به نظرم #خوشبختی یک احساس هست؛ یعنی خوشبختی چیزی نیست که بشه مثلا براش یک سری شاخصهایی تعیین کرد
بعد بگیم اگر هر کسی این شاخص هارو داشت خوشبخته، اگر نداشت، خوشبخت نیست یا بدبخته
نظر شما چیه؟ به نظر شما خوشبختی چیه؟
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (۱)
ببینید خیلی از ماها بر اساس نیازها و کمبودهایی که توی زندگیمون احساس میکنیم یکسری نقاط ایدهآل رو از جهات مادی و معنوی برای خودمون تعیین میکنیم و فکر میکنیم در مسیر زندگی اگر موفق شدیم به اون نقطهها برسیم خوشبخت میشیم؛
یعنی خوشبخت بودن خودمون رو اینطوری تعریف میکنیم: «من باید در اون نقطهی ایدهآل زندگی قرار بگیرم تا خوشبخت باشم و تا زمانی که به اون نقطه نرسیدم پس خوشبخت نیستم»
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (۲)
حالا اون نیازها و کمبودهای ما که باعث میشه ایدهآلهای متفاوتی برای خوشبختی خودمون ترسیم کنیم بر چه اساسی در ما ایجاد میشه؟
یعنی چه چیزی باعث میشه که من اینطور فکر کنم: «در فلان موضوع تو زندگی خودم مشکل یا کمبود دارم و اگه تو زندگیم به فلان نقطه برسم این مشکل حل میشه و کمبود جبران میشه و خوشبخت میشم»؟
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (۳)
اصلی ترین دلیلی که باعث میشه در قلب انسان «احساس نیاز به موضوعی» ایجاد بشه و انسان کمبودی در زندگی خودش ببینه؛ تا حدی که دست نیافتن به اون موضوع رو دلیل «عدم خوشبختی» خودش بدونه، «نگاه کردن و مقایسه کردن» هست، یعنی چی؟
یعنی وقتی ما دائما به زندگی بقیه #نگاه میکنیم، چه بخواهیم چه نخواهیم به مرور زمان با این نگاه کردن ذهنمون شروع میکنه زندگی مارو با اون چیزی که از زندگی دیگران میبینه #مقایسه میکنه و میخواد به اون سمت حرکت کنه
👈مثلا وقتی من نگاهم به زندگی همسایه، یا فامیل، یا سلبریتی یا هر کس دیگهای به غیر از خودم باشه، ذهنم به صورت ناخودآگاه میاد داشتههای زندگی اون فرد رو برای من بزرگ میکنه و رفته رفته من احساس میکنم که اگر داشتههای اون فرد رو نداشته باشم زندگیم لنگ میزنه و مشکل داره
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (۴)
اگه ۳ تا متن قبلی رو خونده باشیم خیلی راحت به پاسخ سوال اولمون میرسیم که پرسیدیم «خوشبختی دقیقا چیه؟»
پاسخ سوال اینه: خوشبختی نقطهی خاصی نیست که بخواهیم تعریف خاصی ازش داشته باشیم، خوشبختی فقط یک احساس هست که به صورت مستقیم با نوع نگاه ما به اطرافمون در ارتباطه؛
احساسی که هر کسی میتونه داشته باشه، حتی اگر به نظر بقیه اون شخص خوشبخت نباشه!
🔸#خوشبختی دقیقا چیه؟ (۵)
🔸 محمد آقا و نرگس خانم:
ماهیانه درآمد ۱۳ تومنی دارند، صاحب یک خودرو پراید هستند، منزلشان اجارهای و ۷۰ متر هست، دو فرزند خردسال دارند و مقداری کمی پس انداز...
وقتی از اونها در مورد زندگیشون سوال میکنیم اینطور میگن: خداروشکر شرایطمون خوبه، البته طبیعیه که گاهی سختیهایی در مسیر زندگی پیش میاد، ولی خداروشکر هیچوقت گیر نیافتادیم و باهم از سختیها عبور کردیم، مهم تو زندگی آرامش داشتن کنار همدیگه هست که ما داریم، تازه خدا دوتا فرشته نازنین هم بهمون داده و با حضور اونها تو زندگیمون واقعا احساس خوشبختی میکنیم
🔸آقا امیرعلی و همسرش عاطفه خانم:
درآمد ۱۸ تومنی دارند، صاحب یک خودرو سمند هستند، منزلشان اجارهای و ۱۱۰ متر هست، دو فرزند خردسال دارند و مقداری زیادی پس انداز...
