#وارده 1 👇
✅نقد حجتالاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 2 👇
✅نقد دکتر سیدمهدی زریباف
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 3 👇
✅نقد دکتر محمدرضا قائمی نیک
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 4 👇
✅نقد استاد مهدی هادوی تهرانی
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 5 👇
✅نقد دکتر مهدی حسین زاده یزدی؛
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده ۶ 👇
✅نقد آیت الله ابوالقاسم علیدوست؛
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 7 👇
✅ متن PDF بخشی از نخستین کنگرهٔ اقتصاد اسلامی، مشهد مقدس، شهریور 1367
یکی از بهترین کنگرههای اقتصاد اسلامی که متأسفانه چندان مورد توجه قرار نگرفت و مطالبش هنوز فرآوری نشده است!
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 8 👇
✅نقد حجتالاسلام و المسلمین سیدحسین میرمعزی؛
پیوست متن چند مقاله از ایشان که در طول ده سال گذشته نگارش شده است.
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 9 👇
✅نقد بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 10👇
✅ نقد استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری
در حدود 40 سال پیش!
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 11👇
✅ نقد مقام معظم رهبری؛
ده فیش از آیتالله سیدعلی حسینیالخامنهای
در لزوم تحول فقاهت به منظور اداره اسلامی جامعه
به مناسبت دهمین سالگرد حضور معظم له در شهرستان قم
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 12👇
✅ نقد حجتالاسلام و المسلمین معصومینیا؛
پژوهشگر و دانشیار گروه آموزشی اقتصاد و بانکداری اسلامی
گفتگوی اختصاصی با سایت فکرت
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده 13👇
✅ نقد حجتالاسلام و المسلمین سید احمد غفاری قره باغ؛
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
💢#اقتصاد_اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
💢#انقلاب_اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
🔹وقتی کسی با قاطعیت میگوید: «اقتصاد اسلامی شوخی است»، ترجمه اش برای من این است که #انقلاب_اسلامی_شوخی_است! ؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر...
🔹انقلابی که در مرحله اداره کشور و نظامسازی حرفی برای گفتن نداشته باشد، از اول، آغازش غلط بوده است...
🔹 انقلاب اگر میخواست در نهایت با اقتصاد عقلایی آمریکایی، کشور را اداره کند، از ابتدا نباید چوب لای چرخِ فرآیند مدرنیزاسیون ایران میگذاشت و باید اجازه می داد که خود عقلای عالم (شما بخوانید آمریکاییها)، شاه گردنکش پهلوی را سر عقل بیاورند و ملتزم به قواعد عقلایی اقتصاد و سیاست و فرهنگش کنند!
🔹اگر کسی میخواهد بداند که چرا برخی از جریانهای اصیل و سنتی حوزه علمیه، پای کار دفاع علمی از انقلاب اسلامی نمیآیند، باید مصاحبه آیت الله علوی بروجردی را بارها و بارها ببینند و دقت کنند.
🔹صحبت یک فرد نیست، صحبت از یک تفکر است که سالیان سال است که بخش زیادی از ظرفیتهای حوزههای علمیه را مسدود کرده است و بدون اینکه به خود زحمت دهد که پا در میان میدان تضارب و گفتگو و نقد کردن و نقد شدن بگذارد، فارغدلانه نسبت به صحنه عینی انقلاب اسلامی، تلاشهای علمی بیش از شصت سال علمای مجاهد انقلابی را تحقیر و تمسخر میکند...
🔹باز خدا آقای علوی بروجردی را خیر دهد که سر گفتگو را باز کرد و به آنچه سالها در ضمیر و خلوت این جریان می گذارد، تفوه کرد و بابی برای گفتگو گشود.
خداوند اجرش دهاد!
🔹در این کانال به قدر بضاعتم تعدادی از نقدهای اساتید علوم انسانی را به فرمایشات آقای علوی بروجردی منعکس کردهام.
ان شاء الله این کار را ادامه خواهم داد.
🔹لیست مطالب وارده در این موضوع را در ادامه تقدیم میکنم:👇
#وارده 1 👇
✅نقد حجتالاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه
https://eitaa.com/alimohammadi1389/170
#وارده 2 👇
✅نقد دکتر سیدمهدی زریباف
https://eitaa.com/alimohammadi1389/173
#وارده 3 👇
✅نقد دکتر محمدرضا قائمی نیک
https://eitaa.com/alimohammadi1389/176
#وارده 4 👇
✅نقد استاد مهدی هادوی تهرانی
https://eitaa.com/alimohammadi1389/178
#وارده 5 👇
✅نقد دکتر مهدی حسین زاده یزدی؛
https://eitaa.com/alimohammadi1389/192
#وارده ۶ 👇
✅نقد آیت الله ابوالقاسم علیدوست؛
https://eitaa.com/alimohammadi1389/194
#وارده 7 👇
✅ متن PDF بخشی از نخستین کنگرهٔ اقتصاد اسلامی، مشهد مقدس، شهریور 1367
یکی از بهترین کنگرههای اقتصاد اسلامی که متأسفانه چندان مورد توجه قرار نگرفت و مطالبش هنوز فرآوری نشده است!
https://eitaa.com/alimohammadi1389/197
#وارده 8 👇
✅نقد حجتالاسلام و المسلمین سیدحسین میرمعزی؛
پیوست متن چند مقاله از ایشان که در طول ده سال گذشته نگارش شده است.
https://eitaa.com/alimohammadi1389/199
#وارده 9 👇
✅نقد بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام
https://eitaa.com/alimohammadi1389/205
#وارده 10👇
✅ نقد استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری
در حدود 40 سال پیش!
