هدایت شده از استاد فیاض بخش
📝 خلاصه مطلب| بنده دلشوره شب نیمه شعبان را خیلی زیاد دارم...
▫️بیانات استاد فیاضبخش در جلسه اخیر حدیث معراج
🔸 خداوند از ماه رجب تا ماه رمضان، منزلگاههایی قرار داد تا انسان قبل از وارد شدن به ماه رمضان جبران مافات بکند.
در ماه رجب:
▫️شب اول ماه رجب؛
▫️ایام البیض (اعتکاف)؛
▫️۲۷ ماه رجب.
در ماه شعبان:
▫️سوم شعبان؛
▫️چهارم شعبان؛
▫️ظاهراً نیمه شعبان آخرین این منازل است.
🔸 ماه رمضان شهرالله است؛ مثل مسجد؛ همانطور که انسان نمیتواند آلوده به نجاست وارد مسجد شود، همانطور هم نمیتواند وارد شهرالله شود.
قاضی سعید قمی در اسرار الصلاتش میفرماید: چه نجاستی بدتر از انس با دنیا است!؟
علقههای به دنیا میشود: جنابت، نجاست، کثافت.
🔸 دقت کنیم آلوده شدن به دنیا بد است؛ اما انسان میتواند در دنیا کار کند و علاقمند به دنیا نشود!
مانند امیرالمومنین علیهالسلام که اقتصاددانترین شخص بود اما گرفتار دنیا نشد. «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»
رهروان ره حق در این بحر عمیق
غرقه گشتند، نگشتند به آب آلوده.
🔸 امام زمان علیهالسلام در میان باقی ائمه جایگاه خاصی دارد؛ الان که ما توسل به ائمه علیهمالسلام بکنیم، همه آنها سفارش به امام زمان علیهالسلام میکنند و امام زمان همه کاره هستند.
🔸 مانند بچه یتیم به در خانه امام زمان برویم؛ آیتالله بهجت میفرمودند: اگر انسانها مانند آن حالتی که یتیم به دنبال تابوت پدرش میرود با آن دلشکستگی و استکانتی که یتیم دارد اگر ما به درگاه امام زمان برویم قطعا عنایت میکنند.
🔸 اگر بنا نباشد که فرج عام بشود، قطعا برایمان فرج خاص صورت میگیرد.
🔸 از جهتی یک سری احساس خطر میکنم!
یک سری کارهای عادی که مردم انجام میدهند برای سالک درست نیست؛ مثلا مردم جشن میگیرند، چراغانی میکنند، دید و بازدید میکنند و... اینها برای سالک نیست. نیمه شعبان مثل شب قدر است؛ در برخی روایات هم داریم که شب قدر، چهارتاست که اولین آن، شب نیمه شعبان است.
🔸 تقدیر امور در شب نیمه شعبان رقم میخورد و آرام آرام تا شب بیستویکم که دیگر کار تمام میشود و شب بیستوسوم فقط امضا میشود؛
اصل کار از نیمه شعبان است که انسان باید بارش را ببندد و با امام زمانش تکلیفش را مشخص کند.
🔸 مفاتیح الجنان درباره اعمال شب نیمه شعبان سنگ تمام گذاشته است؛ انسان همانها را انجام دهد کفایت میکند.
در میان آنها:
▫️نماز جعفر طیار؛
▫️سجده خاص پیامبر اکرم؛
▫️در قنوت نماز وتر مناجات شعبانیه خوانده شود؛
▫️دعای کمیل؛
🔸 گویا این شب آخرین منزل است که اگر از دست برود و انسان نتواند کاری بکند دیگر دستش خالی میماند.
☑️ کانال جلوه نور علوی
@jelvehnooralavi
هدایت شده از همهینوکرها
enc_16759573710900739313175.mp3
3.28M
چقدر میتونه توی روضـه ها گره وا شه ؛
چقدر قشنگه زندگیم ، وقفِ تو آقـا شه . . .
صوت شب جمعه، بیاد همه شهدا
شهید حسین ولایتی، شهید علیرضاحاجیوند
@shahidvelayati
@shavadon
یه جایی تو دعای ابوحمزه میخونیم:
یا قُرَّهَ عَيْنِ مَنْ لاَذَ بِكَ وَ انْقَطَعَ إلَيْكَ،
یعنی ای نور چشم کسی که به تو پناه آورده
و برای رسیدن به تو رشته تعلقاتش از بقیه رو بریده ...