وقتی از اونها در مورد زندگیشون سوال میکنیم میگن: شرایط زندگیمون ایدهآل نیست، وضعیت مملکت هم خرابه، کاش تو این وضعیت دوتا بچه نمیآوردیم و اونارو بدبخت نمیکردیم، ما نمیتونیم از پس مخارج زندگی بر بیاییم و با این شرایط سخت واقعا احساس خوشبختی نمیکنیم
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (۶)
بیایید زندگی اونها رو بررسی کنیم؛ ببینیم چرا «محمد و نرگس» با اینکه شرایط مادیشون سخت تر هست احساس خوشبختی دارن، اما «امیرعلی و عاطفه» با اینکه اوضاعشون بهتره ولی احساس خوشبختی ندارن
برای اینکه به جواب برسیم ۲ تا سوال ازشون پرسیدیم👇
سوال اول: #هدف شما از زندگی چیه و میخواهید به چه جایگاهی برسید؟ هدف مشخصی دارید؟
سوال دوم: #برنامه_روزانه شما چیه؛ یعنی در روزهای عادی معمولا به چه کاری مشغولید و زمانهایی هم که میخواهید #تفریح و استراحت کنید چیکار میکنید؟ (بیزحمت مقداری با جزئیات بگید)
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (۷)
پاسخ «عاطفه و امیرعلی»👇
در مورد #هدف از زندگی و اینکه آیا هدف مشخصی دارن یا نه «عاطفه و امیرعلی» گفتن:
خب معلومه دیگه زندگی میکنیم که پیشرفت کنیم، جایگاه شغلیمون بالا بره، از جهت درآمد رشد داشته باشیم تا آیندهمون تضمین باشه؛ بتونیم برای خودمون خونه بخریم، بچههامونو سر و سامون بدیم و کمکشون کنیم تا زندگی راحتتری داشته باشن و سختیهایی که ما تو زندگی داشتیم اونا نداشته باشن و خوشبخت بشن، البته به غیر از تضمین آیندهی بچهها دوست نداریم خودمون هم تو دوران بازنشستگی سختی بکشیم و سر بار بچههامون باشیم، برا همین باید برای اون موقع هم فکر کنیم، خلاصه تو یک جمله: هدفمون خوشبختی خودمون و بچههامون هست😊
در مورد #برنامه_روزانه و #تفریح امیر علی گفت:
والا چی بگم، من که صبح بلند میشم میرم سمت محل کار و اونجا با همکارا صبحونه میخوریم و مشغول کار هستم تا غروب، بعدشم که میام خونه و با بچهها و عاطفه خانوم هستیم، گاهی خرید میکنم، بعدشم شام میخوریم و میخوابیم، ولی فکر کنم چون گفتید با جزئیات توضیح بدیم جزئیاتو عاطفه خانوم براتون بگه بهتره، چون من زیاد حواسم به جزئیات نیست😄
عاطفه خانوم که سینی میوه رو تازه آورده بودن، یه لبخندی به امیرعلی زد و ادامه داد: من صبحها که بلند میشم آقا امیرعلی رفته سرکار، صبحونه رو آماده میکنم و بچههارو صدا میزنم بیان سر سفره، صبحانه رو که خوردیم بچهها میرن سراغ بازیهای خودشون، منم میرم سراغ ناهار، اگر هم رخت و ظرفی بود میشورم، وسطاش اگه بیکار بشم یه مقداری تو گوشی میچرخم؛ اینستارو نگاه میکنم، گاهی چت میکنم، البته با بچهها هم این وسط سر و کله میزنم و... تا ظهر بشه، وقتی ناهار خوردیم ظرفا رو میشورم، نمازم رو میخونم یکم تلویزیون میبینم و بازم یه مقداری تو گوشی میچرخم😅 و منتظر میشم تا امیرعلی از سر کار بیاد تا با هم یه چایی یا میوه بخوریم
