eitaa logo
علی سمرقندی
321 دنبال‌کننده
66 عکس
15 ویدیو
3 فایل
آثار و اشعار #علی_سمرقندی راه ارتباطی: @alisamarqandi110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از انجمن ادبی آغاز
جلسه چهارم انجمن ادبی آغاز در خدمتیم باحضور استاد جواد گنجعلی جمعه‌ها ساعت ۱۷ الی ۱۹ کافه‌کتاب محاکا 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
هدایت شده از انجمن ادبی آغاز
چهارمین جلسه گفتگویی با استاد جواد گنجعلی جای کسانی که نبودند خآلی... #انجمن_ادبی_آغاز 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
هدایت شده از انجمن ادبی آغاز
جلسه پنجم انجمن ادبی آغاز در خدمتیم جمعه‌ها ساعت ۱۷ الی ۱۹ کافه‌کتاب محاکا 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
شعر و فصل پاییز انگار به همدیگه گره خوردن...🍁
هدایت شده از انجمن ادبی آغاز
پنجمین جلسه آغاز با حضور استاد مجید نظافت جای دوستانی که نبودند خآلی... #انجمن_ادبی_آغاز 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
هدایت شده از امیرحسین قاسمی‌پور
زمین شنید صدای تو را ثریّا هم به پاس نام تو برخاست موج دریا هم شب عروج تو آنقدر گشته طولانی که بی‌قرار تو ماندست چشم فردا هم مقیم قصر بهشتی ولی یقین دارم به فکر مسجد الاقصایی از همانجا هم مدافع حرم‌ امروز جای حیرت نیست اگر که گریه کند در غمت کلیسا هم تقاص خون تو را از یهود می‌گیرند سپاه شیعه و سنی به حکم حق با هم زمان دیدن اجداد پاک و محترمت خدا کند برسانی سلام ما را هم 🆔 @Amirhossein_Ghasemipour_79💯 🆔 @Amirhossein_Ghasemipour_poetry💯
هدایت شده از انجمن ادبی آغاز
جلسه هفتم انجمن ادبی آغاز در خدمتیم جمعه‌ها ساعت ۱۷ الی ۱۹ کافه‌کتاب محاکا 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
هدایت شده از انجمن ادبی آغاز
جلسه هشتم انجمن ادبی آغاز در خدمتیم جمعه‌ها ساعت ۱۷ الی ۱۹ کافه‌کتاب محاکا 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
چقدر چشم کشیدم خطوط پیرهنت را رسیده بود و نچیدم انار‌های تنت را خدا چه معجزه‌ای کرد در بلوغ تو و من- فقط نشستم و دیدم بزرگ‌تر شدنت را چقدر دست مرا روی گونه‌هات کشاندی چقدر ساده گرفتم حرارتِ بدنت را چه عاشقانه نوشتی و عاشقانه نوشتی- - زمانِ نامه نوشتن- نفس نفس زدنت را - به شرم - بوسه فرستادی و گرفتمش از دور در امتدادِ نفس‌هات ، غنچه‌ی دهنت را قرار بود به پایم هزار سال بمانی قرار بود ببینم هراسِ زن شدنت را تو در لباس عروسی قشنگ‌تر شده بودی سیاه‌پوش نشستم، سفیدیِ کفنت را @alisamarqandi 🦋
معشوقِ با صلابتِ عشق و حماسه‌ای حتی زمانِ گریه صدایت بُریده نیست... @alisamarqandi 🦋
از خود به تو، از تو به غم، از غم به تنهایی من در تمام عمر در حالِ سفر بودم @alisamarqandi 🦋
مرا با یک نگاه و شیخ را با وعده دیدار کشاندی تا جهنم... هرکه شیطان خودش را داشت! @alisamarqandi 🦋
تمام عمر دستت صرف شادی شد دست‌های تو مهربان بودند یکی بیشتر از دیگری و چهره‌ات مثل وقتی که گلدانی را آب می‌دهند زیبا بود مرگ با چهر‌ه‌ات چکار کرده با سینه‌ات که جای بازی من بود دیده می‌شدی چون ماه کوچه و بازار دیده می‌شدی چون شاخه‌ای که از آب بیرون می‌زند در تو انگار چیزی بود که برق می‌زد می‌دانستم می‌دانستم این بهار که بیاید تو را چشم خواهند زد پدرم برای تو چه بگویم بگویم زخمم آن‌قدر عمیق شده که می‌توان در آن درختی کاشت؟ بگویم غمینگم و مرگ کاری نمی‌کند دستت را بر شانه‌ام بگذار و مرگ را متوقف کن دارم می‌روم دارم نامم را از دهان دنیا خالی می‌کنم... @alisamarqandi 🦋