُلُ وَ دَخَلَ اَلسُّوقَ لاَ يَدْرِي مَا يَصْنَعُ بِهِمَا يَتَفَكَّرُ فِي ثِقْلِ دَيْنِهِ وَ سُوءِ حَالِ عِيَالِهِ وَ يُوَسْوِسُ إِلَيْهِ اَلشَّيْطَانُ أَيْنَ مَوَاقِعُ هَاتَيْنِ مِنْ حَاجَتِكَ .
✅ شخص وامدار نانها را گرفت و به بازار رفت.اما سرگردان بود و انديشناك كه با اين وام زياد و فقر خانوادهاش چه چاره انديشد. شيطان او را وسوسه میكرد كه دو پاره نان چگونه خواسته تو را تأمين میكند
❌ادامه در پیام بعدی.
((📍خوب است قبل از خواندن این روایت: سوره بلد تفسیر شود: ))
#زینالعابدین
#رحمت
#توبهنصوح
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
💢 ادامه پیام قبل:
🔻فَمَرَّ بِسَمَّاكٍ قَدْ بَارَتْ عَلَيْهِ سَمَكَتُهُ قَدْ أَرَاحَتْ . فَقَالَ لَهُ سَمَكَتُكَ هَذِهِ بَائِرَةٌ عَلَيْكَ وَ إِحْدَی قُرْصَتَيَّ هَاتَيْنِ بَائِرَةٌ عَلَيَّ فَهَلْ لَكَ أَنْ تُعْطِيَنِي سَمَكَتَكَ اَلْبَائِرَةَ وَ تَأْخُذَ قُرْصَتِي هَذِهِ اَلْبَائِرَةَ ؟ فَقَالَ نَعَمْ ، فَأَعْطَاهُ اَلسَّمَكَةَ وَ أَخَذَ اَلْقُرْصَةَ.
✅گذرش به ماهیفروشی رسيد كه بازارش كساد شده بود.گفت:نه ماهی تو را میخرند و نه نانهای مرا.آيا میخواهی كه اين دو را عوض كنيم؟ماهیفروش گفت:آری.ماهی را داد و نانها را گرفت
🔻 ثُمَّ مَرَّ بِرَجُلٍ مَعَهُ مِلحٌ قَلِيلٌ مَزهُودٌ فِيهِ فَقَالَ لَهُ هَلْ لَكَ أَنْ تُعْطِيَنِي مِلْحَكَ هَذَا اَلْمَزْهُودَ فِيهِ بِقُرْصَتِي هَذِهِ اَلْمَزْهُودِ فِيهَا قَالَ نَعَمْ فَفَعَلَ.
✅ مرد رفت تا به نمكفروشی برخورد كه بازار او كساد شده بود.گفت:مايلی يك نمك بدهی و يك پاره نان بگيری؟گفت:آری.نمك را گرفت و همراه با ماهی به خانه بازگشت.
🔻 فَجَاءَ اَلرَّجُلُ بِالسَّمَكَةِ وَ اَلْمِلْحِ فَقَالَ أُصْلِحُ هَذَا بِهَذَا فَلَمَّا شَقَّ بَطْنَ اَلسَّمَكَةِ وَجَدَ فِيهِ لُؤْلُؤَتَيْنِ فَاخِرَتَينِ فَحَمِدَ اَللَّهَ عَلَيْهِمَا.
✅پيش خود گفت:اين ماهی را نمك میزنم.آنگاه درون ماهی را شكافت، چشمش به دو لؤلؤ گرانقيمت افتاد.خدا را سپاس گفت:
🔻 فَبَينَمَا هُوَ فِي سُرُورِهِ ذَلِكَ إِذ قُرِعَ بَابُهُ فَخَرَجَ يَنظُرُ مَن بِالبَابِ فَإِذَا صَاحِبُ اَلسَّمَكَةِ وَ صَاحِبُ اَلمِلحِ قَد جَاءَا يَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنهُمَا لَهُ يَا عَبْدَ اَللَّهِ جَهَدْنَا أَنْ نَأْكُلَ نَحْنُ أَوْ أَحَدٌ مِنْ عِيَالِنَا هَذَا اَلْقُرصَ فَلَمْ تَعْمَل فِيهِ أَسنَانُنَا وَ مَا نَظُنُّكَ إِلاَّ وَ قَدْ تَنَاهَيتَ فِي سُوءِ اَلحَالِ وَ مَرَنْتَ عَلَی اَلشَّقَاءِ قَدْ رَدَدْنَا إِلَيْكَ هَذَا اَلْخُبْزَ وَ طَيَّبْنَا لَكَ مَا أَخَذتَهُ مِنَّا .
