eitaa logo
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
253 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
10.4هزار ویدیو
71 فایل
مطالبِ متنوع در این کانال گذاشته میشه🌹🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - monajat 3 - shabane 1401 - narimani.mp3
7.86M
🌙 🍃 بازکن در ... 🍃به سوی سائل هجران دیده 🎙 👌بسیار دلنشین
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 7️⃣1️⃣ قسمت هفدهم ✉️ پرسیدم: چرا زهرا این‌وری می‌ره؟! اینجوری که راهش دور
؟! 8⃣1⃣ قسمت هجدهم 🚖 زهرا سوار تاکسی شد. حمید خیالش که راحت شد، گفت: می‌خوای یه جای خوب ببرمت؟ گفتم: کجا؟ گفت: می‌خوای الان کجا باشی که دلت حسابی وا شه؟ گفتم: خیلی وقته حرم امام رضا علیه السلام نرفتم. شش‌ماهی می‌شه از کشیکم گذشته، اما اوضاع مالی اجازه نمی‌ده برم. دلم واسه حرمش یه ذره شده. دیدم دست به سینه گذاشت و خم شد و گفت: السلام علیک یا ثامن الحجج... 🤲 صدای نقاره پیچید توی گوشم. بی‌امان اشک می‌ریختم. این روزا حرم‌لازم شده بودم. روبه‌روی پنجره‌فولاد و کلی حرف تلنبار شده رو قلبم. حمید تنهام گذاشت. نمی‌دونم چقدر زار زدم. چقدر دعا کردم خادمش، خادم امام زمان هم باشه! دعا کردم واسه ظهور مولامون! رفتم طرف سقاخونه، حمید لیوان آب رو داد دستم، گلوم خشک شده بود، چقدر احساس تشنگی می‌کردم. یه جرعه آب منو انداخت یاد ارباب. همون‌جا دست به سینه گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله… ⁉️ یهویی حمید دستم رو کشید. عجله داشت، می‌خواست چیزی رو نشونم بده. توی دفتر گمشدگان، غلغله بود، دور یه زن جوون رو گرفته بودن، زن آروم و قرار نداشت، چنان بی‌تابی می‌کرد که هیچی آرومش نمی‌کرد… نه لیوان آب، نه حرفای خادما، فقط می‌گفت: بچه‌م... بچه‌م... بدجور مضطر بود، مثل مرغ پرکنده، بال‌بال می‌زد. چند دقیقه بعد، وقتی خادما بچه‌شو پیدا کردن و آوردن، حالش دیدن داشت. اول زانو زد. بچه‌شو محکم بغل کرد. جیغ می‌زد، اشک می‌ریخت، مدام بچه‌شو می‌پایید که سالم باشه، حرکاتش اشک همه رو درآورد. حمید گفت: منتظر واقعی به این مادر می‌گن! دیدی دعا کردنشو؟ دیدی بی‌تابی‌شو؟ دیدی چطوری دنبال گمشده‌ش بود. برگشت طرفم، بیخ گوشم گفت: نزدیک دوازده قرنه امام‌زمان‌مون رو ندیدیم! شده اینجوری واسه اومدنش دعا کنیم؟! 🕊 به راه افتادیم، از کنار کبوترا گذشتیم، از کنار سقاخونه، بعد دور گنبد طلایی چرخیدیم و برگشتیم سمت مزار شهدای شهر خودمون، اما من هنوز به حرفای حمید فکر می‌کنم. هوای مزار شهدا بدجور به ریه‌هام می‌سازه. دم غروب بغلم کرد. منو بوسید. بازوهامو فشار داد و گفت: کاری نداری رفیق؟ گفتم: یه چیزی بگو دلم آروم بشه. یه یادگاری، یه حرف آخری! گفت: جان برادر! مدام از خودت بپرس کجای قصه ایستاده‌ای. اگه جایگاه خودت رو بشناسی، در هر جایی که هستی، چه دانشجو، چه معلم، چه خانه‌دار، چه راننده، چه مسئول، چه خادم... تلاش کن جوری زندگی کنی که یقین داشته باشی امام هر لحظه می‌بیندت، درست مثل لحظهٔ کشیک‌دادنت توی حرم... ⏰ مواظب دلت باش، بگذار ساعت قلبت به وقت جمکران تنظیم بشه رفیق! آخرین جمله‌ش آتیشم زد وقتی که گفت: دوست دارم اگه یه بار دیگه دیدمت، بگی صدای آقا رو داری می‌شنوی! اون موقع من و رفقام منتظر می‌مونیم یه روزی به جمع ما بپیوندی! خداحافظی کرد و رفت. با خودم زمزمه کردم: برگرد از اول برو… چشمانم پر از اشک بود. واضح ندیدمت... 