eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
940 ویدیو
118 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شعر آل یاسین: بر روز حساب خود براتی بفرست در باغچه ی دل نفحاتی بفرست با نام علی ، دهان خود شیرین کن با نام محمد ، صلواتی بفرست #رباعی_صلوات @aleyasein
سوگند میخورم به خداوند فاطمه اصلاً نبوده، نیست همانند فاطمه یا فاطرُ بِفاطمَه یعنی که فرق نیست جز این که او خدا بْوَد و بنده ، فاطمه مشکات خانواده ی مولاست نور او نور بهشت ، جلوه ی لبخند فاطمه جودش میان اهل مدینه زبانزد است بانوی آسمانی و بخشنده ، فاطمه او جای خود ، وسایل او هم مقدس است چادر نماز یا که گلوبند فاطمه بیخود که نیست سینه ی ما تیر میکشد باشد شریک فاطمه ، فرزند فاطمه آری غرور چادر زهرا لگد شده بعدش علی خجل شد و شرمنده فاطمه 🔸شاعر: @aleyasein
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمی‌تر که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست . ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد . زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش . چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم . مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست 🔸شاعر ّ @aleyasein
ما زنده از آنیم که بهر تو بمیریم اصلاً به همین عشق به دام تو اسیریم تو عرش نشین هستی و تو خیر کثیری ما خاک نشینیم و گدائیم و فقیریم ای زهره ی الله که منظومه ی نوری باران بزن این ظلمت ما را که کویریم ای کاش که در جمع "محبان" تو باشیم با این که چو یک "دانه ی خردیم"، حقیریم این آروزی ماست که فردای قیامت در زمره ی عشاق شما جای بگیریم در عرصه ی محشر به همه فاش بگوییم ما مست می کوثر و صهبای غدیریم مایی که سری پر ز تمنای تو داریم جز در کنف لطف تو سامان نپذیریم تا جود تو در کوچه هوادار فقیر است ما رهگذر دائم این کوی و مسیریم 🔸شاعر: @aleyasein
گر سهم دلم ز خرمنت خوشه بوَد در راه سفر ز خود مرا توشه بوَد چون قبله نما ، گشت به هر سو ، دیدم شش سمت دلم به سوی شش گوشه بوَد #شب_زیارتی_ارباب_معرفت #حاج_علی_انسانی @aleyasein
چه کربلاست ! که عالم به هوش می آید هنوز ناله ی زینب به گوش می آید چه موقفی ست ؟ که برتر ز کعبه می دانند ملائکند که اذن دخول می خوانند چه کعبه ای ست ؟ که حاجی شکسته است این جا به سوی قبله اش احرام بسته است این جا چه عرصه ای ست ؟ که دل ، تَرک خواب می گوید هنوز ، تشنه لبی آب آب می گوید چه چشمه ای ست ؟ که خون ، جای اشک می جوشد هنوز ، اشک ز چشمان مشک می جوشد چه محشری ست ؟ که هر دل ، ز سینه آواره ست هنوز ، مادر اصغر کنار گهواره ست چه منزلی ست ؟ که هر گوشه بیت الاحزان است هنوز ، موی همه نخل ها پریشان است چه مضجعی ست ؟ که آید ملَک به سوی زمین هنوز ، ناطق قرآن فتاده روی زمین تو گویی اشک ، ز چشمان ماه می آید صدای مادری از قتلگاه می آید ز خاک ، لاله و از سینه ناله می آید هنوز ، خون ز دو پای سه ساله می آید چه ساعتی ست ؟ فلق با سپیده می گوید چرا اذان ، سرِ از تن بریده می گوید ؟ سری به نیزه به خواهر نظاره ای دارد به طفلِ مانده به صحرا اشاره ای دارد @aleyasein
