eitaa logo
کانال رسمی شعر آل یاسین
6.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
131 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
امام کاظم(ع)_شهادت امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش نشست گرد یتیمی به چهره ی پسرش بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش هزار حیف که از جمع نوزده دختر یکی نبود کنار جنازه ی پدرش انیس و مونس او بود در سیاهی شب صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش سیاه چال کجا طایر بهشت کجا؟ هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش نیاز نیست ببندند چشم هایش را که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست نشان غربت فرزندهای دربدرش شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او درست موقع افطار پاره شد جگرش @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت با دستهای بسته مناجات می کند یک گوشه ای نشسته مناجات می کند از زخم تازیانه تنش تیر می کشد بال و پری که بسته به زنجیر می کشد ساقش شکسته بال و پرش درد می کند دیوار زخم زد به سرش درد می کند خورشید باز در ته گودال رفته است زهرا که دیده باز هم از حال رفته است دارند می برند تنش را غلام ها بر روی تخته پاره چه شد احترام ها شکر خدا تمام تنش جا به جا نشد شکر خدا که این کفنش بوریا نشد شکر خدا که باز تنش زیر پا نرفت سر نیزه باز در دهنش بی هوا نرفت شکر خدا که دور و برش ازدحام نیست ناموستان نظاره بزم حرام نیست @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت ناگهان خلوت من با زدنی ريخت به هم سفره‌ی ذكر مرا بددهنی ريخت به هم رويِ اين ساقِ ترک‌خورده بلندم كردند استخوانم پَسِ هر پا شدنی ريخت به هم كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری كرده ام و قلب زنی ريخت به هم ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد پسر فاطمه را با سخنی ريخت به هم لعنتی بس که از این موی سرم میگیرد زلف آشفته به هر آمدنی ریخت به هم كار تشييع مرا لنگه‌دری عهده گرفت از غم من دلِ هر سينه‌زنی ريخت به هم @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت یک شب آمد، زد لگد بر در، فقط گفتم حسن تازیانه رفت بالاتر، فقط گفتم حسن آن یهودی ناسزا می گفت امّا آن میان تا که آمد اسمی از مادر ، فقط گفتم حسن بی حیا، یک بار روی سینه ی من پا گذاشت ضربه ای هم زد به روی سر، فقط گفتم حسین روی سینه می نشست و گردنم را می فشرد مثل بسمل می شدم پرپر، فقط گفتم حسین تازیانه دور انگشتان من پیچید و بعد ناگهان افتاد انگشتر، فقط گفتم حسین از حرم تا قتلگه، پای برهنه می دوید عمه ام با حال مضطر، داد می زد" مادرم" تا بیاید؛ شمر ملعون کار خود را کرده بود پای آن ببریده حنجر داد میزد" مادرم " @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت آهسته گذارید روی تخته تنش را تا میخ اذیّت نكند پیرهنش را اصلاً بگذارید رویِ خاك بماند زشت است بیارند غلامان بدنش را این ساق به هم ریخته كِتمان شدنی نیست دیدند روی تخته ی در، تا شدنش را این مرد الهی مگر اولاد ندارد بردند چرا مثل غریبان بدنش را این مرد نگهبان كه حیا هیچ ندارد بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را این هفت كفن روضه ی گودال حسین است ای كاش نیارند برایش كفنش را نه پیرهنی داشت حسین نه كفنی داشت مدیون حصیرند مرتب شدنش را @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت زندان رواق روشنی شد غرق نورت دیوارها نمناک از شرم حضورت دهلیزها مستند هنگام عبورت زنجیر تسبیحی به دستان صبورت این بندها در بند زلف دلپذیرت موسای دربندی و هارون ها اسیرت یوسف که ترس از تنگی زندان ندارد جان جهان است او غم کنعان ندارد سیمرغ عاشق فکر آب و نان ندارد زندان توان بستن مردان ندارد عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان تصویری از دنیاست، حتی کنج زندان ای هفت دریا خیره در پهنای صبرت هفت آسمان یک برکه