🗣 ادامه دارد... 📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شام بلا شهید آوردند... 💔 اولین تصویر از پیکر مطهر شهید القدس رضا زارعی پس از شهادت در معراج الشهدا 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیکر مطهر شهید رضا زارعی در شهرستان بندرعباس بر روی دستان مردمان هرمزگان
گفت: تو به هر چیزی که آرزویش را داری خواهی رسید، چون قلب صافی داری و هیچ چیز توی دلت نیست...😋 گفتم: از کجا معلوم که چیزی توی دلم نیست و از کجا معلوم که قلب صافی دارم؟ شاید تو اشتباه می‌کنی!🫤😨 گفت: همین که همین را در جوابم گفتی! همین که غرور برت نداشته و تصور می‌کنی شاید آنقدرها هم آدمِ خوبی نباشی، همین که با وجود خوبی‌هایی که دیگران در تو می‌بینند، هنوز از خودت راضی نیستی و داری تلاش می‌کنی آدمِ بهتری باشی، یعنی در مسیر درستی ایستاده‌ای...🫠 تو؛ هم قلب صافی داری و هم ذات روشنی و هم هیچ کدورتی توی دلت نگه نداشته‌ای، پس زمینه و لیاقتش را داری به دستاوردهای بهتر و جایگاه‌های بلندتری برسی...🌎 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دوشنبه تون متبرک به ذکر شریف ❤️صلوات بر حضرت محمد (ص) 🌷و خاندان پاک و مطهرش 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ 🌷إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ 🌸🍃
یک امتحان ساده براى ارزیابى خودتون… جاى ساعت دیوارى خونتون را عوض کنین میبینید که تا ماه ها هنوز روى دیوار ناخوداگاه دنبالش میگردین!!! ذهن شما براى قبول و پردازش تغییر یک ساعت ساده و بى احساس نیاز به چند ماه زمان داره پس انتظار نداشته باشید تغییرات بزرگتر را در زمان کوتاه و بدون مشکل قبول کند… هرگز . هرگز .. هرگز … ناامید نشید… 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(گنجشک فراموشکار) 🍃سالها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز، روی بالاترین شاخه ی بزرگ ترین و بلندترین درخت، گنجشکی زندگی میکرد گنجشک قصه ما روزی تصمیم گرفت که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود. صبح زود به راه افتاد. از جاهای زیادی عبور کرد اما گنجشک کوچک قصه ی ما یک مشکل داشت و آن هم این بود که "فراموشکار " بود. او در راه متوجه شد که آدرس خانه دوستش را فراموش کرده کرده است. 🍃او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود🦢 او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید اما قو نمی دانست. او رفت و رفت تا به یک روستا رسید، خیلی خسته شده بود. روی پشت بام خانه ای نشست تا استراحت کند. تصمیم گرفت به خانه ی خودش برگردد. ولی او آنقدر فاصله اش از خانه زیاد شده بود که راه خانه ی خودش را هم فراموش کرده بود. احساس کرد یک نفر به طرف او می آید. ترسید و به آسمان پرید. 🍃از بالا دید دختر بچه ای با یک مشت دانه به طرف او می آید. دخترک به او گفت: "چی شده گنجشک کوچولو؟ از من نترس من میخواهم با تو دوست بشوم برایت غذا آورده ام." گنجشک گفت: "یعنی تو نمی خواهی مرا در قفس زندانی کنی؟" دخترک گفت: "معلوم است که نمیخواهم" گنجشک گفت: "من راه خانه ام را گم کرده ام" دخترک گفت: "من به تو کمک میکنم تا راه خانه ات را پیدا کنی" 🍃سپس از گنجشک پرسید: "آیا یادت می آید که خانه ات کجا بود؟" گنجشک جواب داد: "در جنگل بزرگ، روی درختی بسیار بزرگ" دخترک گفت: "با من به جنگل بیا من به تو کمک میکنم تا آن درخت را پیدا کنی" دخترک و گنجشک کوچولو باهم وارد جنگل بزرگ شدند، و بعد از ساعتها تلاش و جست و جو، دخترک توانست خانه ی گنجشک کوچولو را پیدا کند. 🍃گنجشک کوچولو پرواز کرد و روی بالاترین شاخه رفت و نشست و به دختر کوچولو قول داد که از این به بعد حواسش را بیشتر جمع کند تا دیگر گم نشود. ❄️💦⛄️💦❄️
(شبیخون به تجّار!) 🔸عقیل، در زمان خلافت برادرش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به عنوان مهمان به خانه‌ی آن حضرت در کوفه وارد شد. علی(علیه السلام) به فرزند بزرگتر خویش حسن بن علی(علیه السلام)، اشاره کردند که جامه‌ای به عمویت هدیه کن. امام حسن(علیه السلام) یک پیراهن و یک ردا از مال شخصی خود به عموی خویش عقیل تعارف و اهداء کردند. شب فرا رسید و هوا گرم بود. علی و عقیل روی بام دارالاماره نشسته مشغول گفتگو بودند. موقع صرف شام رسید، عقیل که خود را مهمان دربار خلافت می‌دید طبعاً انتظار سفرهٔ رنگینی داشت ولی برخلاف انتظار وی، سفره بسیار فقیرانه‌ای آورده شد. با کمال تعجب پرسید: "غذا هرچه هست همین است؟" علی(ع): "مگر این نعمت خدا نیست؟ من که خدا رابر این نعمتها بسیار شکر میکنم و سپاس میگویم." عقیل: "برادر جان، من مقروضم و زیر بار قرض مانده ام دستور فرما قرض مرا ادا کنند و هر مقدار می خواهی به برادرت کمک کنی بکن تا زحمت را کم کرده به خانه خویش برگردم" 🔹- چقدر مقروضی؟ صدهزار درهم. - اوه صدهزار درهم؟ چقدر زیاد متأسفم برادر جان که این قدر ندارم که قرضهای تو را بدهم ولی صبر کن موقع پرداخت حقوق برسد، از سهم شخصی خودم برمیدارم و به تو میدهم و شرط مواسات و برادری را بجا خواهم آورد، اگر نه این بود که عائله خودم خرج دارند تمام سهم خودم را به تو میدادم و چیزی برای خود نمیگذاشتم" 🔸چی؟! صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟ برادرجان، بیت المال و خزانه کشور در دست تو است آنوقت به من میگویی صبر کن تا موقع پرداخت سهمیه ها برسد و از سهم خودم به تو بدهم؟ تو هر اندازه که بخواهی می توانی از خزانه و بیت المال برداری، چرا مرا به رسیدن موقع پرداخت حقوق حواله میکنی؟! بعلاوه مگر تمام حقوق تو از بیت المال چقدر است؟ فرضا تمام حقوق خودت را به من بدهی چه دردی از من دوا میکند؟ 🔹- من از پیشنهاد تو تعجب میکنم. خزانه دولت پول دارد یا ندارد چه ربطی به من و تو دارد؟! من و تو هم هر کدام فردی هستیم مثل سایر افراد مسلمین. درست است که تو برادر منی و من باید تا حد امکان و تواناییم از مال خودم به تو کمک و مساعدت کنم اما از مال خودم، نه از بیت المال مسلمین. مباحثه ادامه داشت و عقیل با زبانهای مختلف اصرار داشت که اجازه بده از بیت المال پول کافی به من بدهند تا مشکلاتم مرتفع گردد. آنجا که نشسته بودند به بازار کوفه مُشرِف بود. صندوقهای پول تجّار و بازاریها از آنجا دیده می شد. 🔸در این بین که عقیل اصرار و سماجت میکرد، علی(علیه السلام) به عقیل فرمود: "اگر باز هم اصرار داری و سخن مرا نمی پذیری پیشنهادی به تو میکنم، اگر عمل کنی می‌توانی تمام دِین خویش را بپردازی و بیش از آن هم داشته باشی. چه کار کنم؟ -در این پایین صندوقهایی است. همینکه خلوت و کسی در بازار نماند از اینجا برو پایین و این صندوقها را بشکن و هرچه دلت میخواهد بردار!!! صندوقها مال کیست؟ - مال این مردم کسبه است، اموال نقدینه خود را در آنجا می ریزند. 🔹عجب! به من پیشنهاد میکنی که صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بیچاره ای که به هزار زحمت به دست آورده و در این صندوقها ریخته و به خدا توکل کرده و رفته اند بردارم و بروم؟ - پس تو چطور به من پیشنهاد میکنی که صندوق بیت المال مسلمین را برای تو باز کنم؟ مگر این مال متعلق به کیست؟ این هم متعلق به مردمی است که خود، راحت و بیخیال در خانه‌های خویش خفته اند. اکنون پیشنهاد دیگری میکنم، اگر میل داری این پیشنهاد را بپذیر 🔸دیگر چه پیشنهادی؟ علی (علیه السلام): "اگر حاضری شمشیر خویش را بردار، من نیز شمشیر خود را بر میدارم، در این نزدیکی کوفه شهر قدیم "حیره" است در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگی هستند، شبانه دو نفری میرویم و بر یکی از آنها شبیخون میزنیم و ثروت کلانی بلند کرده می آوریم." 🔹- برادر جان من برای دزدی نیامده ام که تو این حرفها را میزنی، من میگویم از بیت المال و خزانه کشور که در اختیار تو است اجازه بده پولی به من بدهند، تا من قرضهای خود را بدهم. 🔸- اتفاقا اگر مال یک نفر را بدزدیم بهتر است از اینکه مال صدها هزار نفر مسلمان، یعنی مال همه مسلمین را بدزدیم، چطور شد که ربودن مال یک نفر با شمشیر دزدی است، ولی ربودن مال عموم مردم دزدی نیست؟ تو خیال کرده ای که دزدی فقط منحصر است به اینکه کسی به کسی حمله کند و با زور، مال او را از چنگالش بیرون بیاورد؟ شنیع ترین اقسام دزدی همین است که تو الان به من پیشنهاد میکنی... ❄️💦⛄️💦❄️
🌸علامه حسن زاده آملی : ⭕️دو چیز باعث تاریکی قلب و بی حالی در عبادت می شود؛ ✨۱- زیاد حرف زدن ✨۲-زیاد خوردن
تو‌گناه‌نڪن‌ببین‌خدا‌‌چجورۍحالتو‌جا‌میاره زندگیتو‌پر‌از‌وجود‌خودش‌میڪنہ - عصبےشدی؟! +نفس‌بکش‌بگو‌:‌بیخیال،چیزی‌بگم ؛ اما‌م‌زمان‌‌ناراحت‌میشه... - دلخورت‌کردن؟! +بگو‌:خدا‌میبخشه‌منم‌میبخشم‌‌پس‌ولش‌کن - تهمت‌زدن؟ +آروم‌باش‌و‌‌توضیح‌بده‌بگو‌:بہ‌ائمه‌هم‌خیلی‌ تهمتازدن - کلیپ‌و‌عکس‌نامربوط‌خواستی‌ببینی؟! +بزن‌بیرون‌از‌صفحه‌بگو: امام زمانم مهم‌تره - نامحرم‌نزدیکت‌بود؟ +بگو‌‌:مهدی‌زهرا(عج)‌خیلی‌خوشگلتره بیخیال‌بقیه...! همه بخاطر خدا و امام زمانت نیتت باشه و برای خودت وظیفه بدون ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❄️💦⛄️💦❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ چهار چيز را هرگز فراموش نكن 1- به همه نمى توانى كمك كنى 2- همه چيز را نمى توانى عوض كنى 3- همه تو را دوست نخواهند داشت 4- همه را نمیتوانى راضى نگه دارى ✅ پس آنطور كه خودت دوست دارى زندگى كن ‎‌‌‌
