AUD-20200805-WA0013.mp3
زمان:
حجم:
2.66M
دعای دفع بلا
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
تولدی دوباره
دعای دفع بلا ╭┅──────┅╮ ❤ @tarrk_gonah✅ ╰┅──────┅
دعای دفع بلا
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
تولدی دوباره
🍃🍃#برگی_از_معرفت 🍂🍂 #داستان_یک_انسان #قسمت_سوم ☄ انسان گفت: چرا نه در پی عزم دیــار خود باش
🍃🍃#برگی_از_معرفت 🍂🍂
#داستان_یک_انسان
#قسمت_چهارم
☄یك روز انسان با جماعتی روبرو شد كه آنها هم به دنبال گمشدهشان بودند اما با كمال تعجب دید كه آنها دارند از بیراهه میروند؛ انسان با تعجب به آنها گفت:
همسفران راه شما اشتباه است و از این راه به خانه خدا نخواهید رسید.
تـــرسم كه به كعبـــــه ره نیابی اعرابی
این ره كه تو میروی به تركستان است
جماعت اخمهایشان درهم فرو رفت، روی ترش كرده به انسان گفتند:
تو به مایی كه عمری است در راه مستقیم هستیم و پدران و پدران پدرانمان نیز در راه مستقیم بودهاند میگویی راهمان اشتباه است؟
انسان گفت: اگر شما عمری است كه در راه مستقیم هستند و پدرانتان نیز اینچنین بودهاند پس چرا هنوز گمشده خود را پیدا نكردهاید و در این بیایان سرگردانید؟
اما گوش آنها گوش شنوا و چشم بینا نبود و قلبهایشان نیز مسدود بود؛ آنها انسان را ملامت كردند و انسان دیگر هیچ نگفت.
(صم بكم عمی فهم لا یعقلون)
زاهد ظاهــر پرست از حــال مـا آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اكراه نیست
در طریقت هر چه پیش زاهد آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل كسی گمراه نیست
بــر در میخانه رفتــن كار یك رنــگان بود
خود فروشان را به كوی میفروشان راه نیست
بنـــده پیـــر خراباتم كـــه لطفـش دائـم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بـر صدر ننــشیــند زعـــــالی مشربیست
عاشق دردی كش اندر بنـد مـال و جـاه نیست
☄قلب انسان گواهی میداد كه فاصله زیادی تا خانه خدا نمانده است و شور و اشتیاق او هر لحظه بیشتر میشد، اما.... اما به ناگاه باد شدیدی وزیدن گرفت؛ وزش باد آنقدر شدید بود كه انسان حتی یك قدم هم نمیتوانست جلوتر برود.
انسان احساس میكرد علاوه بر باد زمین نیز پاهای او را محكم گرفته تا نگذارد او حركت كند. انگار كل هستی دست به دست هم داده بودند تا انسان جلوتر نرود. از پا افتاده بود و توان جلوتر رفتن نداشت، از خودش میپرسید چرا الان كه اینقدر به هدفم نزدیك شدهام باید این اتفاقها بیافتد؟!
به ناگاه صدای فرشته را شنید كه میگفت:
☄ انسان چرا نشستهای؟ چرا جلو نمیروی؟ انسان گفت: مگه نمیبینی؟ میخواهم بروم اما باد نمیگذارد؛ منتظرم تا باد بخوابد. فرشته گفت: تا ابد هم كه اینجا بمونی این باد نخواهد خوابید.....
ادامه دارد...
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
♥️ حڪایتے زیبا🕊
شیعهی علے علیه السلام خوار نمیشود❗️
يڪي از شيعيان اميرالمؤمنين به نام اعمش ميگويد به قصد سفر حج در حرڪت بودم ڪه به زن نابينايي رسيدم!
خدا رو اينطور قسم ميداد: اي ڪسي ڪه خورشيد را بعد از غروب براي اميرالمؤمنين بازگرداندي(رد شمس) بينايي مرا به من بازگردان!
اعمش ميگويد از سخن اين زن تعجب ڪردم و دو دينار از جيبم بيرون آوردم و به او دادم. زن با دستانش آن دو دينار رو لمس ڪرد و به طرف من انداخت و گفت:
اي مرد! مرا به خاطر فقر و بينوايي خوار ڪردي! اف بر تو! همانا ڪسي ڪه آل محمد عليهم السلام را دوست بدارد هرگز خوار و ذليل نميشود!!