در دریای صبرت ای هفت شهر عشق در معنای صبرت زانو زدند ایوبها در پای صبرت آقا! به این حجم بلا عادت ندارم باید بگویم شاعرم، طاقت ندارم سنگینی شلاق و آن بازو!... خدایا زنجیر بر آن قامت دلجو!... خدایا چنگال زندانبان و آن گیسو! ... خدایا خون و شکست طاق آن ابرو!... خدایا هر چند در دستان او جام بلا بود از تشنگی یکریز یاد کربلا بود معصومه دلتنگ است چشمانش به راه است فهمیده‌اند انگار یوسف بی‌گناه است بر صورتش اما چرا ردی سیاه است پایان این قصه گمانم اشتباه است یوسف می‌آید روی تابوت است اما از اشک یاران دجله مبهوت است اما موسای ما از طور سینا بی عصا رفت تخت سلیمان باز با باد صبا رفت این نوح روی موجی از اشک و دعا رفت تا پر کشید اول دلش پیش رضا رفت بی او اگر چه عشق مشکی پوش می‌شد نور خدا بود او مگر خاموش می‌شد در بند بود و عالمی دربند اویند سادات جمله نوری از پیوند اویند شهزادگان اینجا همه فرزند اویند هر گوشه فرزندان دانشمند اویند وا می‌کند بر روی ما بن بست‌ها را باب الحوائج شد بگیرد دست‌ها را @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت عمري زديم از دل صدا باب الحوائج را خوانديم بعد از ربنا باب الحوائج را روزي ما كرده خدا باب الحوائج را ازمانگيردكاش "يا باب الحوائج " را هركس صدايش كرد بي چاره نخواهد شد كارش به يك مو هم رسد پاره نخواهد شد يادش بخيرآن روزها كه مادر خانه گه گاه ميزد پرچمي را سردر خانه پرمي شداز همسايه ها دور وبر خانه يك سفره نذري، قدروسع شوهر خانه مادر پدرهامان همينكه كم مياوردند يك سفره موسي بن جعفر نذر ميكردند عصرسه شنبه خانه ما رو به را ميشد يك سفره مي افتادو درد ما دوا ميشد با اشك وقتي چشم مادر آشناميشد آجيل هاي سفره هم مشكل گشا ميشد آنچه هميشه طالبش چندين برابر بود نان وپنير سفره موسي بن جعفر بود گاهي ميان روضه ما شور مي آمد پيرزني از راه خيلي دور مي آمد با دختري از هردوچشمش كور...مي امد بهر شفاي كودك منظور مي آمد يك بار در بين دعا مابين آمينم برخاست از جا گفت دارم خوب مي بينم آنكه توسل ياد چشمم داد مادر بود آنكه ميان روضه مي زد داد مادر بود آنكه كنارسفره مي افتاد مادر بود گريه كن زنداني بغداد مادر بود حتي نفس در سينه او گير مي افتاد هر باركه ياد غل و زنجير مي افتاد مي گفت چيزي برلبش جز جان نيامد...آه در خلوت او غير زندانبان نيامد...آه اين بار يوسف زنده از زندان نيامد آه پيراهنش هم جانب كنعان نيامد...آه از آه او درخانه زنجير شيون ماند بر روي آهن تا هميشه ردّ گردن ماند اين اتفاق انگار كه بسيار مي افتاد هرشب به جانش دست بد كردار مي افتاد نه نيمه ي شب موقع افطار مي افتاد انقدر ميزد دست او از كار مي افتاد وقتي كه فرقي بين شان در چشم دشمن نيست صدشكر كه مرد است زيردست وپا،زن نيست @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت باب الحوائج شد اگر موسی بن جعفر حاجات دل بستند بر موسی بن جعفر برعکس شد در بین سائل های خبره شد مبتدا:حاجت،خبر:موسی بن جعفر ذکر گدا تا پشت خانه یاابالفضل ذکر گدا در پشت در موسی بن جعفر با مشهد و شیراز و قم در خاک ایران؛ دارد اثر از هر نظر موسی بن جعفر بی جنگ ایران را به آنی از خودش کرد با لشکری از یک پسر موسی بن جعفر پروازمان وقتی که شد مشهد به بغداد شب یا رضا گفتم سحر موسی بن جعفر شد حاصلش جایی که نامش کاظمین است چون شد محمد ضرب در موسی بن جعفر دراین حرم از روبرویم یا جواد و آمد به گوش از پشت سر موسی بن جعفر شد مرقد معصومه عُشِّ چارده تن چونکه برایش شد پدر موسی بن جعفر هی ذکر قبلی مست بعدی گشت و گفتم موسی بن جعفر پشت هر موسی بن جعفر بر سفره ی نذریش مادر هم نوشته بر روی حلوا با شکر موسی بن جعفر در سفره ی مادر برای روضه دارد هر سال سهم بیشتر موسی بن جعفر آن جا که در زندان دم افطار،شلاق؛ می خورد تا وقت سحر موسی بن جعفر @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت سبزی جسم تو تاراج زمستان میشد بودنت فیض کثیر شب زندان میشد اشک شبهای مناجات تو در خلوت