https://eitaa.com/alimohammadi1389/208
#وارده 11👇
✅ نقد مقام معظم رهبری؛
ده فیش از آیتالله سیدعلی حسینیالخامنهای
در لزوم تحول فقاهت به منظور اداره اسلامی جامعه
به مناسبت دهمین سالگرد حضور معظم له در شهرستان قم
https://eitaa.com/alimohammadi1389/211
#وارده 12👇
✅ نقد حجتالاسلام و المسلمین معصومینیا؛
پژوهشگر و دانشیار گروه آموزشی اقتصاد و بانکداری اسلامی
گفتگوی اختصاصی با سایت فکرت
https://eitaa.com/alimohammadi1389/222
#وارده 13👇
✅ نقد حجتالاسلام و المسلمین سید احمد غفاری قره باغ؛
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
https://eitaa.com/alimohammadi1389/224
#انقلاب_اسلامی
#عقلانیت_انقلابی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#تمدن_نوین_اسلامی
https://eitaa.com/alimohammadi1389/226
#وارده 14👇
✅ نقد حجتالاسلام و المسلمین علی نعمتی؛
عضو هیئت اندیشهورز اقتصاد و الگوی پیشرفت اسلامی
در گفتگوی اختصاصی با سایت اجتهاد
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده ۱۵👇
✅ نقد حجتالاسلام و المسلمین امین اسدپور؛
مدرس حوزه علمیه قم
💢اقتصاد اسلامی شوخی است یا جدی است؟💢
#وارده
🔹آیت الله حائری شیرازی ره:
🔸امام راحل؛ پیراهن یوسف🔸
🔹چه جاذبه ای جوانان را به سمت جبهه میکشید؟ چه اتفاقی افتاده که در صد سال پیش یک شهید نداشتیم، حالا بیش از دویست هزار شهید داریم؟
هزار سال شهرهایمان بدون شهید بود، حالا نگاه به بهشت زهرای خودتان کنید!
🔹اینها از محبت بود که اتفاق افتاد.
اینها عاشق امام شدند. وقتی امام میگفت بروید جبهه، سر از پا نمی شناختند.
🔹شما میگویی فرق امام با مراجع تقلید قبل از خودش چه بود؟ جاذبه ای که در امام بود چرا در بقیه نبود؟
یک اتفاقی افتاد. یعقوب(ع) از دوری یوسف(ع) کور شده بود. از بس غصه خورده بود و گریه کرده بود چشمانش سفید شده بود.
یوسف(ع) میخواست که یعقوب(ع) به مصر بیاید. چه کرد؟ یعقوب(ع) با چشم نابینا که نمیتوانست به سمت مصرِ یوسف برود؟
یوسف(ع) لباس و پیراهنش را به برادرانش داد که به پدر بدهند و بعد دست جمعی پیشاش بازگردند.
🔹در این جا امام زمان(عج)، یوسف(ع) است. امت که عاشق امام است، یعقوب(ع) است. همانها که هزار سال گریه کرده اند و میخواهند چشمانشان بینا شود و سراغ امام زمانشان بروند.
خُب، امام زمان(عج) چکار میکند؟
امام راحل را کرد پیراهن خودش، فرستاد برای امت!
امام خمینی(ره) پیراهن امام زمان(عج) بود. به چشم هرکه افتاد بینا شد. وقتی امت بینا شدند، به سمت امام زمان(عج) حرکت میکنند.
🔹امام زمان آمد به سمت مردم یا مردم میروند به سمت امام زمان(عج)؟
مردم میروند.
اما چگونه؟ اول بصیر میشوند بعد میروند.
این پیراهن می افتد روی چشمهایشان و بینا میشوند و میروند سمت امام زمان خودشان.
محبت یعنی همین!
#انقلاب_اسلامی
#دهه_فجر
#وارده
💢نظام اقتصادی ومسئله مبنا💢
🔻#مسعود_درخشان
🔹هر نظامی را که ملاحظه میکنیم- اعم از اینکه به صورت طبیعی باشد و یا ما آن را آگاهانه تنظیم کرده باشیم- در این امر مشترک هستند که اجزای موجود در آن نظام به صورت خاصی در کنار یکدیگر قرار میگیرند؛ به طوری که از این طریق بتوانند هدف سیستم را نتیجه دهند. «مبنا» در حقیقت چگونگی در کنار یکدیگر قرار گرفتن اجزا را مشخص میکند؛ یعنی کیفیت روابط را معین میسازد. لذا رابطه«مبنا» و «هدف» یک رابطه علت و معلولی است. مثلا توان افزایی مادی، هدف سیستم اقتصاد سرمایهداری است. برای تحقق این هدف، اصلی را به نام «اصالت سرمایه» به عنوان مبنای نظام قبول میکنند؛ یعنی سرمایه را علت غایی رشد تولیدات میدانند. حال جهت تحقق هدف مورد نظر، اجزا و عناصری چون بانک، شرکتها، شبکههای تولیدی، توزیعی و غیره را در چنان ربطی قرار میدهند که بر اساس اصالت سرمایه، هدف نظام را تامین کند. بدین ترتیب نتیجه میگیریم که کمیت و کیفیت اجزا و عناصر و ارتباط آنها با مبنای نظام مشخص میشوند.
🔸بعد از اینکه اجزای یک نظام در رابطه با مبنای آن نظام مشخص شدند باید در روابط خاصی با یکدیگر قرار گیرند تا هدف نظام حاصل شود. به عنوان مثال، اجزای یک نظام اقتصادی مانند بانک، شبکه تولیدی و یا توزیعی، باید در ارتباط متقابل واقع شوند تا کیفیات جدیدی در نظام اقتصادی مورد نظر حاصل شود. مسلما این دسته از کیفیات مطلوب، منتجهی اجزایی هستند که در روابط خاصی با یکدیگر واقع شدهاند که آن روابط دقیقا بر اساس مبنای آن نظام حاصل شده است. لذا رابطه بین اجزایی که هر یک تبلوری از مبنای نظام هستند باید بر اساس مبنای آن نظام تنظیم شود تا هدف نظام حاصل گردد.