✅آنگاه در خانه را كوبيدند.پشت درآمد كه صدای ماهیفروش و نمكفروش به گوش او خورد:ای بنده خداوند!ما و زن و بچهها هرچه دندان زديم،نتوانستيم نان تو را بخوريم و پنداشتيم كه تو از بدبختی است كه اين نانها را میخوری.اكنون اين نانها ارزانی خودت باد و هم ماهی و نمك.
🔻فَأَخَذَ اَلْقُرْصَتَيْنِ مِنْهُمَا فَلَمَّا اِسْتَقَرَّ بَعْدَ اِنْصِرَافِهِمَا عَنْهُ قُرِعَ بَابُهُ فَإِذَا رَسُولُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ ع فَدَخَلَ فَقَالَ إِنَّهُ يَقُولُ لَكَ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ أَتَاكَ بِالْفَرَجِ فَارْدُدْ إِلَيْنَا طَعَامَنَا فَإِنَّهُ لاَ يَأْكُلُهُ غَيْرُنَا .
✅نانها را گرفت. آنان كه رفتند،دوباره در خانه او را كوبيدند.حالا قاصد حضرت بود كه وارد خانه شد و گفت:امام میفرمايد:خداوند تو را در زندگی گشايش داد:نان ما را بده كه غير از ما كسی نمیتواند آن را بخورد.
🔻شخص بينوا جواهرات را به قيمت بالايی فروخت و وام خويش را پرداخت و زندگی اش به سامان برگشت.تنی از مخالفان اهل بيت عليه السّلام گفت بنگر تفاوت از كجا تا كجاست؟ علی بن حسين نمیتواند فقر دوستش را بزدايد اما او را به چنين توانگری رسانيده است.اين چگونه است؟كسی كه از كمككردن به يك شخص وامدار ناتوان است،اما بر رساندن اين سرمايه زياد توانايی دارد.
امام سجاد ع فرمود:قريش هم نسبت به پيامبر صلّی اللّه عليه و آله همين سخن را میگفتند.آنان میگفتند:چگونه ممكن است پيامبر صلّی اللّه عليه و آله در سفر شبانهاش به بيت المقدس رفته و باز میگردد، درحالیكه فاصله مكه تا مدينه در دوازده شبانهروز پيمود؟هجرت حضرت از مكه به مدينه در اين مدت زمانی بود
🔻 ثُمَّ قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ : جَهِلُوا وَ اَللَّهِ أَمرَ اَللَّهِ وَ أَمْرَ أَوْلِيَائِهِ
مَعَهُ إِنَّ اَلْمَرَاتِبَ اَلرَّفِيعَةَ لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ
وَ تَرْكِ اَلاِقْتِرَاحِ عَلَيْهِ
وَ اَلرِّضَا بِمَا يُدَبِّرُهُمْ بِهِ
إِنَّ أَولِيَاءَ اَللَّهِ صَبَرُوا عَلَی اَلْمِحَنِ وَ اَلْمَكَارِهِ
صَبْراً لَمْ يُسَاوِهِمْ فِيهِ غَيْرُهُمْ
فَجَازَاهُمُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِكَ بِأَنْ أَوْجَبَ لَهُمْ نُجحَ جَمِيعِ طَلِبَاتِهِمْ لَكِنَّهُمْ مَعَ ذَلِكَ لاَ يُرِيدُونَ مِنْهُ إِلاَّ مَا يُرِيدُهُ لَهُمْ .
✅آنگاه حضرت سجاد فرمود:اينان نسبت به خداوند و اوليای او نادانی دارند.بیگمان مقام و منزلتها درك نمیشود،مگر با تسليم شدن در برابر خداوند و امر او و نيز رها ساختن تعيين تكليف برای او و خشنودی به آنچه پروردگار عطا كرده است.بیگمان اوليای الهی،محنتهای آنان را اجابت خواهد كرد. دوستان خدا غير از آنچه بخواهد، درخواست نمیكند.
#زینالعابدین
#رحمت
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob