مرثیه امام حسن مجتبی علیه السلام
#السلام_علیک_یا_حسن_ابن_علی
زهری پلید بر جگرش کارگر شده
آقای غصه ها نفسش مختصر شده
کم کم تمام حجم تنش آب میشود
مانند فاطمه بدنش آب میشود
خواهر رسید و فاجعه را در نظاره شد
از شعله های خون لبش در شراره شد
میدید زخم کوچه دهان باز کرده است
راز مگوی کوچه زبان باز کرده است
از عهد کودکی جگرش پاره پاره است
"او کشته ی شکستن یک گوشواره است"
در کوچه دست سنگ دلی از سرش گذشت
یادش نمیرود که چه بر مادرش گذشت
از ضرب کینه چادر مادر به گل نشست
همراه گوشواره غرور پسر شکست
دیوار را هنوز به یادش می آورد
مسمار را که هیچ ز خاطر نمی برد
سم را بهانه کرد که راحت شود مگر
از خاطرات کوچه و کابوس میخ و در
#امام_حسن_علیه_السلام
#حسن_کردی
@aleyasein_ir
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار
ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار
اسلام در مصیبت تو می شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار
ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر
تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار
هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود
چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار
رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی
کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار
سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان
از امت تو آنچه نمی رفت انتظار
هرچند از تو غیر محبت ندیده بود
اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار
گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در
یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار
گر می گرفت آتش کینه به خانه و
می رفت سمت پهلوی گل دست های خار
آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد
انداخت دور گردن مولا طناب دار
در بین کوچه باز همان دست آمد و
دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار
#محمدعلي_بياباني
"برای شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله"
@aleyasein_ir
آن ماه که در دامن زهرا بنشیند
باید که چنین در دل دنیا بنشیند
ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها
این است که بر شانهی طاها بنشیند
حالا که تویی آیهای از سورهی کوثر،
باید که به تفسیر تو مولا بنشیند
شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل،
آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند
آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی:
از ماست، بگویید که بالا بنشیند
آقای جوانان بهشت است، جماعت!
دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند
اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند،
جای پسر امّ ابیها بنشیند
شاید پسر فاطمه از پای بیفتد،
اما که شنیده است که از پا بنشیند؟
صلح تو چنان تیر که در چله نشسته ست
گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند
در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد،
آن زهر، به کام تو دلآرا بنشیند؟
این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت
فرداست که بر دیده سقا بنشیند
لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد
داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند
شیرین دهن کرببلا، گلپسر توست
از توست که اینگونه به دلها بنشیند
میگفت: عمو! نامهی باباست به دستم
برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟
با اذن برادر، پسر تو، شب آخر
برخاست که خیمه به تماشا بنشیند
جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد
تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#قاسم_صرافان
@aleyasein_ir
خواستم سر بگذارم به ضریحت اما
نه ضریحی،نه دری بود، نه صحنت اما
همه جا صحن و شبستان و حریمِ تو شده
پس حرم در حرم از توست حقیقت اما
خواستی چون حرم فاطمه مخفی باشد
حرمِ محترمت، از روی غربت اما
مادری، هستی و کاری نتوان کرد حسن
هر چه عشق است گرفته ز تو نَشأت اما
خواستی باز غریب همه عالم باشی
پس غریبِ همه عالم شده نامت اما
ضربِ شَستَت مددِ حیدر کرار چه کرد
نهروان،دین خدا شد ز تو نصرت اما
هر چه کردی بتو کفار تلافی کردند
خسته هرگز نشدی مَظهر غیرت! اما
همه دانند که صفّین، نبودی تو اگر
کس نمی بُرد پِی از قدرتِ تیغت اما
در جمل بود که بازوی تو را فهمیدند
ناقۀ عایشه پی شد ز هجومت اما
کینه هایی که گرفتند به دل اهلِ جمل
سرِ قاسم شده خالی به حقیقت اما
وای بر دست و سر و صورتِ عبداللهِ تو
که تلافی شده هر حمله به ضربت اما
خوب دانستی و«لایَوم کَیَومک»گفتی
که چه آمد بِسر و روی حسینَت اما
خواهرت دید، دگر جا تهِ گودال نبود
زان همه نیزه و شمشیرِ عداوت اما
در شب یازدهم خیمۀ سوزان بود و
کعب نی بود و تن بانوی عصمت اما…
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#محمود_ژوليده
@aleyasein_ir
اول برایت ساختم یک مشهد فرضی
یک صحن با ده ها رواق و مرقد فرضی
هستی کریم و درخیالم رفت بالاتر
از حد معمولی خود آن گنبد فرضی
تا مرقدت هرسنگ هم رنگ عسل می شد
از سمت«باب القاسمت» این مقصد فرضی
بعد از علی نام حسن، حُسن اذان می شد
هی پخش می شد از حرم این اشهد فرضی
ازبس کریمی درخیالم هم نخواهد خورد؛
برسینه ی هیچ آدمی دست رد فرضی
شب های جمعه کربلا بودند آل الله
یک شنبه شب هازائر این مرقد فرضی
ای کاش چون رؤیای صادق واقعی می شد
یک روز،یک درصد ازاین صددرصد فرضی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مناجات
#مهدی_رحیمی
@aleyasein_ir
نشسته بود یکی روز خواجه ی دو سرا
کنار تربت پاک خدیجه ی کبرا
به یاد آن همه مهر و وفای آن بانو
گرفته بود زاندوه در بغل زانو
در آن میانه ابوجهل و دار و دسته ی او
شدند حمله ور از کین به جسم خسته ی او
عبا به گردن آن شهریار پیچیدند
چنان که مرگ نبی را به چشم خود دیدند
رخش کبود شد و بسته شد ره نفسش
که خواست طایر جان پر بگیرد از قفسش
به زعم آن که نبی رفت دیگر از دنیا
گریختند زاطراف آن رسول خدا
خدای عزّوجل زنده خواست احمد را
نگاه داشت در آن عرصه ها محمّد را
بدون آنکه شود ستمگران خائف
گرفت با بدن خسته اش ره طائف
خبر رسید که از مکّه احمد آمده است
به سوی مردم طائف محمّد آمده است
به پیشباز نبی اهل شهر صف در صف
به جای لاله گرفتند سنگ ها در کف
زخون به آینه ی کردگار زنگ زدند
بر آن وجود مقدس زکینه سنگ زدند
شکست آینه ی وجه ذات ذوالمننش
فتاد روی زمین، تاب رفت از بدنش
چو گشت نقش زمین آن بزرگ آیت نور
غلامی آمد و آورد بهر او انگور
گشوده شد به تبسّم رسول، هر دو لبش
غلام گشت مخاطب به یا اخا العربش
صدای حضرتش از بس ملیح و زیبا بود
به یا اخا العرب خود دل غلام ربود
غلام گفت سرم باد خاک این درگاه
اقولُ اشهد ان لا اله الاّ الله
نبی گرفت ره مکّه با لبی خندان
غلام گفت که ای جان عالمت قربان
الا نگاه بد از آفتاب رویت دور