🔹هر جزء در یک نظام، از یک طرف تحت شمول آن نظام است و از طرف دیگر شامل نظامهای دیگری است. به عنوان مثال اگر یک نظام اقتصادی را ملاحظه کنیم بانک به عنوان یک جزء این نظام است و لذا تحت شمول نظام اقتصادی میباشد، ولی بانک در واقع خود یک نظام است که سیستمهای دیگری را شامل میشود.باید بین یک جزء و سیستم شامل بر آن و سیستمهای تحت شمول آن، هم جهتی در هدف وجود داشته باشد. به عبارت دیگر«هدف یک جزء» و «اهداف سیستم شامل بر آن» و «اهداف سیستمهای تحت شمول آن» نباید نقیض یکدیگر باشند. به عنوان مثال اگر بانک ربوی به عنوان یک جزء از نظام #سرمایهداری را ملاحظه کنیم، هدف بانک باید تکاثر سرمایههای پولی باشد؛ زیرا هدف سیستم شامل بر بانک که همان نظام اقتصاد سرمایهداری است، تکاثر سرمایه است. به همین ترتیب اگر زیر سیستمهای تحت شمول بانک را ملاحظه کنیم اهداف همه آنها باید با هدف بانک که تکاثر سرمایههای پولی است هم جهت باشد و یکدیگر را نقض نکنند. به عبارت دیگر اگر زیر سیستمهای بانک را ملاحظه کنیم هر کدام نظامی هستند که در جهت تحقق هدف تکاثر سرمایههای پولی به وجود آمدهاند؛ یعنی موجودیت آنها به اقتضای هدف بانک است. حال چگونه میتوان ربا را از بانک حذف نمود، در حالی که اهداف سیستم شامل بر بانک و سیستمهای تحت شمول آن مانند گذشته به قوت خود باقی ماندهاند؟ چنین برخوردی با مسئله بانک، ثمری جز بحرانهای حاصل از عدم هم جهتی اهداف اجزای یک نظام را به دنبال نخواهد داشت.
🔸انسجام یک نظام و حرکت آن در جهت تحقق هدف ایجاب میکند که مبنای یک جزء در واقع همان مبنای کل نظام باشد، منتهی مقید به قید خاص؛ طوری که مبنای نظام را به آن بخش خاص مرتبط کند. به عنوان مثال، اگر دوباره قضیه بانک ربوی را در نظر آوریم، مبنای کل نظام اقتصاد سرمایهداری که اصالت سرمایه است مقید به بخش اعتبارات پولی شده و لذا مبنای بانک به صورت اصالت سرمایه در اعتبارات پولی متظاهر میشود. در مثالی دیگر میتوان از برنامهریزی در رشد و گسترش دانشگاهها نام برد. در نظام اقتصاد سرمایهداری وظیفه و هدف دانشگاه تربیت نیروی انسانی لازم برای تکاثر سرمایه است و نظر به اینکه نیروی انسانی در واقع چیزی جز تخصص نیست و تخصص نیز تحت عنوان سرمایهانسانی طبقهبندی میشود، لذا هدف دانشگاه، تکاثر سرمایههای انسانی، جهت رشد سرمایههای اقتصادی است. به عبارت دیگر، نظر به اینکه مبنای نظام سرمایهداری تکاثر سرمایه است، این مبنا در دانشگاهها مقید به بخش تربیت نیرویانسانی متخصص میشود تا این نیروها بتوانند به تکاثر بیشتر سرمایه کمک کنند؛ یعنی برای رشد نیروی متخصص انسانی در دانشگاهها باید سرمایهگذاری کرد تا رشد کمّی سرمایه -که هدف مورد نظر است- محقق شود. لذاست که در نظام سرمایهداری بحث روابط انسانی و فرهنگ خاص برای رشد نیروی انسانی بالمرّه موضوعیت پیدا نمیکند؛ زیرا خود همین مفاهیم به زبان سرمایه بیان میشوند.
💠ارائه شده در پنجمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی
عقلنوشتههای انقلابی
💢پیام تصویری استاد آیتالله جوادی آملی حفظهالله؛ آینده فلسفه اسلامی و امتناع جریان آن، در متن علو
#وارده
پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به همایش «آینده فلسفه در ایران»
همایش «آینده فلسفه در ایران» با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی روز چهارشنبه ۱۹ آبان ماه به صورت برخط (آنلاین) به همت گروه فلسفه دانشگاه شهید مطهری برگزار گردید.
آیت الله العظمی جوادی آملی در این پیام اظهار داشتند: سرّ اینکه الهیات فلسفه ارتباط کاربردی و عملیاتی با جامعه ندارد این است که الهیات فلسفه با جامعه کار ندارد با مردم کار ندارد، با علوم کار دارد و چون با علوم کار دارد پیوندش با فرد و جامعه مع الواسطه است بدون واسطه نیست. حکمت عملی کوشش و تلاشش این است که جامعه را مسلمان کند فرد را مسلمان کند و آثار اسلامی در جامعه ظهور پیدا کند و مانند آن اما الهیات فلسفه الهی تمام تلاشش این است که علم را اسلامی کند و خرد و دانش را عقلانی و اسلامی کند تا مع الواسطه، علمِ اسلامی شده، افراد را و جامعه را به خردورزی عقلانی و دینی راهنمایی کند.
ایشان بیان داشتند: بنابراین ریاست فلسفه الهی در این است که تمام علوم را اسلامی میکند. اسلامی شدنِ دانشگاه به این نیست که ما نمازخانه داشته باشیم این وظیفه همه ماست، عکس امام و رهبری را داشته باشیم و آرم جمهوری اسلامی را داشته باشیم اینها جزء سنن ملی ماست، دانشگاه را دانش اداره میکند اگر دانش اسلامی شد دانشگاه اسلامی است و اگر معاذالله از این فیض و فوز محروم ماند، دانشگاه اسلامی نیست. آن وظایف فردی است در حکمت عملی نقش دارد نماز خواندن همه ما و مانند آن در حکمت عملی نقش دارد نه در حکمت نظری.
در حکمت نظری، الهیات فلسفه امتی دارد امت الهیات فلسفه علوماند نه جوامع. این ارتباط تنگاتنگ با دانش دارد و می خواهد دانش را اسلامی کند.