چایی رو که خوردیم امیرعلی یه کمی میره سر موبایلش یا بعضی روزا یه نیم ساعتی چرت میزنه، بعدشم معمولاً یه مقداری با هم صحبت میکنیم، یواش یواش من مشغول آماده کردن شام میشم، اگه خریدی هم داشته باشم امیرعلی جان زحمتشو میکشه میره بیرون انجام میده البته بچهها هم با خودش میبره و براشون خوراکی و وسیلههایی که دوست دارن رو میخره؛ آخه نه امیرعلی نه من دوست نداریم بچهها تو زندگی احساس کمبود داشته باشن... اگر هم خرید نداشتیم امیرعلی بیرون نرفت تو این زمان یا میره دوش میگیره یا کارای شخصی خودشو انجام میده یا میره سر گوشی
خلاصه شامو که خوردیم میشینیم باهم یه فیلم یا سریال میبینیم، بچهها هم مشغول کار خودشون و بازی هستن، هر موقع خوابشون گرفت میفرستم برن بخوابن، ما هم میگیریم بعدش میخوابیم، معمولا برنامههای روزانه به همین صورت پیش میره، مگر اینکه کار خاصی پیش بیاد یا روزهای تعطیل باشه، برای روزهای تعطیل و تفریح هم یه برنامههایی داریم که فکر میکنم امیرعلی بهتر میتونه این بخش رو توضیح بده☺️
امیرعلی که داشت میوه میخورد دستاشو با دستمال کاغذی پاک کرد و با پشت دستش لبهاشو تمیز کرد، بعدش ادامه داد: والا برای روزای تعطیل که من دوست دارم بریم مهمونی یا مثلا رستورانی یا پارک و... ولی خب اختیار ما مردا دست خانوماست😅، هرچی عاطفه خانوم بگه انجام میدیم؛ عاطفه جان هم بیشتر از مهمونی و مسافرت علاقه داره بریم بازار، حتی اگه خرید نکنیم بازار گردی رو دوست داره😁 خلاصه میریم بیرون حالا گاهی مهمونی میریم یا خرید یا پارک، بالاخره یه جایی میریم، البته بعضی وقتا هم که حسشو نداریم میشینیم تو خونه فیلم میبینیم و بیرون نمیریم، همین.
اینجا صحبتهای ما با آقا امیرعلی و عاطفه خانم به پایان رسید، بعدشم یه چایی و شیرینی پیششون میل کردیم و از خدمتشون مرخص شدیم.
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (۸)
پاسخ «نرگس و محمد»👇
در مورد #هدف از زندگی «محمد و نرگس» گفتن: ما هدفمون از زندگی مشترک اینه که برای رسیدن به اهداف معنوی و مادیمون به همدیگه کمک کنیم؛ یعنی تو مسیر زندگی تکمیل کننده همدیگه باشیم تا بتونیم به اندازهی خودمون روی بچههامون، خانوادهمون و جامعه اثر مثبت بزاریم، تو یک جمله: هدفمون اینه در کنار هم رشد کنیم تا اثر بهتری بذاریم😊
در مورد #برنامه_روزانه و #تفریح محمد گفت: من صبحا یه مقداری زودتر بلند میشم از خواب تا قبل از اینکه برم سمت محل کار، برم نونوایی و یه نون بگیرم، نرگس جان هم لطف میکنه یه صبحانه دو نفری آماده میکنه که اول صبح با انرژی ویژهی همسرانه برم سر کار😊 بعد از صبحونه هم راه میافتم و تا به محل کار برسم حدود بیست دقیقه میکشه و پشت فرمونم، سعی میکنم تو این زمان یک مقداری از یه کتاب صوتی رو تو ماشین گوش کنم، با اینکه زمانش خیلی کمه و به چشم نمیاد ولی تا الان پشت فرمون چندین کتاب به درد بخور گوش کردم که خیلی برام مفید بوده، خلاصه تو محل کارم تا عصری با همکارا هستیم، ناهار هم همونجا میخورم تا بعد از ظهر بیام خونه، عصری هم که برمیگردم خونه وقتی رسیدم نرگس میاد یه چایی برام میاره، بعدش...