اعمش گويد من براي انجام سفر حج رهسپار شدم و در اين مدت همهي فڪر و ذڪرم سخن آن زن بود تا اينڪه سفر تمام شد و به همان منزل برگشتم.
ناگهان آن زن را ديدم ڪه به من نگاه ميڪند! به او گفتم اي زن! مهر و محبت علي ابن ابيطالب با تو چه ڪرد؟
گفت اي مرد! من شش شب خدا را به علي سوگند دادم. شب هفتم ڪه شب جمعه بود ديدم آقايي به خوابم آمد و به من فرمود: اي زن، آيا علي ابن ابيطالب را دوست داري؟
عرض ڪردم: آري! فرمود دستت را بر چشمانت بگذار، آنگاه دعايي خواند و فرمود: خداوندا اگر اين زن با نيت درست علي ابن ابيطالب را دوست دارد پس بينائيش را بازگردان!
سپس به من فرمود دستت را از روي چشمت بردار. من دستم را برداشتم و مردي را در مقابل خود ديدم. عرض ڪردم تو ڪيستي ڪه خداوند به سبب تو به من احسان نمود؟ فرمود:
أَنَا الْخَضِرُ أَحِبَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّ حُبَّه فِي الدُّنْيَا يَصرِفُ عَنڪَ الآفات وَ فِي الْآخِرَة يعيذُڪَ مِنَ النّار.
من خضر از محبين اميرالمؤمنين هستم
همانا ڪه محبت او در دنيا آفات و بديها را از تو دور ميڪند و در آخرت تو را از عذاب حفظ مينمايد.
📖 القطره، ج2، ص212.
📖علامه مجلسي، بحارالانوار، ج42، ص9.
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
امام علی علیه السلام:
ایمان هیچ بنده ای واقعی نیست، مگر آن گاه که به آنچه در دست خداست، بیشتر اطمینان داشته باشد تا به چیزی که در دست خود اوست.
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
عاقبت وحشتناک فکر و حسرت گناه
✍مردي در كنار درب خانه اش نشسته بود. بانوئى به حمام معروف (( منجاب)) مى رفت ، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد چشمش به مردی افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد:حمام منجاب كجاست ؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت : حمام منجاب همين جاست . آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست ، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد.زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است ، حيله اي به ذهنش رسيد و گفت :
من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم ، ولى چون كثيف هستم و گرسنه ، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم .
مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت ، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند: ... اين الطريق الى حمام منجاب؟(( چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست ))؟
مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه ((لا اله الا الله محمد رسول الله )) تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت و عاقبت به شرشد
📚نفل از كتاب عالم برزخ ص 41 يا كشكول شيخ بهائى 1/232
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
4.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی از حقوق ها از گوشت سگ نجس تره
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
🌷 روزی شخصی خدمت حضرت علی (عليه السلام) می رود و میگوید :
✨ یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم ، چه کنم؟
☘️ حضرت علی (عليه السلام) فرمودند : خلاصه ی تمام ادعیه را به تو میگویم ، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی.
【 الحمدلله علی کل نعمه】
🤲 خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است
【و اسئل لله من کل خیر】
🤲 و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را
【 و استغفر الله من کل ذنب】
🤲 و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم
【 واعوذ بالله من کل شر】
🤲 و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها.
📗 بحارالانوار ، ج ۹۱ ، ص۲۴۲
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
☘️ بسم الله الرحمن الرحیم ☘️
🔴 امروز چهارشنبه
30 مهر ۱۳۹۹
4 ربیع الاول ۱۴۴۲
21 اکتبر ۲۰۲۰
#ذکر_روز: یا حی یا قیوم؛ ای زنده، ای پاینده
💠 امام صادق علیه السلام:
إنَّ اللّه َ يَدفَعُ بِمَن يُصَلِّي مِن شيعَتِنا عَمَّن لا يُصَلِّي مِن شِيعَتِنا و لو أجمَعُوا على تَركِ الصلاةِ لَهَلَكُوا...
خداوند به بركت وجود شيعيان نمازگزار ما، عذاب را از شيعيانى كه نماز نمى خوانند دفع مى كند. اگر همه آنها نماز را ترك مى كردند، قطعاً هلاك مى شدند...
