هدایت شده از شعر و زندگی 🌷
😀شوهر یک لا قبا....از زبان یک خانم....شعر طنز
آن ادا اطـوارهــای بنــدری مال خودت
قهر و ناز لحظه های دلبری مال خوت
آن النگوی طلا و ســاعتی که سالهاست.
قول دادی که برایم می خری مال خودت
ناز وچشم و جان و قربان وعزیز و عشق من....
یا از این دختر از آن دختر سری مال خودت
از توی بی چشم و رو یک مو اگر کندم بگیر
این لباس و کیف و کفش و روسری مال خودت
چرخ بازی های دور حوض کاشی سهم من
اخم و تخم و قیل وقال زرگری مال خودت
آن همه قـمپــوز در آوردی برای مــادرم.
بندر عباسی که گفتی می بری مال خودت
هدیه ی دوران خدمت را نمی خواهم بیا.
این پتوی کهنه ی خاکستری مال خودت
بعد از آن دل دادن و قلوه گرفتن با پری.
پیش من گفتی به چشم خواهری مال خودت
پنج سالی منترم کردی که با صد طمطراق
خانه می گیری و زودم می بری مال خودت
ورپریده تازگیها با پری ها می پری
این پری و آن پری و صد پری مال خودت.
از زبان من بگو رفتی اگر پیش پری
شوهر یک لا قبای بندری مال خودت
#فرامرزاکبری
@shearozendegi
خدا شناسی ( دو جنین.....)
در دهکده ای یک زن محجوب و متین است
از فضل خدا در شکم او دو جنین است
پرسید شبی از قُل دوّم ؛ قُل اوّل
این مسئله را جان برادر بنما حل...
اوقات زیادی که مرا خواب ربودهَ ست
یک پنجره سمت من سر گشته گشودهَ ست
در عالم روءیاست مرا حال غریبی
پر می زنم از شوق به دنیای عجیبی
من فکر کنم خارج از این کیسه ی تاریک
دنیای قشنگیست پر از منظره و شیک
در خارج از این مرحله شهریست درخشان
باغیست پر از میوه و گل های فراوان
آزاد و رهائیم در آن عالم دیگر
از ناف جدائیم در آن عالم دیگر
شیر و عسل و آب گواراست در آنجا
در اصل فقط زندگی ماست در آنجا
دختر که پر از عشوه و ناز است ؛ در آنجاست
باغی که درش بر همه باز است ؛ در آنجاست
تخت و قدح و میکده آنجاست. برادر
بد مستی و هم عربده آنجاست ، برادر
چشم و دهن و دست و زبان است در آنجا
پائیست که چون رود روان است در آنجا
اینجا که فقط دخمه گور است ، برادر
آنجاست که سر چشمه ی نور است ، برادر
رقصیدن و خندیدن و آواز در آنجاست
آموخنتنِ حرفه و پرواز در آنجاست
اینجا که هنر نیست ؛ بساط هنر آنجاست
شعر و قلم و دفتر و علم و اثر آنجاست
مجنون ستمدیده و فرهاد در آنجاست
آیینه و آب و چمن و باد در آنجاست
از بی کسی و گوشه نشینی خبری نیست
از خوردن خون های جنینی خبری نیست
نوشیدنی و چرخش ِ انواع شراب است
یا بهتر از آن خوردن انواع کباب است
البته در آن رنج و غم و آتش و دود است
بیماری و بدبختی و هم اوج و فرود است
هر کس که در آن مرحله اندیشه نماید
قفل از در درماندگی خود بگشاید
آنجاست عمو و پدر و عمه و خاله
چون رود ِ روانیم، نه اینگونه مچاله
امروز اگر زنده و پر جوش و خروشیم
خون از دل یک مادر رنجور بنوشیم
یک مادر خوبیست که دائم نگران است
هر روز به فکر من بی تاب و توان است
آزرده برای من و تو جان خودش را
هر لحظه دهد بر من و تو نان خودش را
او داده به ما از دل و جان شیره ی جان را
بخشیده به ما از از کرمش تاب و توان را
ما در شکم اوست که آرام گرفتیم
از موهبت اوست اگر کام گرفتیم
هر چند نبینیم ولی او همه جا هست
او در همه ی مرحله ها حافظ ما هست
انکار نباید بکنی مادرمان را
نزدیک تر از رگ به همین پیکرمان را
خون خوردن و تاریکی این مرحله بس نیست؟ ؟!
دنیای من و تو که در این کنج قفس نیست!!
یک روز از این پیله در آئیم ، من و تو
در اوج فلک پر بگشائیم ، من و تو
پرواز از این کیسه به یک عالم دیگر
پرواز از آن مرحله تا عالم ِ محشر
هر مرحله ای باعث رشد است و کمال است
این ها همه از فضل خدای متعال است
باید که که در این مرحله هوشیار بمانیم
لا حول ولا قوه الا ......بخوا نیم
#
خندید به افکار برادر ؛ قُل دوّم
آن لخته ی سر بسته ی کافر ؛ ؛قُل دوّم ؛
#فرامرزاکبری
@alikhanabadi
🌳زندگی در حال
ازخودت بیرون بیا یک ذرّه قیل و قال کن
در وجودت ریشه های خشم را پامال کن
زندگی آجیل شور و تلخ و شیرین درهم است
با خوشی یا نا خوشی از هر دو استقبال کن
چشمـه از عشق خدا هرلحظه قل قل می کند
کوزه ی دل را ببر از عشق مالامال کن
لحظه ای با دسته هـای چلچله همراه شو
از تنت بیرون بــزن یــا دستها را بال کن
چشم وهم چشمی و هی بالا نشینی تا کــجا
حرص فردا را رها کن زندگی در حال کن
این همه دنبال خوشبختی تــه فنجان نـگرد
قهوه ی خوشبختی یَت را در خودت دنبال کن
با نداریها بساز و لذت از دنیا ببر
زندگی کن ٬ زندگی کن ٬ زندگی کن ٬ حال کن
#فرامرزاکبری
@alikhanabadi