#معجزات_امام_زمان سلام الله علیه
🔻در باب متوسّل شدن آقا مهدى شيرازى لال به آن حضرت در سرداب مقدّس است كه گويا شدن زبانش از اعجاز آن جناب مى باشد.
سيد علّامه، آقا ميرزا محمد حسين شهرستانى- اعلى اللّه تعالى في الخلد مقامه- در زوائد الفرائد ذكر فرموده: از جمله كرامات حضرت حجّت منتظر- عجل اللّه فرجه- كه در سرداب مقدّس ظاهر شد، آن است كه شخص لالى در سرداب منوّر، شفا يافت و اين خبر، كم كم شايع شد، تا آن كه مذكور گرديد.
آن شخص وارد كربلا شده است، به قصد ملاقات او و تحقيق حال، به منزلش رفتيم؛ خانه نبود.
بعد از مراجعت به خانه اش، وقتى خبردار شدند به قصد ملاقات او رفته بودم؛ عصر با رفقايش به منزل حقير آمدند، من جمله از رفقايش، عالى شأن عمدة التجّار، حاجى كربلايى اسماعيل، تاجر شيرازى، ساكن كاظمين است و غير ايشان كه غالب از ثقات و معتمدين اند و با او از هند در كشتى نشسته، كمال معاشرت را داشتند و همه شهادت دادند او لال بوده و از قراين خارج و داخل، به لال بودن او قطع حاصل شد.
اسم خود آن شخص، آقا مهدى است و شيرازى ساكن ملومين از توابع ماچين مى باشد. حاج كربلايى اسماعيل مذكور، بيان كرد: آقا مهدى، پسر عموى من است.
به قدر دو هزار تومان مايه تجارت داشت كه در طىّ معاملات كم كم تلف شد. او به جهت غصّه اين امر و فكر و خيالات، مخبّط شد و به جنون منجر گرديد. مدّتى مجنون بود تا اين كه با معالجه و غيره، جنونش تخفيف يافت و در زبانش لكنت پيدا شد.
چون بالمرّه جنون رفع شد، زبانش بالكلّيه لال شد طورى كه جز به اشاره نمى توانست مطالب را افهام كند، سه سال و كسرى به اين حالت بود تا اين كه ما عازم زيارت عتبات شديم، او هم به قصد توسّل و استشفا و ملاقات مادرش كه در عتبات بود، طالب اين معنى شد و با ما در كشتى نشست تا به بغداد رسيديم.
در همين حال جهاز دودى به سرّ من راى مى رفت. او را به زيارت آن جا روانه كردم و خود در كاظمين ماندم.
سپس خود آقا مهدى در بيان قضيّه سرّ من راى شروع كرد و
گفت: روز پنج شنبه، نهم ماه جمادى الثانى سنه هزار و دويست و نود و نه كه سنه حال است، وارد سرّ من راى شدم و بعد از زيارت حرم مطهّر، پاى منبر روضه خوانى نشستم. سيد عبّاس بغدادى روضه خواند، گريه كردم و در دل، ملتجى و متوسّل بودم.
صبح جمعه نيز به منزل بعضى از طلّاب رفتم كه مجلس روضه خوانى داشتند، از آن جا به منزل حجة الاسلام حاجى ميرزا محمد حسن شيرازى- سلّمه اللّه تعالى- رفتم و با اشاره، التماس دعا كردم.
ايشان نيز اظهار محبّت و دعا كردند. بعد از آن رفتم كه در سرداب مشرّف شوم، كسى را نيافتم كه برايم زيارت بخواند.
سپس به منزل مراجعت كردم، عصر دوباره رفتم و بر در سرداب ايستاده، بر ديوار نوشتم: من لالم؛ به جهت من زيارت بخوانيد. آن گاه شيخ على روضه خوان از سرداب بيرون آمد، نوشته را به ايشان نشان دادم. او به سيّدى گفت: اين شخص را زيارت بده!
گفت: پول بياورد. من به اشاره گفتم تا آن شخص از خود، چيزى به او داد، مرا داخل سرداب كرده، زيارت داد.
سپس مرا نزد صفّه غيبت طلبيدند. چون تاريك بود و من غريب و تنها بودم؛ مى ترسيدم. عاقبت رفتم، ديدم آن جا چاهى است؛ دو نفر همان جا نشسته بودند، زيارتى خواندند و چيزى خواستند. من يك قمرى به ايشان دادم، خم شدم، لب چاه را بوسيدم و عرض دل خود بيان كردم، سپس به سمت صحن سرداب بيرون آمدم، ايستادم كه نماز زيارت بخوانم و به موجب عادت تكبير را به اشاره گفتم. تا قصد قرائت كردم،
زبانم به بسم اللّه الرّحمن الرّحيم جارى شد. سپس قرائت و اذكار را به تجويد خواندم و بعد از نماز، دو دوره تسبيح، استغفار كردم و صيغه توبه خواندم.
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان جلد ۲ باب معجزات صفحه ۴۶۸
کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49