📚 الكافي : 2/451/1
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️
صبح آمده
برخیز که خورشید تویی...
در عالم ناامیدی، امید تویی...
در جشن طلوع صبح در باغ وجود
آن گل که به روی صبح خندید تویی ...
🌼🍃 سلام صبحتون بخیر
امروزتون پر از اتفاقات قشنگ
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
364.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
🌸سـلام مهربانان
✨صبحت طلا همچو کنبد رضا
✨روزتـون پراز رحمــت
✨دلتــون پراز محبــت
✨زندگیتــون پراز برکــت
✨لحظـه هاتــون پراز مـوفقیـت و عاقبتـون بخیـر باشـه ان شاالله
╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅
تولدی دوباره
🍃🍃#برگی_از_معرفت 🍂🍂 #داستان_یک_انسان #قسمت_چهارم ☄یك روز انسان با جماعتی روبرو شد كه آنها هم به
🍃🍃 #برگی_از_معرفت 🍂🍂
#داستان_یک_انسان
#قسمت_پنجم
☄انسان گفت: پس چه باید بكنم؟ فرشته گفت: تو نزدیك حرم شدهای و باد وظیفه دارد از ورود افراد نامحرم به حرم جلوگیری كند. انسان گفت: ولی من كه نامحرم نیستم. فرشته گفت: چرا هستی؛ تا مثل كودكان ساده نشوی ملكوت خدا را در نخواهی یافت.«مسیح (ع) »
وجود تو پر از آلایش و پیچیدگی است؛ نگاه تو یك نگاه جزء نگر و كثرت بین است. انسان درنگ نكرد؛ تمام آلایشات و پیچیدگیها را از وجود خودش دور كرد. نگاهش نگاه كل نگر و وحدتبین شد و لباس سادگی بر تن نمود، ساده، ساده، ساده درست مثل كودكان.
گفـــت كه دیوانــه نهای، لایق ایــن خانه نهای
رفتم و دیوانــه شدم، سلسله بندنده شدم
گفـت كه سرمست نـهای رو كه از این دست نهای
رفتـــم و سرمست شــدم وز طـــرب آكنده شدم
گفت كه بی بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی پر و پركنده شدم
☄ طوفان شدید جایش را با یك نسیم دلانگیز عوض كرد؛ نسیم بوی خوشیار را برایش میآورد و او مست و مست شده بود.
بوی خــوش تو هر كه ز باد صبا شنیـــد
از یـــار آشنـــا سخــن آشنـــــا شنــیـــد
یا رب كجاست محرم رازی كه یك زمان
دل شرح آن دهد كه چه دید و چهها شنید
☄خانه خدا از دور پیدا بود؛ ساده و بیآلایش؛ انسان قدمهایش تند و بلند شده بود و دیگه نمیتوانست آرام گام بردارد. گاهی هم طاقت نمیآورد و شروع میكرد به دویدن. چشمان انسان پر از اشك بود. او میدوید و میگریست و زیر لب زمزمه میكرد:
لبیك - لبیك الهم لبیك - لبیك - لاشریك لك لبیك - ان الحمد والنعمه لك و الملك - لاشریك لك لبیك
انسان به خانه دلدار رسیده بود و از شدت شوق به دور خانه چرخ میزد؛ نه یك دور، نه دو دور، نه سه دور،... بلكه هفت دور چرخ میزد و چرخ میزد. حلقه در دستش بود اما دستش میلرزید و جرات كوبیدن در را نداشت. بالاخره به خودش جرات داد و در را زد. یك ندایی از دورن خانه شنید كه میگفت:
كیست؟ انسان گفت: منم، اما جوابی نیامد و در باز نشد. انسان گفت: منم همانكه بیتاب تو گشته، همانكه این راه دراز را به عشق تو پیموده، همانكه عاشق تو شده، باز كن غربیه نیستم آشنا هستم. اما در باز نشد كه نشد و انسان با دلی شكسته پشت در زانوی غم به بغل گرفت. او این راه دراز را تا اینجا طی كرده اما الان ناكام مانده است. طاقتش طاق شده و از خود بی خود گشت. انسان سر به كوه و بیابان گذاشت. از كوه به دشت، از دشت به كوه و از كوه به كوه. مضطر و بیچاره شده بود و تنهای تنها...
#ادامه_دارد ...
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆╭┅──────┅╮
❤ @tarrk_gonah✅
╰┅──────┅