به اینجا که رسیدیم موبایل محمد زنگ خورد، مثل اینکه کار مهمی باهاش داشتن و باید جواب میداد برای همین رویکرد به نرگس و گفت: نرگس جان شما برنامه خودتو بیزحمت میگی، بابا زنگ زده من باید جواب بدم
ادامه👇
با اینکه خیلی دوست داشتم چندماهی استراحت کنم تا خستگی اربعین کاملا از تنم در بره😆 ولی خب کلی از کارا و برنامههام مونده بود که مجبور بودم زودتر انجام بدم (برج ۱۰ هم امتحان دارم از الان باید شروع کنم که اون موقع آماده باشم😬)
ادامه مطالب «#خوشبختی دقیقا چیه» رو هم نوشتم تقریبا آماده هست؛ اتفاقا خیلی جالب و خفن شده😊 ان شاءالله از فردا شب که شب اول ربیع هست براتون میزارم؛
باشد که رستگار شوید😌
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (ادامه قسمت ۸)
وقتی محمد آقا از سر کار میاد میشینیم باهم یه میوه میخوریم و از اتفاقاتی که از صبح افتاده باهم صحبت میکنیم، بعدشم هردومون یه مقداری استراحت میکنیم و چرت میزنیم که خستگیمون در بره... بعد از استراحت هرکدوممون زودتر بیدار شدیم یه چایی میزاریم تا با بچهها یه چایی بخوریم☕️
چایی رو که خوردیم من میرم سراغ آماده کردن شام، آقا محمد هم اگر روز فرد باشه میرن باشگاه، روزهای زوج هم اگر خریدی داشته باشیم انجام میدن، یا بچه هارو میبرن بیرون دور بزنن و یه هوایی به سرشون بخوره، اگر هم محمدجان بیرون نره تو خونه به من کمک میکنه با همدیگه شامو درست میکنیم یا اگر کاری از قبل مونده باشه کمک میکنه تا انجام بدیم😊
شامو که خوردیم بچهها تنهایی سفره رو جمع میکنن، اتاق خودشون رو مرتب میکنن و اسباب بازیها رو جمع میکنن، تو خونه هم اگر کارهای خورده ریزه باشه انجام میدن، ما زیاد کمکشون نمیکنیم تا کارهارو خودشون تنهایی انجام بدن که وقتی میرن تو رختخواب کاملا خسته باشن و راحت بخوابن
ادامه دارد... (فردا شب میزارم)
🔸 #خوشبختی دقیقا چیه؟ (ادامه قسمت ۸)
من و محمد جان هم موقع خواب بازم باهم صحبت میکنیم☺️، البته شبها که سرمون خلوتتره بیشتر در مورد اتفاقات مهمتر زندگی باهم صحبت میکنیم؛ مثلا در مورد کارهایی که تو زندگی باید انجام بدیم یا نباید انجام بدیم و... البته حرفامون معمولا خیلی طولانی نیست ولی تو همون زمان کم وقتی با محمدجان صحبت میکنیم یک احساس آرامش خوبی به انسان دست میده؛ اینکه یک همدمی داره و میتونه حرفاشو باهاش بزنه و زندگی بهتری داشته باشه...
نرگس زیر چشمی یک نگاهی به محمد کرد و ادامه داد: البته این آرامش پیدا کردن رو من از طرف خودم میگم، چون وقتی با محمد جان صحبت میکنم واقعا احساس آرامش پیدا میکنم، حالا محمد آقارو نمیدونم!😊
محمد که از این شوخی نرگس خندهش گرفته بود، سریع گفت: اتفاقا من هم خیلی ذهنم خالی میشه وقتی با نرگس جان صحبت میکنم و واقعا احساس آرامش بهم دست میده؛ من خیلی برام مهمه که تو زندگی داریم راه رو درست میریم یا نه؟ به سمت هدفمون حرکت میکنیم یا نه؟ برای همین وقتی با نرگس جان در مورد کارهایی که تو زندگی انجام میدیم و فکر میکنیم درست نیست صحبت میکنیم، یا در مورد کارهایی که باید انجام بدیم و ازش غافل بودیم صحبت میکنیم و برای انجامش برنامه ریزی میکنیم، واقعا احساس آرامش میکنم از اینکه که بیهوده زندگی نمیکنیم و داریم پیشرفت میکنیم، این آرامش به خاطر حرف زدنم با نرگس خانم هست😊
نرگس حرفهای محمد رو تکمیل کرد و گفت: به نظر من اگر خانم و آقا تو زندگیشون «هنر حرف زدن» رو بلد باشن خیلی در آرامش و موفقیتشون کمک میکنه و میتونن در کنار هم زندگی لذت بخشی داشته باشن و خوشبختی رو حس کنند...
نرگس یک نگاهی به محمد کرد و گفت: فکر میکنم برنامهی روزانه زندگی رو تقریبا گفتیم، من دیگه نکتهای به ذهنم نمیرسه که بخوام بگم☺️
محمد هم گفت: منم نکتهی خاصی به ذهنم نمیرسه، برنامهی روزانه ما تقریبا به همین صورت پیش میره... مگر اینکه کار خاصی پیش بیاد یا مسافرت باشیم یا تعطیل باشه که ممکنه برنامه یه مقداری تغییر کنه
ادامه دارد... (فردا شب میزارم)