چه شد که دست نبردی به جانب انگور
رسول گفت که ای پای تا به سر همه شور
مرا چه حاجت بر چند دانه ی انگور
زمکّه آمده ام تا به طائف این همه راه
که بشنوم زتو یک لا اله الاّ الله
مرا به راه هدایت به دوش، دِین تو بود
مراد من همه ذکر شهادتین تو بود
الا کسی که به اسلام ناب پیوستی
خدا گواست که مدیون این رسول استی
به خاطر تو جبین نبی زسنگ شکست
مباد آنکه دهی دین خویش را از دست
پس از تحمّل یک عمر زحمت و محنت
گذشت و اجر رسالت نخواست از امّت
جواب تهمت و دشنام با متانت داد
کتاب و عترت خود را به ما امانت داد
پس از رسول به قرآن چه زجرها دادند
به اهل بیت گرامیش اجرها دادند
به داغدار مدینه ترحّم آوردند
به جای لاله بر او بار هیزم آوردند
زباب خانه ی زهرا شراره گشت بلند
غلاف تیغ به بازویش بست بازوبند
به پاس اجر رسالت شکست پهلویش
نشان غصب فدک ماند بر گُل رویش
علی که جان نبی بود مثل شمع شد آب
گرفت اجر رسالت به دامن محراب
به سجده کرد ززخم جبین گل افشانی
گرفت رنگ خدایی زخون پیشانی
گرفت اجر رسالت حسن پس از پدرش
دوبار دست زجان شست و پاره شد جگرش
یکی به کوچه که شد نقشِ خاک، مادر او
یکی ززهر که در کوزه ریخت همسر او
چه احترام از او روی دوش یاران شد
تن مقدّسش از تیر لاله باران شد
پس از حسن که حیاتش گذشت در غربت
گرفت اجر رسالت حسین از امّت
زتیر و تیغ و سنان زخم ها به پیکر داشت
نشان اجر رسالت زپای تا سر داشت
سلام ما به شهیدی که سیّد الشّهداست
سلام باد به خونی که خونبهایش خداست
سلام ما به حسین و به اشگ دیده ی او
سلام بر گلوی از قفا بریده ی او
سلام بر تن پاک خون نشسته ی او
سلام باد به پیشانی شکسته ی او
سلام باد به غمهای ناشمرده ی او
سلام بر لب و دندان چوب خورده ی او
سلام بر جگری کز عطش چو آتش تافت
سلام باد بر آن سینه ای که نیزه شکافت
سلام بر مه افتاده زیر سمّ ستور
سلام باد به خورشید روی خاک تنور
سلام بر تن صد پاره ای که عریان ماند
سلام بر سر ببریده ای که قرآن خواند
سلام ما به قیام حسین و صبر حسن
سلام «میثم» بر زائرین قبر حسن
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
#غلامرضا_سازگار
@aleyasein_ir
از بس نبی به شخص علی التفات داشت
حتی در احتضار هم از این صفات داشت
خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است
گویی از او ارادۀ آب حیات داشت
بوی علی شفای غم و درد مصطفاست
ورنه رسول ، پیش از اینها وفات داشت
سینه به سینه اش دَم آخر نهاد و گفت:
هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت
هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب
ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت
محراب را چو غیرِ علی دید در نماز
او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت
محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس
آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت
چون گفت راز خود درِ گوشی بفاطمه
زهرای خسته ، خنده ز شوق ممات داشت
آغوش می گشود برای دو نور عین
از بس به بوسۀ حسنین التفات داشت
با هر نظر حبیب خدا داشت نکته ای
امّا نگاه زینب کبری نکات داشت
تا آخرین نفس نگران حسین بود
گاهی گریز روضۀ آب فرات داشت
در روزهای آخر عمرش ، بقیع را
آگاه از مصائب بعد از وفات داشت
تازه غم و مصائب زهرا شروع شد
آنکه به زیر سایه تمام کُرات داشت
فرمود : دخترم ، بخدا می برم پناه
زان فتنه گر که نقشۀ سیلی برات داشت
تو بازوی علی و علی بازوی خداست
از بازوی شکستۀ تو دین ثبات داشت