🌷جهنم 7 درب دارد لهاسبعه ابواب...44 حِجر بهشت 8 درب دارد.طبق روایات درب های بهشت وجهنم طبق تفسیری ،۷ عضوبدن است که باآنها گناه وثواب میکنیم 1.چشم 2.گوش. 3.زبان. 4.دست. 5.پا. 6.شکم. 7.شهوت. 8.درب هشتم بهشت،قصد کارخوب است قصد کار بد،جهنم ندارد ❄️💦⛄️💦❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ چه عاجزانه می‌نگارم از کسی که امام زمانش او را دوست خود می‌ نامد و چه لبریزم از این همه عشق که توانسته وجود مقدس را نیز شیفته خود کند خدایا چه می‌شود من نیز گم شوم در خیال تو تا امام عصرم دوستش را بر بالینم بفرستد و مرا به جای امنی که تو هستی برساند سلام بر یار ، ابراهیم هادی✋♥️
Shaban 1401.12.18 - Rooz 16 - Haram H-Zeynab S - 03 - Abozar Biukafi - Monajat - Shabaniyeh.mp3
28.1M
🔉 زمزمۀ 🎙 با نوای حاج_ابوذر_بیوکافی 📆 سحرگاه پنج‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ 🕌 آستان مقدس حضرت زینب (س) 📺 مشاهدۀ فایل تصویری: 🔗 b2n.ir/Biukafi-M.Shabaniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شناخت شناسنامه‌ای آیت الله امامی کاشانی نام: محمد‌ امامی کاشانی نام پدر: میرزا ابوترابِ امام جمعه، (امام جمعه کاشان) تاریخ تولد: ۱۰ مهر ۱۳۱۰ محل تولد: کاشان ازدواج : سال ۱۳۴۰ فرزندان: چهار فرزند (دو پسر و دو دختر) ✅ تحصیل و تدریس: ◀️ دروس ابتدایی از ۱۳۱۷ ◀️ ورود به حوزه علمیه کاشان: ۱۳۲۳ ◀️ هجرت به تهران و قم: ۱۳۲۸ ◀️ تدریس در حوزه علمیه تهران: از سال ۱۳۴۰ ◀️ سفر کوتاه به حوزه نجف: ۱۳۴۳ ✅ برخی از اساتید👇 امام خمینی، آیت‌الله بروجردی، سید محمد محقق داماد، علامه طباطبایی، امام موسی‌صدر، آیت الله مرعشی نجفی ✅ آغاز فعالیت سیاسی👇 ◀️ سخنرانی در مساجد تهران علیه حکومت پهلوی از سال ۱۳۴۰ ◀️ از روحانیان فعال در انقلاب اسلامی ایران ◀️ ممنوع‌المنبر شدن به علت سخنرانی‌ها ◀️ فعال در هسته مرکزی جامعه روحانیت تهران ✅ مسئولیت‌های پس از انقلاب اسلامی ◀️ امام جمعه موقت تهران ◀️ اولین رئیس دیوان عدالت اداری ◀️ نمایندگی مجلس خبرگان رهبری از تهران ◀️ نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی از کاشان ◀️ عضویت در جامعه روحانیت مبارز ◀️ عضو شورای نگهبان با حکم امام ورهبری ◀️ عضو هیئت بازنگری قانون اساسی باحکم امام ◀️ عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ◀️ سازمان تبلیغات ◀️ تولیت مدرسه عالی شهید مطهری به حکم امام خمینی وتربیت شاگردان فراوان ✅ تألیف مهم: کتاب دو جلدی خطّ امان در تبیین ادله عقلی و فلسفی اثبات وجود و ظهور امام زمان علیه السلام گفتگو با اندیشمندان گوناگون مسیحی ویهودی درباره مهدویت 🏴 رحلت: ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ☑️ علت رحلت: ایست قلبی در منزل. 🏴 رحمت الله علیه ✍احمد سعیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبتهای زیبای شهیدمصطفی صدرزاده را ببینید و بشنوید و حظ ببرید... 🌹واقعا که برای شهید شدن ،باید شهیدانه زندگی کرد...🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری ؟! 8⃣1⃣ قسمت هجدهم 🚖 زهرا سوار تاکسی شد. حمید خیالش که راحت شد، گفت: می‌خوای