متن کامل پیام 👇👇👇
news.esra.ir
https://b2n.ir/d29772
#آيت_الله_العظمی_جوادی_آملی
🆔 @a_javadiamoli_esra
#وارده 1 از 2
مطلب 1️⃣ از
دکتر سیدی فر :
ممنون از بیان نظرتان. به نظر میرسد قصد شما از بیان نکات فوق، نگارشی متنی با استانداردهای فلسفی (نقدی فلسفی) نبوده است و شاید بیشتر ناظر به سویههای اجتماعی و تاریخی بحث نظر داشتهاید. نکاتی را متعاقبا در حاشیۀ کلام شما ذکر میکنم.
به نظر میرسد ادعای امتناع امتداد فلسفۀ اسلامی مبتنی بر پارهای مفروضات غیرقابل قبول است و از نکات آیت الله جوادی آملی نیز نمیتوان چنین چیزی را برداشت کرد. در این باره چند نکته وجود دارد:
(1) تصحیح مبادی علوم و موضعگیری در مورد مقولات انسانی و اجتماعی: مُراد آیت الله جوادی آملی از ناظر بودن «الهیات» به «علوم» این است که الهیات عهدهدار «تصحیح مبادی علوم» است. نزد فیلسوفان مسلمان، تصحیح مبادی علوم به معنای اظهار نظر فلسفی در مورد «واقعیتهایی» که در علوم مورد بحث قرار میگیرند (اُبژههای ریاضیاتی در ریاضیات، اُبژههای زیستی در علوم زیستی و ...)، نه اظهار نظری درجۀ دوم در مورد خودِ گزارههای علمی.بنابراین، فلسفه میتواند در مورد «انسان»، «جامعه» و ...، به مثابه موضوع پارهای از دانشهای انسانی و اجتماعی، موضعگیری کرده و در مورد «وجود»، «ماهیت» و «ویژگیهای تکوینی» این واقعیتها اظهار نظر کند. به تبع، دیدگاه ما در مورد اموری نظیر «انسان»، «رابطۀ تکوینی انسان و طبیعت»، «کنش»، «کنش اجتماعی»، «احساسات»، «ادراکات»، «جامعه» و ... متأثر از نگاه فلسفی ما خواهد بود.
(2) باید و نبایدهای توصیفی: باید و نباید توصیفی بیانگر نحوۀ وصول به یک هدف مفروضاند، این قبیل باید و نبایدها ناظر به رابطهای تکوینی هستند. مثلاً اگر شخصی بگوید: «برای آتش زدن پنبه، باید آن را در مجاورت آتش قرار دهید»، در این صورت، مدلولِ «بایدِ» مذکور یک رابطۀ تکوینی لزومی است (لزوم در معنایی موسّع). صدور این قبیل باید و نبایدها مبتنی بر دیدگاه ما در مورد واقعیتهای تکوینی (ویژگیهای تکوینی آتش و پنبه) است.
اکنون این نکته را در ما نحن فیه تطبیق میدهم. فرض کنید، «باید و نبایدهای هنجاریِ» فراوانی را از فقه استخراج کردیم و به عنوان مثال دانستیم که: «باید افراد جامعه اقامۀ صلاة کنند»، «باید معاملۀ به عدل داشته باشند»، «باید در تشییع جنازۀ برادر مومن خود شرکت کنند»، «باید ادای امانت کنند» و یا «نباید نسبت به برادر مومن خود بیتفاوت باشند» و .. . اکنون در بستر جامعه، چگونه میتوانیم افراد را نسبت به التزام به متعلق باید و نبایدهای هنجاریِ فوق تحریک کنیم (قانع کنیم، راضی کنیم، وادار کنیم و هر لفظ دیگری را که تمایل دارید در این موضع قرار دهید). در این مقام، باید ویژگیهای تکوینی انسان، کنش انسانی، کنش اجتماعی، سازوکار تاثر دستگاه ادراکی و تحریکی شخص، ساز وکارهای حاکم بر رفتار شخص در ارتباط با دیگران، نحوۀ تاثیر پدیدههای طبیعی بر بدن انسان و به تبع بر کنشها او و ... را لحاظ کنیم و این امور اساساً از دایرۀ مسائل هنجاری بیرون هستند و علوم حقیقی از جمله فلسفه عهدهدار حلّ و فصل آنها میباشند.
به طور خلاصه، پس از بیان «وضع مطلوب» و شناخت «وضع موجود»، باید در صدد کشف مجوعهای از «باید و نبایدهای توصیفی» جهت «تغییر اجتماعی» باشیم و مدلول این باید و نبایدها مطلقاً از دایرۀ امور هنجاری خارج هستند و ایکال به علوم حقیقیه شدهاند.
(3) عدم ملازمۀ میان «ناظر بودن فلسفه به امور تکوینی» و «ناظر نبودن آن به مسائل عینی اجتماع»: در پرتو نکتۀ فوق، روشن است که تنها شیوۀ تاثیرگذاری در ادارۀ امور اجتماعی صدور احکام هنجاری نیست، بلکه نحوۀ وصول به اهداف متوقف بر شناخت واقعیتهای تکوینی، به خصوص واقعیتهای تکوینی انسانی است.
(4) تأثیر فلسفه در علوم تجربی: عجیبترین نکته، برداشتِ «لااقتضاء بودن فلسفه نسبت به علوم» در کلام ایشان است. آقای جوادی، به تبع همۀ فیلسوفان مسلمان، بیان میکنند علوم تابع فلسفه هستند (تعبیر امام و امت) و تبعیت در بنیادیترین سطح، یعنی سطح مبادی است. موضعگیری ما در مورد «علیت»، «ضرورت و انواع آن»، «ماده»، «جهان طبیعت» و بسیاری از مسائل دیگر، حتّی «خدا»، در شکلگیری چهرۀ کُلّی علمی که ترسیم میکنیم موثر است. و هذا غني عن البیان، یعرفه کُلّ من له إلمامٌ بالفلسفة الاسلامیة.