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
#محمود_ژولیده
@aleyasein_ir
صبر و شکیبایی به هر دردی روا است
جز در غمِ فقدانِ تو ای حضرتِ عشق
بعد از تو چشمِ آسمان را خون گرفته
شد روز و شب گریانِ تو ای حضرتِ عشق
هفت آسمان را در عزای خود نشاندی
داد از شبِ هجرانِ تو ای حضرتِ عشق
ای گوهرِ شب تابِ باغِ آفرینش
آیینه اشک افشانِ تو ای حضرتِ عشق
با مویه های یاسِ تو دل همنوا شد
این جانِ ما قربانِ تو ای حضرتِ عشق
مانده ز بعدت فاطمه در بیتُ الاحزان
آن کوثرِ قرآنِ تو ای حضرتِ عشق
جاریترین نورِ الهی گشته خاموش
حیف از رخِ تابانِ تو ای حضرتِ عشق
رفتی علی با فاطمه تنها نشسته
بر پیکرِ بی جانِ تو ای حضرتِ عشق
معراجِ روحانیِ تو سبز است و روشن
جاوید باد ایمانِ تو ای حضرتِ عشق
نورِ مبین ات تا قیامت مشعلِ ماست
دل در تبِ بارانِ تو ای حضرتِ عشق
بعدِ تو زهرا را به جوی خون نشاندند
شد اولین مهمانِ تو ای حضرتِ عشق
از تشتِ زهر و تشتِ زر زینب گواه است
خون بارد از چشمانِ تو ای حضرتِ عشق
بر آستانِ مهربانِ تو دخیلم
دستِ منو دامانِ تو ای حضرتِ عشق!
#هستی_محرابی
#رسول_اکرم #مرثیه_رسول_اکرم
@aleyasein_ir
حاجات خویش را دل من از خدا گرفت
تا اینکه برد نام حسن(ع) را، دعا گرفت!
بیمارِ لاعلاج چه بسیار دیده ایم
عرض توسلی به تو کرد و شفا گرفت
هرکه هوای کرب و بلا می کند، چرا؟
با ذکر یا حسن(ع)، سفر کربلا گرفت!
با دیدن مزار غریبت دلم شکست
در جای جای صحن دلم روضه پا گرفت
یک روز می رسد که شوم خادمِ حرم
این هدیه را ز دست کریم شما گرفت
روزی که گنبد و حرمش را بنا کنیم...
باید تمام صحن حسن(ع) را طلا گرفت
#محسن_زعفرانیه
#امام_حسن #مناجات_امام_حسن
@aleyasein_ir
مناجات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
2 آبان98
کوله بار معصیت دارم ببین دلواپسم
باز هم درمانده ام خوردم زمین دلواپسم
دل به بیگانه سپردم قسمتم آخر نشد
تا که باشم باتو یک شب همنشین دلواپسم
بسکه از تو دور ماندم شاهدی آخر دلم
با ریا و بی حیایی شد عجین دلواپسم
بد ضرر کردم که وابسته به این دنیا شدم
تیره شد قلبم که حالا این چنین دلواپسم
شهر پر شد ازگناه و بی تفاوت مانده ام
وای بر من که ندارم دردِ دین دلواپسم
دربه رویم باز کن آقا که غیر از خانه ات
دائما شیطان نشسته در کمین دلواپسم
میشود لطفی کنی آقا بگویی میرسی
در کنارم لحظه های واپسین دلواپسم
تو فقط دست مرا بگذار در دست حسین
راهی ام کن سال دیگر اربعین دلواپسم
#مداح : کربلایی_سید_رضا_نریمانی
#شاعر : روح_الله_پیدایی
@aleyasein
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
از هر دری من رانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
#استادعلی_انسانی
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
@aleyasein
وقتی که قال در حرمت حال می شود
دست دعا به شانه ی من بال می شود
در این همه مریض یکی را شفا مده
تقصیر توست این همه جنجال می شود
بر راه زائران تو کردیم گریه ها
این آبروی ماست که پامال می شود
از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم
آدم در این محیط سبک بال می شود
این نامه نیست بر پر و بال کبوتران
خون دل است سوی تو ارسال می شود
آباد شد کسی که ز گریه خراب شد
خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود
هر کس نمی رسد به در آفتاب او
معنی اگر چه نیز بود کال می شود
#محمد_سهرابی (معنی)
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
@aleyasein