ماه مبارک فرصت خوبیه اینجوری خدا رو صدا بزنیم.
#مجنون
چادر تدارکات_230326_140503 (1).pdf
9.78M
سه چهار روز قبل عید جلسه نوجوانان حسینیه رفته بود اردو ماهم به عنوان نیروی تدارکات همراهشان رفتیم. سید محمد امامی مربی گروه گفت قرار است بچهها خاطرات و تجربیات اردو را بنویسند. و بهترین نوشته هم جایزه دارد. من هم استقبال کردم از این ایده. چیزهایی که دیدم و شنیدم را اینجا نوشتم.
#مجنون
#چادر_تدارکات
@aliya_ne
دیروز این کتاب را خواندم، سرود سرخ انار
نوشته الهه بهشتی. روایتی از تشرف یکی از شیعیان بحرین خدمت امام زمان عج که اصل آن در بحارالانوار آماده. واقعا اعتقاد و دلدادگی عجیبی داشتهاند. ماجرا توی قالب داستان و در ۸ فصل آمده. آنقدری داستان کشش دارد که کتاب را تا آخرش زمین نگذارید. کل کتاب هم ۵۶ صفحهست و نیم ساعته تمام میشود. خواندش را به همه گروههای سنی توصیه میکنم. برای اینکه یادمان نرود صاحب داریم. برای اینکه یادمان نرود توی سختیها صدایش کنیم و برای اینکه یادمان نرود او صدایمان را میشنود و به دادمان میرسد ...
#معرفی_کتاب
#امام_زمان
#مجنون
@aliya_ne
مجنون.mp3
1.89M
تعبیر زیبای آیتالله جوادی آملی از این فراز مناجات حضرت امیر علیهالسلام:
«مَولایَ یا مَولایَ! أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ، فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ»
[... مراد این نیست که] خدایا الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام، من بعدها میمیرم، وقتی مُردم به من رحم کن.
این چنین نیست. خدایا! الآن من مردهام. روحی تو دمیدی. نظیر این صوتی که به این بوق بلندگو دمیده میشود. این بلندگو که حرفی ندارد. آن صوت است که به این بلندگو و به این بوق میدمد.
میفرماید ما بوقیم خلاصه! آن صدایی که هست صدای توست. ما ذاتا مردهایم، نه بعدها میمیریم. تو این روح را بدم، دائما بدم. «أنتَ الحیّ و أنا المَیّتُ» بدم که نمیرم «فهل یَرحَمُ المَیّتَ الّا الحَیّ»، نه اینکه الآن تو زندهای، من هم الآن زندهام. بعدا که من مُردم به من رحم کن.
نه! مثل اینکه این آینه به صاحب صورت بگوید که من جمالی ندارم. تو اگر از کنارم رد بشوی چیزی در من نیست! من چه نشان بدهم؟
#مجنون
#مناجات
@aliya_ne
از صدای مادر که بغض آلود احوال پرسی کرد، بغضم گرفت. هر چند سعی کردم صدایم را به آن آلوده نکنم. برای همین صبر کردم تا او پشت سرهم قربان صدقهام برود و بگوید:«عزیزم، مادرجان، پسر گلم...»
همانقدر که او به گفتن احتیاج داشت، من هم به شنیدن محتاج بودم، و احساس پشیمانی میکردم از اینکه مانع شدهام تا محل اعزام بدرقهام کنند.
گفت:«غذا چی میخوری، مادر؟»
گفتم:«بدترینش چلومرغ است»
گفت:«نوش جان، مادر، خوب بخور که جان داشته باشی بجنگی.»
وقتی گفتم:«اینها هیچ کدام دست پخت تو نمیشوند.» زد زیر گریه...