ها بر سر مردم قحطی زده باران میشد دل تاریک اگر حرف تو را میفهمید پا برهنه همه عمر پریشان میشد هر کسی سجده طولانی تان را میدید زن بدکاره اگر بود مسلمان میشد یا من ارجوه تو در خلوت زندان هایت بارها باعث تغییر نگهبان میشد چارده سال ز شرمندگی ات ای خورشید افتاب از افق چشم تو پنهان میشد جای یک قوم غم و درد و مصیبت دیدی پیری ات قیمت ازادی انسان میشد درد ناگفتنی مردم بی پشت و پناه از همان گوشه زندان تو درمان میشد به کدامین گنه ای مظهر صبر ملکوت گاه و بی گاه تنت طعمه طوفان میشد دست تاراج یهودی به تنت افتاده مثل یک تکه عبایی بدنت افتاده زخم ها روی تنت جلوه نمایی میکرد سلسله بر بدنت جلوه نمایی میکرد دست و پای پر دردت به تنت بند نبود سال ها بود که خون بدنت بند نبود افتابی و سیه چال سزاوارت نیست پاره پیرهن این حال سزاوارت نیست پسرت حسرت اغوش شما را دارد صبح و شب روی لبش ذکر خدایا دارد دخترت چشم به راه است کجایی اقا؟ روز او بی تو سیاه است کجایی اقا؟ بی تو در قلب پر اهش هیجانی شده است نیستی تا که ببینی چه جوانی شده است @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست هر کس که خرج غیر تو کرده ست طبعش را قطعاً ضرر کرده، پریشان از پشیمانی ست مانند "بُشر حافی" خود سر به راهم کن رو کن به این دل این دلی که رو به ویرانی ست باب الحوائج! شربتی، یا لقمه ی نانی مولا! پذیرا باش، دل مشتاق مهمانی ست لطفی کن امشب در به روی سائلت واكن من که خبر دارم در این خانه فراوانی ست عمری نمک گیر تو میباشیم و بدبخت است هرکس کنار سفره ی اولاد زهرا نیست شیراز، قم، مشهد شهادت میدهند آقا این سرزمین از لطف تو همچون گلستانی ست یک پنجره فولاد باید ساخت در صحنت این ایده از آن هنرمندان ایرانی ست تحویل میگیری دوچندان در حریم خود از جمع زُوارت هر آن کس که خراسانی ست از تو نوشتن، از تو خواندن روی منبرها کار "فؤاد" و "دعبل" و "عمان سامانی" ست مولا سفارش کن مرا در نزد فرزندت رؤیای من، رؤیای پیرمرد سلمانی ست بین دو راهی مانده ام در مرثیه دیگر اين شعر هم سردرگم ابيات پايانی ست ... شبهای تو با اذیت و آزارها طی شد ساق شکسته شاهد غم های طولانی ست بر روی پل جسم تو را دیگر رها کردند تا صبح محشر از غم تو دیده بارانی ست از بس کفن آمد برایت، مجلس شعرم دیگر اسیر جذر و مدی فوق طوفانی ست @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت به پای عشق حتی بر نمی‌خیزی،تجافی٭ کن بدون عشق هیچی ای دل زار، اعترافی کن اگر مرداب دریایی نشد، تبخیر خواهد شد بیا با عشق روی هم بریز و ائتلافی کن ندارد خیر، با غیر از کریمان راه پیمودن بیا و در مطاف کعبه هفتم طوافی کن وقوف ما به بیت الله عشق تو همه عمر است دل مجنون بیا در آستانش اعتکافی کن به عشق تو شدم آئینه ی "والکاظمین الغیظ" جواب عشق دنیای مرا، محشر تلافی کن گنهکاری به سمتت پابرهنه میدود آقا گنهکارم بیا من را شبیه "بُشر حافی"٭٭ کن تنت زیر شکنجه زخم‌دار و لاله‌گون آقا "سَلامُ الله علی المَقتُول فِی قَعرِ السُجون"،آقا ـــــــــــــــــــــــــــــ ٭تجافی:نیم خیز شدن ٭٭شخص گنهکاری که به دست امام کاظم توبه کرد و از صلحاء شد. @aleyasein
امام کاظم(ع) - شهادت خدایا آرزو دارم ببینم بچه هایم را در این خلوت اجابت کن دوباره ربنایم را ندارد فرق چندانی برایم روز و شب دیگر از این رو که نمی بینم رخ ماه رضایم را دلم تنگ است میخواهم کنار دخترم باشم چه می شد باز بر دوشم بیاندازد عبایم را نشد امروز دستم را بگیرد گرم در دستش ولی یک روز می گیرد غریبانه عزایم را دعاکردم برای حال زندانبان ولی افسوس تلافی کرد با شلاّق همواره دعایم را بلائی بر سرم آورد این جا سندی نامرد که جز مردن نمیبینم دراین دنیا شفایم را ندارد روزنی زندان امان ازدست زندانبان که با زنجیر غم بسته گلوی بی صدایم را ندارم قوتی حتی که برخیزم به روی پا فشارِضربه ی پایی شکسته ساقِ پایم را غریب و‌تشنه و زخمی به فکر همسر و فرزند "بیا‌ مادر - بیا مادر" ببینی کربلایم را @aleyasein