(5) گزارههای هنجاری و حکمت عملی: در مورد گزارههای هنجاری نیز چند نکته وجود دارد:
اولاً اعتباری بودن قضایای انشائیه، قول مورد قبول همۀ فیلسوفان اسلامی نیست (برای مثال، دیدگاه عبدالرزاق لاهیجی در سرمایۀ ایمان و یا از آن روشنتر دیدگاه آیت الله مصباح یزدی در مورد مُفاد قضایای مشتمل بر وجوب را ملاحظه کنید)؛👇
#وارده
مطلب 2️⃣ از
ذکتر سیدی فر:
سلام و احترام و ممنون از بیان تفصیلی شما
احتمالاً پاسخ به نکات حضرتعالی منجر به تکرار نکاتی که در پیام قبلی عرض کردم خواهد شد و بنابراین از آن صرف نظر میکنم؛ گمان میکنم مواضع و استدلالها کما بیش روشن است. تنها به ذکر سه نکتۀ مختصر بسنده میکنم: اول آنکه تأثیر مبادی در مسائل علم، ارتباطی به مطالعات فلسفۀ علم معاصر ندارد و بحثی معنون در کُتب فلاسفۀ سنّتی مسلمان است. دوم آنکه، چنانکه بیان شد، تنها علوم هنجاری در ادارۀ جامعه موثر نیستند، علوم توصیفی هم تأثیرگذارند: آنها «نحوۀ وصول به هدف معیّنشده را مشخص میکنند» و فلسفۀ نظری یک علم توصیفی است. و سوم آنکه تفسیر شما از بیان آقای جوادی به نحوی است که گویی ایشان اجنبی از ابحاث فنّی در فلسفۀ اسلامی و قائل به قولی شاذّ در تقابل با فیلسوفان مسلماناند؛ با این تفسیر موافق نیستم و به نظر میرسد ایشان تفاوت دیدگاه جدّی با غالب فیلسوفان حکمت متعالیه ندارند. اگر بیان ایشان در بستر فلسفۀ اسلامی فهم شود این تفسیر کمرنگ خواهد شد.
فیش 1:
... و اصلهاى همه علمها اندر اين علم [علم برتر= مابعدالطبیعة] درست شود و اين علم را بآخر آموزند هر چند بحقيقت اوّل است، و ليكن ما جهد كنيم كه به اوّل بياموزانيم و لطفى بجاى آوريم تا مفهوم كنيم به نيروى خداى تعالى جلّ جلاله.
ابن سینا، دانشنامۀ علایی، ص 8
.
فیش 2:
... و أيضا قد كنت تسمع أن هاهنا فلسفة بالحقيقة، و فلسفة أولى، و أنها تفيد تصحيح مبادئ سائر العلوم، و أنها هي الحكمة بالحقيقة ... .
ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، ص 5
.
فیش 3:
تعاون العلوم، هو أن يؤخذ ما هو مسئلة فى علم، مقدمة فى علم آخر. فالعلم الذي فيه المسألة، معين العلم الذي فيه المقدمة. و هذا على وجوه ثلاثة:
أحدها، أن يكون أحد العلمين تحت الاخر؛ فيستفيد العلم السافل، مباديه من العالى؛ مثل الموسيقى من العدد، و الطب من الطبيعى، و العلوم كلها من الفلسفة الاولى.
و اما أن يكون العلمان، متشاركين فى الموضوع؛ كالطبيعى و النجومى، فى جرم الكل؛ فأحدهما، ينظر فى جوهر الموضوع، كالطبيعى؛ و الاخر، ينظر فى عوارضه، كالنجومى؛ فان الناظر فى جوهر الموضوع يفيد للاخر المبادى، مثل استفادة المنجم من الطبيعى، ان الحركة الفلكية، يجب أن تكون مستديرة.
ابن سینا، نجاة، قسم المنطق، جزء سوم، ص 142
[تاکیدها از من است].
.
#وارده
مطلب 3️⃣ از
دکتر سیدی فرد:
با این حال به نظر می رسد دیدگاه ایشان غیرهمدلانه خوانده شده است (و يا oversimplified شده است). زیرا:
اولا لازمه قهری نظرات ایشان در مورد خدا، جهان هستی، طبیعت، علیت، ضرورت، انسان، جهان متن و بسیاری از امور دیگر التزام به نوع خاصی از علم طبیعی و اجتماعی است.
ثانیا ایشان دیدگاه خود را در مورد نسبت فلسفه و علوم (تصحیح مبادی) در دروس الهیات شفا و اسفارشان بیان کرده اند و نکته شاذی در نگاه ایشان وجود ندارد.
غایة الامر، ممكن است ادعا شود ديدگاه ایشان در مورد مبادی علوم و همچنین لازمه قهری نظرات فلسفی ایشان، با نظرشان در مورد علم دینی تهافت دارد؛ البته من چنین تناقضی را از فیلسوف بزرگی نظیر آقای جوادی بعید می دانم و سعی می کنم نشان دهم تناقضی در کار نیست.
این دو گزاره را (که به ایشان اسناد داده می شود) در نظر بگیرید:
الف- علم مطابق واقع، همان علم دینی است.
ب- فلسفه الهی، نقطه آغاز و انجام جهان طبیعت (جهانی که موضوع علوم طبیعی است) را نشان می دهد و تفسیر ما از پدیده های طبیعی را دگرگون می کند.
این دو گزاره با قبول تاثیر فلسفه بر محتوای علم کاملا سازگار است. زیرا:
اولا ممکن است شخص ادعا کند در پاره ای موارد اساسا با اتخاذ مبنای فلسفی غلط، هر میزان هم ضوابط تجربی را رعایت کنیم، به نتیجه کاذب (غیرمطابق با واقع) می رسیم. در اینجا صدق و کذب (در معنای سنتی کلمه)، متوقف بر اتخاذ مبنای صحیح است. به بیان خلاصه تر، هرچند علم دینی، از نظر ایشان، مساوق علم واقع نماست، اما همان کشف واقع در گروی اخذ مبنای صحیح است.
ثانیا، از نظر آیت الله جوادی، تجربه تابع احکام عقل تجریدی است و عند التعارض، دومی مقدم می شود (فرض کنید یک دانشمند کیهان شناس بیان کند، جهان فیزیکی فاقد هرگونه ضرورتی است، مسلما ایشان گزاره مذکور را کاذب می دانند و این یعنی نقض گزاره علمی بنا به تلقی متافیزیکی از علیت و ضرورت).