نه آبی نه خاکی، نوشته علی مؤذنی
#برش_کتاب
#مجنون
@aliya_ne
...دلمان نوحه میخواهد، اما اسماعیل ابراهیمی سرما خورده و گلویش درد میکند. ما به صدای او عادت کردهایم و با صدای کسی دیگر حال پیدا نمیکنیم. صدای اسماعیل ابراهیمی از صافی آقا امام حسین میگذرد. ما خون دستهای بریده عباس را از صدای او میگرییم. سوز زینب از ناله اسماعیل ابراهیمی برمیخیزد. برای همین بود که برادر علیخانی گفت:«بخوان، اسماعيل! با همین صدای گرفته بخوان»
اسماعیل که شروع کرد، درد آقا امام حسین در صدای گرفته او از سوز عباس بیشتر شد. وقتی تیر بر پیکر علیاصغر بر دستهای آقا نشست، صدای اسماعیل ابراهیمی صدای آقا شد. من در زنجموره زینب از صدای اسماعیل از هوش رفتم ...
نه آبی نه خاکی، نوشته علی مؤذنی
#برش_کتاب
#مجنون
@aliya_ne
نه آبی نه خاکی نوشته علی مؤذنی ؛
هنوز تمامش نکردم! کمی از ناگفتههای جنگ توی این کتاب جمع شده. با خواندنش بدون واسطه میروید به حال و هوای جبهه. چون از جنس روایت است. روایت از زبان نوجوانی که قبل رفتن به جبهه با خودش عهد کرده آنچه دیده و شنیده توی دفترش بنویسد. شخصا با روایتنویسی حال میکنم چون میشود از این روایتها مدل درآورد و یکجورایی فضای جبهه را بازآفرینی کرد. وقتی نویسنده دارد درمورد فضای جبهه صحبت میکند چشمانم گرد میشود و با دقت بیشتری میخوانم. کاغذ و قلم هم کنار دستم هست تا اگر ایدهای خورد به ذهنم همانجا یادداشت کنم. عزیزی میگفت من صد ماه سابقه جبهه دارم، پاوه، کردستان، خرمشهر، لبنان.. همهاش را جمع و تفریق کنی صد روز میشود جنگ. بقیهاش فضای جبهه بود. که جنگ بخش کوچکی از آن به شمار میآمد.
اگر جبهه را موفق ترین دانشگاه انسانسازی انقلاب بدانیم، این مدل روایتها هم میشود کلاس تربیت مربی. و با بازآفرینی این فضاها توی دورهمیها و اردوها میشود هویت ساخت برای جمع مذهبی. شخصا شوخیها و خندهها، شعرها و سرودها را هم جدا کردم...
#معرفی_کتاب
#مجنون
@aliya_ne
روضه نوح؛ نوشته حسن محمودی
کتاب تعلیق زیادی داره که خواننده رو تا ته داستان میکشونه. راوی دانای کله و دائم مخاطب رو توی زمان عقب، جلو میبره. البته این عدم توالی زمانی باعث سردرگمی مخاطب نمیشه. شخصیتهای مختلفی داره که هر کدوم داستان خودشون رو دارند و سرنوشتشون هم مشخصه. البته این روایتها با داستان اصلی کتاب مربوطه که داستان شوریدگی یک نوجوون برای اعزام به جبهه هست و روایت مراقبتها و مهر مادریه که حواسش به تنها پسرش هست. کلی با این کتاب سوختیم و اشک ریختیم...
#معرفی_کتاب
#مجنون
@aliya_ne
مثلا اینجا در مورد پیرزنی صحبت میکنه که پسرش اسیر شده و ازش خبر نداره:
...با جواهر میانه خوبی ندارد. بدش میآید از جواهر که میخواد وادارش کند برای پیدا کردن رد و نشانی از پسرش، بنشیند پای رادیوی بیگانه. توی طاقچه اتاق خوابش یک تلویزیون سیاه و سفید با قاب قرمز دارد. تلویزیون را به هوای شنیدن حرفهای امامخمینی روشن میکند. وقتی امام حرف میزند صدای تلوزیون را تا ته زیاد میکند. آنقدر گریه میکند تا صدای هق هق گریهاش به خودش اجازه نمیدهد، حرف های امام را گوش کند.
یا این روایت نونوای شهر هست:
... پیرمرد هفتاد و دوساله، عزادار بیست و هفت شاگردش است. شاگردهایش همین که فوت و فن نانوایی دستشان میآید، میگذارند میروند جنگ. هیچ کدامشان برمیگردند. ابراهیم نانوا، بیشاگرد و وردست است...