🌸🍃🌸🍃
یکی از فرزندان مرحوم شیخ مرتضی انصاری به واسطه نقل می کند که:
مردی روی قبر شیخ افتاده بود وبا شدت گریه می کرد. وقتی علت گریه اش را پرسیدند، گفت:
جماعتی مرا وادار کردند به این که شیخ را به قتل برسانم. من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم . وقتی وارد اتاق شیخ شدم، دیدم روی سجاده در حال نماز است، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم
بی حرکت ماند وخودم هم قادر به حرکت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آن که
بطرف من برگردد گفت:
خداوند چه کرده ام که فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد ( اسم مرا برد ) . خدایا من آن ها را بخشیدم تو هم آن ها را ببخش .
آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم: آقا مرا ببخشید.
فرمود : آهسته حرف بزن کسی نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا .
من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند ، رفتم جلو وسلام کردم ، مخفیانه کیسه پولی به من داد و فرمود:
برو با این پول کاسبی کن .
من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم وکاسبی کردم که از برکت آن پول امروز یکی از تجار بازار شدم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم.
#منابع:
زندگانی شیخ مرتضی انصاری
داستان هایی از مقامات مردان خدا، ص۸
🌸🌸🌸
30.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قیمه نثار قزوین🍚🥣
مواد لازم :
برنج ۵ پیمانه
محلول زعفران
نمک، فلفل سیاه
عرق هل و گلاب
خلال بادام ۱ پیمانه
خلال پرتقال ۱ پیمانه
گوشت گوسفندی ۶۰۰ گرم
خلال پسته ۱ پیمانه
روغن محلی یا کره
رب گوجه ۲ ق غ
مقداری گرد لیمو
پیاز بزرگ ۲ عدد
کمی پودر زیره
زرشک ۱ پیمانه
پودر دارچین
شکر ۲ ق غ
زردچوبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷آغــاز هفته ای با شکوه
🍃و پُر برکت با صلوات
🌷 برحضرت مُحَمَّدٍ ﷺ
🍃و خاندان پاک و مطهرش
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌷وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هفت ﮔﺮﻭﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ که
باید از زندگی شما حذف شوند:
۱ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ
۲ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ
ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ
۳ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ
۴ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﺪ
۵ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ
ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ
۶ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ
ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺍﺕ ﻣﺨﺮﺏ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ
٧- شخصی که بی حرمتی
برایش تفریح است
🌸🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️گاهی ندیدن و نشنیدن لازم است!
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگ تر می دهند!
اما دوتکه سنگ هیچ گاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برای مان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگ تر شدن مان نیز کاهش می یابد!
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوج تر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد. اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد.
👌 در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی!
گاهی نمی توان بخشود و گذشت... اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری!
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی!
ولی با آگاهی و شناخت...
🌸🍃
#آبروبردن
🔸خدا چند گناه را به سختی میبخشد
كه يكی از آنها #آبرو_بردن است.
💢حدیثی از امام باقر (علیه السلام) است که حضرت میفرمایند:کسی که از ریختن آبرو و حیثیت مردم چشمپوشی کرده و آبروی آنها را نریزد، خداوند در روز قیامت از گناهان او صرفنظر خواهد كرد.
🔸روایت داریم که میفرماید اغلب جهنمی ها ،جهنمی زبان هستند! فکر نکنید همه شراب میخورند و از دیوار مردم بالا میروند.
🔸یک مشت مؤمن مقدس را میآورند
جهنم به سبب اينكه آبرو می برده اند...!
اسلام میخواهد #آبروی فرد حفظ شود.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
⚠️بیمه امام زمان بشید به راحتی🔻
✍توصیه های آیت الله بهجت:
👣برای دوری شیطان
🌱تکان میخوری بگو:یاصاحب الزمان
🌱می نشینی بگو:یاصاحب الزمان
🌱برمیخیزی بگو:یاصاحب الزمان
🔰صبح که از خواب بیدار می شوی مودب
بایست وصبحت را باسلام به امام زمانت
شروع کن وبگو "آقاجان" دستم به دامانت
خودت یاری ام کن.
🔰شب که میخواهی بخوابی اول دست
به سینه بگذار وبگو"السلام علیک یا صاحب
الزمان" بعد بخواب
✨شب وروزت را به یاد محبوب سرکن که
اگر این طور شد شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد، دیگر نمیتوانی گناه کنی
دیگر تمام وقت بیمه #امام_زمان هستی...
1_1602448986.mp3
10.34M
هر شب دلم پابوس مـی آیـد💫
با غربتـی مخصـوص مـی آیـد💫
🎊میلاد #امام_رضا #دهه_کرامت تبریک به #امام_زمان ☀️
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
شاهزاده ای در خدمت #قسمت چهل و ششم🎬: صبحی دیگر از مشرق زمین طلوع کرد ، اهل خانه هر کدام مشغول کار خ
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت چهل و هفتم 🎬:
پیامبر صلی الله علیه واله ، به هر طریقی اشاراتی را که از جانب خداوند مبنی بر برتری علی علیه السلام نسبت به دیگران می شد. می فرمود ، اما کاش و ای کاش مردم دنیا طلب نباشند...کاش و ای کاش ملت سخن پیامبر را که بی شک از ذات حضرت حق نشأت می گرفت به گوش جان میسپردند و هرگز آن را به دست فراموشی نمی دادند.
فضه که دخترکی باهوش و تیز بین بود ،با سخنانی که اینک از زبان پیامبر می شنید ،به یقین قلبی رسید که این سخنان و این اشارات پیش درآمدی بر واقعه ای بزرگ خواهد بود...واقعه ای مهم که از هم اینک باید به گوش مردم میرسید و در جان آنها رخنه می کرد.
فضه خیره به مولایش علی بود که بار دیگر رنگ چهرهٔ پیامبر دگرگون شد و همگان می دانستند که در این حال ،جبرییل است که برای محمد صلی الله علیه واله از جانب پروردگار خبرهایی آورده...
بعد از گذشت دقایقی ، پیامبر با نگاهی سرشار از محبت به علی علیه السلام نگریست و زیر لب تکرار کرد«اُذُن وٰاعِیه»
و بلندتر تکرار کرد «آیات خلقت و هستی را برای شما موجب یاد آوری قرار دادیم و این آیات را گوشهای شنوا و فرا گیر بخوبی در بر می گیرند و به خاطر می سپارند «الحاقه۱۲»»
وسپس نگاهی به خانواده آسمانی پیش رویش انداخت و فرمود: از خدای خویش خواسته ام این گوش های فراگیر، گوش های علی باشند و سپس روی مبارک خود را به علی علیه السلام کرد و فرمود:
ای علی، این تو هستی که گوش فراگیر علم من هستی...
و فضه شاهد بود که بعد از این واقعه ،مولایش علی بارها فرمود: چیزی را از پیامبر نشنیدم که آن را فراموش کرده باشم...
این واقعه نمونه ای کامل از برگزیده بودن علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه واله بود...
آیاتی روشن...دلایلی آشکار...براهینی واضح برای مردم زمان، که آهای مردم...پس از پیامبر نیاز به شورا نیست....نیاز به سقیفه نیست ...نیاز به تصمیم گیری به جای خداوند نیست که پروردگار خود ، ولیّ بلافصل پیامبرش را برگزیده و به شما شناسانده است...حقیقت را دریابید و از حصار امن ایمان دور نمانید که فردای قیامت پشیمانی سودی ندارد...
ادامه دارد
🖍 به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت چهل و هشتم🎬:
روزها مثل برق و باد می گذشت ،اما ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه اش برای فضه ، این دخترک خوش اقبال ، تجربه بود و درس زندگی ، او افتخار شاگردی در مکتب سروران عالم هستی را کسب کرده بود و چون انسانی بصیر و فهمیده بود ،سعی می کرد، تمام اتفاقات را در حافظه اش ثبت کند و تمام وقایع و اشارات خداوند را نسبت به برتری مولایش به تمام عالم ، در ضمیرش ثبت نماید ، چرا که باید چنین می بود تا در آینده ای نه چندان دور ، این دخترک تبدیل به شیر زنی شود که روشنگری می کند و آنچه را که با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده و به جان کشیده به دیگران بگوید و فریاد برآورد که براستی علی علیه السلام کیست...