ثالثا (و این نکته ای منطقی است)، اینکه تفاوت مبادی ضرورتا و همیشه منجر به تفاوت محتوای علم نمی شود امر کاملا معقولی است، زیرا گاهی لازمْ اعم از ملزوم است (مثلا چه زمین را مرکز در نظر بگیرید و چه خورشید را (دو گزاره کاملا متفاوت)، می توانید به شیوه یکسان کسوف را محاسبه کنید؛ مثال هاي بسيار زيادي وجود دارد).
اما این نکته منافی آن نیست که مبادی علوم به نحو موجبه جزئيه در محتوای علم اثرگذار باشند.
تفسیر شما از کلام آقای جوادی این است که تاثیر مبادی بر محتوای علم ممتنع است (ضرورت نفی)، اما بیان ایشان ناظر به نفی ضرورت است؛ یعنی لزومی ندارد همیشه دو مبنای متفاوت نتایج تجربی متفاوتی بدهند، هرچند هیچ امتناعی هم در کار نیست (تقدم سلب بر ضرورت، نه ضرورت بر سلب).
اگر شاهد متنی در کلمات ایشان مبنی بر امتناع تاثیر فلسفه بر علوم یا ضرورت نفی تاثیر فلسفه بر محتوای علم بیاورید، ممنون می شوم.
#وارده
مطلب 4️⃣
از دکتر سیدی فرد:
سپاس از بیان مطالبتان. چند نکته در رابطه با نکاتتات به ذهن می رسد:
(۱) اصل همدلی: "اصل همدلی"، اصلی روش شناختی در تفسیر گفتار، نوشتار و رفتار فرد است و بی توجهی به آن موجب عدم فهم "دقیق" مراد اظهارکننده است (بیان فنی این اصل نخستین بار توسط دیویدسون ارائه شده است و با بحث ما تناسبی ندارد).
(۲) مشروعیت روش شناختی اخذ لوازم نظریات: نکته دوم آنکه، جز در برخی زمینه های نظری خاص، اخذ لوازم ضروری یک نظریه ایراد روش شناختی به خصوصی ندارد، بلکه همه متخصصان افلاطون، ارسطو، ابن سینا، کانت، هگل، مارکس و ... همین کار را می کنند. از این گذشته در بسیاری از مواضع، خود آیت الله جوادی آملی لوازم حکمت صدرایی را در شناخت "انسان" به طور کلی، "زن" به طور خاص، "جامعه" و "طبیعت" و ... پیگیری کرده اند.
(۳) در باب مبادی علوم: اما در مورد "مبادی" شاید لازم باشد کمی بیشتر توضیح دهم و فکر می کنم تلقی شما با آنچه در کتب استاندارد فلسفی از این واژه اراده می شود، متفاوت است:
الف- شمول مبادی نسبت به تصورات: مبادی علم به معنای "تصورات" و "تصدیقاتی" است که در خود علم، به ترتیب، تعریف و اثبات نمی شوند، بلکه صحت آنها "مفروض" انگاشته می شود. بنابراین، مبادی تنها شامل تصدیقات نیست، شامل تعاریف هم هست (به طریق اولی مبادی صرفا شامل اصول روش شناختی یا معرفت شناختی مانند "الاتفاق لایکون دائمیا و لا اکثریا" نیست). مثلا اگر موضوع علم حساب "عدد" باشد، تعریف عدد به "کم منفصل" (مشهور مشائین) یا نوعی "معقول ثانی" (استاد مصباح یزدی)، و یا بر اساس "نظریه مجموعه ها" (راسل) و یا نوعی "رابطه درونی" (آرمسترانگ-فاستر) و ... بر نحوه توسعه علم حساب موثر است (دیدگاه فیلسوف اخیر را ضمن ترجمه کتابش بیان کرده ام (طرحی برای یک متافیزیک نظام مند، نشر کرگدن).
ب- عدم انحصار مبادی علوم در اصول معرفت شناختی و به طور خاص قضیه " الاتفاق لایکون ...": مهم تر آنکه مبادی تصدیقی به هیچ وجه منحصر در کبرای قیاس مضمون در استقرا (الاتفاق لایکون دائمیا و لااکثریا) نیست و اساسا هیچ کس این کبری را به عنوان مبدا تصدیقی علم حساب، موسیقی و ... محسوب نمی کند. همچنین تعریف و اثبات موضوع هر علم، از جمله مبادی آن علم است و مسلما ترسیم نحوه وجود موضوع یک علم، اصلی روش شناختی نیست. مثلا تلقی ما از "حرکت"، "ماده" و "زمان" ممکن است از اصول موضوعه طبیعیات تلقی شود.
ج- شمول مبادی علم نسبت به اصول موضوعه: نکات فوق در فلسفه اسلامی روشن اند، اما باز هم برای ارائه شواهد بیشتر به تقسیم مبادی علم به "اصول موضوعه" و "اصول متعارفه" توجه کنید. اصول موضوعه هرچند در خود علم اثبات نمی شوند، اما نیازمند استدلال و اثبات هستند، آنها اصول محتوایی به خصوصی هستند که به خلاف قاعده "الاتفاق لایکون ..."، بدیهی تلقی نمی شوند و خود نیازمند اثبات در علمی اعلی هستند (هرچند نسبت به علم مادون خود "مفروض" انگاشته می شوند).
د- دستگاه های اصل موضوعی و یک نکته تاریخی: تاثیر مبادی ای که به عنوان اصول موضوعه یا متعارفه در نظر گرفته می شوند، بر شكل گیری محتوای یک علم، ارتباطی به کانت یا چرخش کپرنیکی ندارد. همه دستگاه های اصل موضوعی (مثل هندسه اقلیدسی) بر اساس مبادی (اصول موضوعه) به خصوصی توسعه یافته اند. به تفاوت هندسه اقلیدسی و هندسه های نااقلیدسی توجه کنید (اقلیدس قرن ها پیش از کانت می زیسته است). تفاوت در یک اصل موضوع (اصل پنجم یا همان اصل توازی)، دو هندسه متفاوت ایجاد کرده است که دومی منجر به تغییرات گسترده در فیزیک شده است. این یک مورد بسیار جالب از تاثیر مبادی بر محتوای علم است.