؟! 9⃣1⃣ قسمت نونزدهم 🕊 از پیشنهادش خوشم اومد. با ذوق گفتم: بیا یه جای خوب ببرمت تا بدونی امام‌زمانمون فراموش نشده و هنوز عاشقایی داره که جمعه‌ها به یادش ندبه می‌خونن. دستش را گرفتم و رفتیم طرف گلدسته امامزاده احمد. رو گنبد آجری، کلی کبوتر استراحت می‌کردند. صدای اذان از مناره‌های امامزاده توی شهر می‌پیچید. خوب موقعی رسیده بودیم. رفتیم توی شبستان. یه عرض ادب به ساحت امامزاده کردیم و نشستم یه جای دنج. 📿 کم‌کم نماز‌گزارها یکی‌یکی میومدند، اما هر‌چی صبر کردیم، خبری از امام جماعت نشد. حالم گرفته شد، هنوز هیچی نشده، پیش حمید داشت آبروم می‌رفت. از پیرمرد بغل‌دستی پرسیدم: ببخشید، حاج‌آقا نمیان؟! در حالی‌که تسبیح رو لای انگشتانش می‌چرخوند، گفت: بعید می‌دونم، اون هفته هم نیومد، اومدنش بگیر‌نگیر داره، جمعه‌ها معمولاً اين‌جوریه! پرسیدم: پس الان کی نماز رو می‌خونه؟ گفت: معمولاً یکی از نماز‌گزارا می‌افته جلو، ما هم بهش اقتدا می‌کنیم! همین‌طور هم شد. بعد از نماز، نگاهی به حمید کردم و گفتم: از این اتفاقا هر جایی می‌افته، مهم دعای ندبه‌اس که خدا رو شکر، هر‌هفته منظم اینجا برگزار می‌شه! 🎤 بعد از نماز صبح، همه چشاشون به طرف در بود تا مداح بیاد، اما اونم انگار قصد اومدن نداشت تا من حسابی پیش حمید شرمنده بشم. چند دقیقه بعد، از تربیون اعلام شد چون مداح نیومده، خودمون دعا رو شروع می‌کنیم. یاد چند‌وقت پیش افتادم، وقتی یکی از مداحان معروف شهر رو دیدم، کلی نازش رو کشیدم و مقدمه‌چینی کردم تا بتونم راضیش کنم که جمعه‌ها بیاد. برای همین گفتم: اگه امکان داره، جمعه یه سر بزنین به امامزاده احمد و زحمت دعای ندبه رو بکشین. جوابش هنوز توی گوشمه. خندید و گفت: سیّد‌جان، من صبحای جمعه خوابم. باور کن دست خودم نیست! نمی‌تونم از خوابم بگذرم، معمولاً جمعه‌ها خوابم تا لنگ ظهر. اون‌وقت تو می‌گی بیا ندبه بخون! بهش گفتم: خودتون نمیاین لااقل از دوستای مداحتون بخواین نوبتی بیان دعا رو بخونن! با کنایه گفت: من وقتی خودم نمیام، اونا چطور میان؟! حاضرم باهاتون شرط ببندم، اگه کسی از اونا اومد، من بهتون جایزه می‌دم! 📸 راست می‌گفت. در طول سال به جز چند هفته که مناسبت خاصی بود و چند نفر از مسئولین شهر با کلی پارچه‌نوشته اومدن و مدام عکس خبری گرفتن، ما چشمون به در خشک شد، اما خبری از مداحان محترم شهرمون نشد که نشد! حمید زیر چشمی نگاهم کرد. حرفی زد که فهمیدم ذهنمو خونده. گفت: اینم از مداحان عزیز که روزای جمعه، روز تعطیل و استراحتشونه. ⁉️ دعای ندبه شروع شد. چند نفری جلو رفتند و دعا رو خوندن. بعد از دعا، بساط صبحانه پهن شد. حمید پرسید: تعداد افرادی که روزای جمعه برای دعای ندبه میان معمولاً چند نفرن؟ گفتم: معمولاً بیست‌نفری می‌شیم. بلافاصله پرسید: تعداد جمعیت شهرستان چند نفره؟! گفتم: اگه اشتباه نکنم یه ۱۰۰ هزار نفری می‌شه! سری به تأسف تکون داد و گفت: عجب! از این تعداد، فقط بیست‌نفر به یاد امام‌زمان‌شون اومدن برای ندبه‌خوندن؟! 🌟 خواستم قضیه رو جمع و جور کنم، گفتم: درسته خیلی کم هستیم، اما این تعداد کم، واقعاً عاشق امام‌زمان‌شون هستن که هر جمعه میان! تبسمی کرد و گفت: مطمئنی؟! گفتم: آره... مگه ندیدی تا آخر دعا وایسادن و دعا رو خوندن! با تردید گفت: پس چرا کسی گریه نکرد! ضجه نزد؟! مگه نه اینکه توی دعای ندبه می‌خونیم آیا گریه‌کننده‌ای هست با من گریه کنه؟! چرا اینقدر دعا رو بی‌حال خوندین؟! چرا صدایی نلرزید؟! دلی نشکست؟! 🗣 ادامه دارد... 📖
35.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مناجات شعبانیه در محضر امام رضا علیه السّلام رواق امام خمینی (ره) - بامداحی: حاج 🗓 سحر شنبه ۱۲ اسفند ماه ۱۴۰۲ ۲۱ شعبان ۱۴۴۵ - سحر اول 📍آستان قدس رضوی