درست است که سعادت بودن در این مکتب را مدت زمان کوتاهی بود که بدست آورده بود و از واقعه های قبل از آمدنش چیزی نمی دانست ، اما اینک با همین دانسته ها کاملا متوجه بود که خداوند چه زیبا راه را به بندگانش نشان می دهد و جامعه چه زیبا خواهد شد اگر این اشارات الهی را بندگان بگیرند و به خاطر بسپرند و عمل کنند...
فضه همانطور که آب از چاه می کشید ، در فکرش تمام مسائل پیرامونش را مرور می کرد ، ناگهان متوجه شد درب خانه را میزنند.
فضه خواست دلو آب را بالا بکشد و سپس برای باز کردن درب خانه برود ،اما انگار زنندهٔ درب خانه ،بسیار عجله داشت و بی صبرانه منتظر گشوده شدن درب بود و بار دیگر ضربه های محکم و پی در پی به درب آمد ، نا خواسته ریسمان دلو آب از دست فضه افتاد و دلو به داخل چاه سرنگون شد.
فضه دستهای خیس از آبش را با دامن لباسش خشک کرد و با شتاب خود را به درب رساند و همانطور که زیر لب می گفت : کیستی؟ چرا اینچنین بر درب می کوبی ؟ درب را باز کرد.
درب باز شد و فضه متوجه شد ، زنی پشت درب است ، او می خواست لب به سخن گشاید و علت اینهمه شتاب و هیاهو را بداند که آن زن نقاب صورتش را بالا داد و فضه سخن نگفته ، حرف در دهانش خشک شد ، سریع سرش را پایین انداخت وگفت : سلام بانوی من...
ام سلمه ،همسر پیامبر صلی الله علیه وآله ، دستی به گونهٔ این دخترک زیبا رو کشید وگفت : سلام عزیزم ، اهل خانه منزل هستند؟
فضه که این زن مهربان را بسیار دوست می داشت ، همانطور که خجولانه سرش را تکان می داد ،گفت : ب...ب...بله
ام سلمه ، لبخندش پر رنگ تر شد و گفت : الساعه خودت را به ایشان برسان و بگو رسول خدا پیغام داده که فی الفور علی و فاطمه و حسن و حسین ،خود را به خانه ایشان که الان در منزل من به سر می برند برسانند ، انگار امری بسیار مهم پیش آمده....
هنوز حرف در دهان همسر رسول خدا بود که فضه با قدم های بلند خود را به داخل خانه کشاند ، او با خود فکر می کرد براستی چه اتفاقی افتاده ؟ و یا چه حادثه ای قرار است رخ دهد؟
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت چهل و نهم🎬:
فضه تا سخن ام سلمه را خدمت مولایش عرض کرد ، بانوی خانه سریع از جا بلند شد و به طرف چادرش رفت ، علی علیه السلام هم عبا بر دوش نهاد و فضه هم چون می خواست از قافله عقب نماند و می دانست که حادثه ای بزرگ در شرف وقوع است ، چادر به سر کرد و دست بچه ها را گرفت و به سمت خانه ام سلمه راهی شدند.
از خانه علی علیه السلام تا خانه پیامبر صلی الله علیه واله راهی نبود ، درب خانه ای که در آن همسر پیامبر ،ام سلمه ساکن بود باز مانده و زنی که بی شک همسر پیامبر بود ، بی صبرانه جلوی درب ، نگاه به بیرون داشت و با آمدن این جمع ملکوتی ،لبخندی کل صورتش را پوشانید و شادمان برای استقبال آنها قدم به بیرون درب نهاد و همانطور که شتابان جلو می آمد خود را به آنان رسانید ،بوسه ای از گونه بچه ها چید و سپس با لبخند جواب سلام این زوج خوشبخت را داد و دست زهرا را در دست گرفت و به سمت خانه می کشید انگار می خواست با تمام حرکات نشان دهد که امری بزرگ در پیش است.