#شهدای_جهاد_علمی قلمت حکم تبر داشت بر اندیشهٔ کفر مکتبت عطر خوش سنگر اسلام گرفت #زهرا_شعبانی @aleyasein
به درگه احدی خم نمی کنم سر را مگر به جز تو که داری هوای نوکر را رسد به هرچه که خیراست بی برو برگرد هرآنکه بر کرم تو سپرد باور را تو دست خیر خدایی برای جملهٔ خلق کشانده تا به حرم رحمت تو کافر را معرفم به همه ، پای ثابت روضه نوشته اند کنار حرم ، کبوتر را هوای صحن دلم حال روضه می گیرد رسید پنجه گرفت از سه ساله زیور را برای آنکه نگاهش همیشه بود ،حسین چه مشکل است ببیند حسین بی سر را نوشتن از عطشت صفحه مرا سوزاند حرارت لب تو خشک کرده جوهر را 🔸شاعر: @aleyasein
زائری دیدم که دارد چشمِ تر می‌آورد یک نفر هم نذر پاهای تو سر می‌آورد کفتری دیدم که از بالابلندِ گنبدت نذر چوبِ جاروی صحن تو پر می‌آورد مادری دیدم؛ شب جمعه؛ که با قدی کمان بین صحن تو زبانِ نوحه‌گر می‌آورد خواب ، چشمم را که می‌بندم به پابوسی تو می‌برد روح مرا ؛ وقتِ سحر می‌آورد من یقین دارم نسیمی که به پرچم می‌خورد از دلِ تنگم برای تو خبر می‌آورد رو به صحنت سجده کردم ؛ مُهرِ تربت خیس شد بوی خاک کربلا هم گریه در می‌آورد دَلوِ چشمم از تهِ چاهی که در آن اشک نیست با طنابِ روضه‌ات خونِ جگر می‌آورد نسل اندر نسل نوکرزاده ؛ مجنون زاده‌ایم می‌رود دیوانه‌ای ؛ دیوانه‌تر می‌آورد شاد خواهد شد؛ چرا که سینه‌زن آورده است از تبارِ نوکران هر کس پسر می‌آورد زائرم؛ حتی پس از مرگم؛ چرا که در حرم ... باد ، از خاکم غباری مختصر می‌آورد 🔸شاعر: @aleyasein
شکرِلله که حق را به من آموخت حسین شعلۀ حُبِ علی ،در دلم اَفروخت حسین هر کسی عبد حسین است ،همان عبد خداست با خدا حرف زدن را به من آموخت حسین آری از روز ازل بود، که با دستِ خودش مِحنتِ فاطمه را در دلم اَندوخت حسین با صدای سخنِ عشق ، به دنیا فرمود: ذره ای دینِ خدا را به تو نفروخت حسین با ستمکار ، سخن از درِ تذلیل نگفت ذلت و خواری و لبخند ! نیاموخت حسین تَهِ گودال اگر زمزمۀ یارب داشت زیرِ شمشیر و سنان ، دیده به ما دوخت حسین کهنه پیراهنِ او هم به خدا غارت رفت بر تنِ خویش به جز نیزه نَیاَندوخت حسین آتشِ عشقِ خدا و عطشِ کشته شدن آنقدَر داشت ،که لب تا جگرش سوخت حسین کربلایی نشود ، هر که فدایی نشود بر سرِ نیزه چو خورشید، بَر اَفروخت حسین @aleyasein
به انتظار نشستیم کربلا بشود که پیش مرگی مولا نصیب ما بشود به جان کرببلا عطر عید قربان است خوشا کسی که چنین در منا فدا بشود سر تعارفمان نیست با حسین ولی کجا به دادن سر دین ما ادا بشود بدا به نامۀ اعمال ما به روز حساب نماز صبح شهادت اگر قضا بشود خدا نبخشدمان گر دمی که جان داریم خیام دوست، گذر گاه اشقیا بشود خدا نبخشدمان گر دمی که ما هستیم سه شعبه در گلوی شیرخواره جا بشود خوشا که جان بدهیم و به لحظه ای نرسیم که جسم اکبر او جمع در عبا بشود به قطعه قطعه شدن در هوای عشق حسین رضا دهیم، خداوند اگر رضا بشود @aleyasein
خواهم که با خیال تو شب ها به سر برم خود می‌برد خیال تو از دیده #خواب را #حسین_جان @aleyasein