به طور خلاصه اولا قبول تاثیر مبادی بر محتوای علم، هیچ ارتباطی به کانت ندارد و این ایده از دوران یونان باستان وجود داشته است و ثانیا به احتمال زیاد تصور شما از "مبادی علم" نسبت به تصور فیلسوفان مسلمان بسیار متفاوت است و شاید همین نکات موجب تفسیری غیرقابل قبول از آقای جوادی آملی شده است.
شواهدی که از متن آقای جوادی نقل کردید، ارتباط روشنی به امتناع امتداد فلسفه اسلامی در ساحت اجتماعی ندارد؛ کما اینکه عدم ارتباط حکمت نظری به حکمت عملی از نظر ایشان، هیچ دلالتی بر امتناع امتداد حکمت نظری در مسائل اجتماعی ندارد.
شاید ذکر این نکته هم مناسب باشد که بنده با همه ابعاد نظر آقای جوادی آملی، مانند بسیاری دیگر، همدل نیستم. اما تصور می کنم اسناد قول به امتناع امتداد فلسفه در ساحت علم یا اجتماع به ایشان صحیح نیست.
#وارده
مطلب 5⃣ از
دکتر سیدی فرد:
ممنون از پاسخ شما.
در تاریخ فلسفه، تلقی فیلسوفان از تجربه دستخوش تغییرات فراوانی شده است. قبل و بعد از کانت هم تلقیهای متفاوتی در مورد علم و تجربه (در معنای موسع آن) وجود داشته است. امّا اینکه: (1) فلسفه عهدهدار تأمین مبادی علوم جزئی است و (2) این مبادی در محتوای علوم، به نحو موجبۀ جزئیه، تأثیر جدّی میگذارند، به هیچ روی به فلسفۀ علم جدید یا معاصر ارتباطی ندارد و متاثر از این نوع نگاه فلسفی نیست. از قضاء، در دورۀ معاصر این نکتۀ ارسطویی (اینکه فلسفه عهدهدار بیان مبادی علم است) مکرراً مورد مناقشه قرار گرفته است (مثلاً کواین هیچ نوع سلسله مراتبی را برای باورها، در شبکۀ باور، قائل نیست). باز هم تکرار میکنم، نگاه اصل موضوعی و مبتنی بر مبادی به علوم، به هیچ وجه محصول دوران جدید یا معاصر نیست و اتفاقاً این یکی ازممیزههای تفکر فلسفی کلاسیک است.
آنچه به عنوان تبعات دیدگاه آیت الله جوادی در دانشگاه ذکر کردید، به نظر میرسد تبعات «سوء فهم» نسبت به دیدگاه ایشان است، نه تبعات «مُراد اصلی» ایشان. طبیعتاً فهم کلمات فیلسوف بزرگی مانند آیت الله جوادی آملی باید به نحو فنّی و در بستر زمینۀ کُلّی فکری ایشان باشد.
نکتۀ دیگر آنکه،حتّی اگر تسّلما بپذیریم برداشت شما از ایشان صحیح است، در این صورت و به بیان شما، تجربه صرفاً در حدودی معتبر است که با احکام عقل تجریدی در تعارض نباشد. حال فرض کنید عقل تجریدی و فلسفی احکام بسیار زیادی را در حیطۀ هستی، طبیعت، انسان، خدا، رابطۀ نفس و بدن و ... بیان میکند. نتیجه چه میشود؟ نتیجه بالمآل آن است که عقل تجربی اولاً باید همۀ این گزارههای اثباتشده توسط عقل تجریدی را بپذیرید (این یعنی مفروض گرفتن آنها) و ثانیاً همۀ لوازمِ آنها را نیز بپذیرد (مجموعۀ بزرگی از گزارههای بنیادین که حدود کار تجربی مقیّد به آنهاست و قطعاً چهرۀ علم را متفاوت خواهد کرد). این لازمۀ برداشت شما از کلام ایشان است. البته، همچنان که عرض کردم، این تلقی از فلسفه (به عنوان مصحّح مبادی علوم) هیچ ارتباطی به مباحث فلسفۀ علم معاصر ندارد و اگر هم نکتهای در مورد آن بیان شده، معمولاً، به عنوان دخالت بیجای فلسفه در علم از آن تعبیر شده است.
در باب این نکات هم به اختصار سه کلمه عرض میکنم:
الف- این تلقی (تاثیر مبادی و اصول موضوعه در محتوای علم) ارتباطی به فلسفۀ علم یا مطالعات علم معاصر ندارد و اگر هم ارتباطی دارد، مواجهۀ سلبی این فیلسوفان با این دیدگاه سنتی است.
ب- حیطهبندی علم، یا به زبان واضحتر، تقسیم علوم از جهات گوناگون هم اختصاصی به ایشان ندارد، تقسیم حکمت به نظری و عملی و تمایز طبیعیات و الهیات در حکمت نظری و نقش پررنگتر تجربه در اولی و عقل در دومی، در میان همۀ فیلسوفان مسلمان وجود داشته است. البته علامه طباطبایی و آیت الله جوادی بخشی از حکمت عملی را مشتمل بر قضایای اعتباریه میدانند.
ج- به گمان من، جریانهای نسبیگرا، چندفرهنگی و ... در فلسفۀ علم، جریانهای عمیق و حتّی پیچیده نیستند، معمولاً چنین جریانهایی به نوعی عُطلت و تنبلی معرفتی (epistemic idleness) مودّی میشوند و معمولاً به کار جریانهای حاشیهای و معترض به «نظمِ مُدرن» میآیند و فاقد جنبۀ ایجابی و مثبت قوی هستند. مسلما مشروعیت دخالت پیشفرضها در این معنای عام که شامل ارزشهای فرهنگی، باورهای قومی و ... میشود، مُراد نظر فیلسوفان سنّتی یا جریانهای واقعگرای علم در دورۀ معاصر (پاتنم، سیلوس، لیدی من و ...) نیست.
به هر حال، از مشارکت شما در بحث سپاسگزارم. ان شاء الله در پناه رحمت و عنایت خداوند باشید.
#وارده
سوژه نئولیبرال چگونه هگل زمانه شد؟
(بحثی در مضرات جامعه شناسی زیگزاگی)
💠میثم مهدیار
🔸️حوادث پاییز ۱۴۰۱ حجم زیادی از ادبیات آکادمیک علوم اجتماعی را به خود معطوف کرد و با تقریب مناسبی میتوان اذعان کرد که همه رویکردهای مختلف فعال در علوم اجتماعی ایران تحلیلهای خرد و کلانی را نسبت به آن تولید کردند و از این جهت آن را میتوان آن را «آزمایشگاه علوم اجتماعی» ایرانی در نظر گرفت. به واقع این فربهی تولیدات راه را برای فراتحلیل خود این تحلیلها هموار میکند.
🔸️در یک فراتحلیل اجمالی از ادبیات تولید شده در این بازه هم میتوان دریافت که علوم انسانی و اجتماعی در ایران از فقدان «سنتمندی» رنج میبرد.
سنتمندی علمی به زبان ساده به چارچوب واضح، مشخص و مستمری ارجاع دارد که قلمرو حرکت نظری پژوهشگر را در انتخاب موضوعات پژوهشی و نحوه پردازش آنها سامان میدهد و تاملات و تجربیات علمی و پژوهشی او را انباشت کرده و زمینه نیل به یک "پژوهشگر مولف" را فراهم میکند. از این جهت مثلا کسی که در یک سنت علمی انتقادی هویت مییابد به راحتی نمیتواند عناوینی همچون «آسیب شناسی فرهنگی و اجتماعی» را برگزیند چرا که این دو، رویکردهای متفاوتی اند و تشریح مسالههاشان و خروجیهای مورد انتظارشان با یکدیگر تفاوت اساسی دارد. همچنین سنتمندی علمی و پژوهشی در شکل جمعیاش آنچیزی است که به آن «مکتب علمی» میگوییم.
🔸️ این فقدان سنتمندی به دلایل مختلف همچون دلایل نظری (فقدان برنامه پژوهشی و عمق نظری) و یا چرخشهای مکرر بر اثر درگیری در پروژههای کارفرمایی اداری، اقتصادی و سیاسی دولتی و غیر دولتی روی میدهد.
بد نیست عطف به رویدادهای ۱۴۰۱ نمونههایی از این چرخشها را مرور کنیم:
۱- بخشی از جریان چپ انتقادی در سالهای اخیر با بررسی تاثیرات اشکال سرمایهداری متاخر در حوزه فرهنگ و سبک زندگی از مفهوم « سوژه نئولیبرال» برای توضیح رفتارهای تودهوار نوجوانان و جوانان استفاده کردهاست. به عنوان مثال مثالواره اصلی این جریان، دکتر اباذری، در یک سخنرانی معروف سوژه نئولیبرال را سوژهای «سیاست زدوده، خوشگذران، لذتطلب، منفعتطلب، نفعجوی فردگرا، بی تاریخ و ... دانسته بود. همچنین رشد سلبریتیزم در اثر سیطره رسانههای اجتماعی جدید و تاثیر سلبریتیها بر ناهنجاریهای فردی و جمعی از موضوعات اصلی نقد این جریان بوده است اما در ماجراهای ۱۴۰۱ این جریان با تغییر چارچوب نظری قبلی خود با چرخشی آشکار به مشروعیت بخشی به همان سوژههای نئولیبرالی میپرداختند گویی آن سوژهها بدون تغییری در ساختار کلان اقتصادی به چنان خودآگاهی نابی دست یافتهاند که نه با جمعیتهای به قول ارتگایی گاست «میان مایه تودهوار و خشونت طلب» بل با هگلهای زمانه مواجهیم.
۲- دسته دیگر از این چرخشگران جامعه شناسانی بودند که در یک دهه اخیر با علم کردن بحث آسیبهای اجتماعی توانسته بودند پروژههای کلانی را از نهادهای حاکمیتی دریافت کرده و البته بدون تولید ادبیات نظری قابل توجهی کارهای پراکندهای را به خروجی برسانند. این دسته نیز در پاییز و زمستان ۱۴۰۱ با چرخش از چارچوبهای کارکردی آسیبشناسانه قبلیشان به مشروعیت بخشی تمنیات، الگوها و رفتارهای سیاسی و فرهنگی همان سوژههای به زعم خودشان معلولِ «آسیب دیده» مشغول شدند.
۳- دسته دیگر نیز مثلا نهادگرایانی (همچون محسن رنانی و...) بودند که سالها درباره کژکارکردهای نهادهای آموزشی و تربیتی رسمی و غیر رسمی در ایران داد سخن میدادند ولی ناگهان چنان تصویر آرمانی و امید بخش و خوش بینانه از همان خروجیهای ناامید کننده قبلی ارائه میکردند گویی از مهرماه ۱۴۰۱یکباره دربهای آسمان باز شده و سوژههای مورد نظر این دسته از نهادگرایان از آسمان نازل شدهاند.
مثالوراههای این چرخشهای زیگزاگی البته به این موارد محدود نمیشوند منتهی این پرسش را پیش میکشد که این چرخشها را چگونه میتوان تبیین کرد؟ آیا این چرخشها صرفا بازتاب سیاستزدگی یا پروژهزدگی این دسته از جامعه شناسان است و یا فراتر از آن ماجرا به ساختار نهادی آموزش و پژوهش علوم اجتماعی در ایران باز میگردد؟ از آن مهمتر اینکه چنین وضعیتی را چگونه میتوان اصلاح کرد؟ چگونه میتوان گروههای آموزشی و پژوهشی هویت مند و چارچوب مند داشت؟ چگونه میتوان بین پروژههای کارفرمایی و برنامه پژوهشی جمع کرد؟
https://www.instagram.com/p/CxDsXm3IZNv/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==