در حین ورود به خانه ، ام سلمه با هیجانی در صدایش تعریف می کرد که امین وحی بر پیامبر نازل شده ، گویا خداوند برنامه ای ویژه برایتان چیده و براستی که چنین بود ، چون خدا عاشق علی و اولاد اوست ، خداوند با عشق و از نور خود این خانواده را آفرید و عاشقانه آنان را دوست می داشت و این ملکوتیان فرشی نیز همان خلیفه الله روی زمین بودند ، انسانهایی که تمام وجودشان وقف خداوند و اجرای فرامین الهی بود.
وارد اتاق شدند ، بوی بهشت در همه جا پیچیده بود ، پیامبرصلی الله علیه واله نشسته بود و کسای یمانی را بر سر کشیده بود ، با وارد شدن این خانواده آسمانی ، یکی یکی آنان سلام دادند و در زیر کسای پیامبر و در آغوش این بزرگترین ستودهٔ هستی جا شدند ، در این هنگام ام سلمه که عظمت این صحنه را می دید و از شوق ،اشک از دیدگانش جاری شده بود از پیامبر خواست تا او را نیز در زیر کسا جای دهد و رو به پیامبر فرمودند: اجازه می فرمایید من هم در نزد شما زیر کسا جای گیرم؟
پیامبر با محبتی در کلامش فرمود:
تو در جای خودت باقی بمان، هر چند که زن خوبی هستی، یعنی اینجا نه تنها جای تو نیست ، بلکه هیچکس دیگر لیاقت چنین جایگاهی را ندارد و سپس دستانش را به آسمان بلند کرد و گفت : بارالها! اینان اهل بیت منند پس هر گونه پلیدی را از ایشان دور کن و پاک و معصومشان گردان...
در این هنگام بود که انگار عشق خداوند بار دیگر به جوشش افتاد ،باز هم شاعر شد و در مدح بهترین بندگانش غزل های عاشقانه سرود...
جبرییل بر پیامبر نازل شد و پیام پروردگار را اینچنین ابلاغ نمود :«همانا خداوند خواسته است که پلیدی را از شما اهل بیت بدور باشد و شما را پاک گرداند «احزاب ۳۳»»
و فضه شاهد بود که پس از این ماجرا به مدت شش ماه ،هر گاه که پیامبر برای نماز صبح به مسجد می رفت ،کنار در خانهٔ علی و فاطمه می ایستاد ،به آنان سلام می کرد و با صدای بلند می فرمود «اصلوة یا اهل البیت» و سپس آیه تطهیر را تلاوت می فرمود.
و هر انسانی می دانست که هیچ کار پیامبر بی حکمت نیست و هر کار و حرف و حرکتش هزاران معنا دربردارد ووقتی چندین ماه بر کاری مداومت کند ،یعنی الا یا اهل العالم بدانید که فقط این فرشتگان زمینی این خانواده آسمانی اهل بیت من هستند تا قیامت که خداوند در وصفشان غزل ها گفته و آیات نازل کرده...
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
مداحی آنلاین - وقتی تو ایوون - عرب خالقی.mp3
2M
🌺 #میلاد_امام_رضا(ع)
💐وقتی تو ایوون میزنه بارون
💐دیونه تر میشه زائر مجنون
🎙 #محسن_عرب_خالقی
👏 #سرود
👌فوق زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکی میخواد برکت در زندگیش، ببینه
این شاه کلید را از دست نده
عزیزان میتونید ذکر
"اللهم بارِک لِمولانا صاحب الزمان"
را بصورت مستمر در هر سه وعده غذایی بعد از پایان (به عنوان دعا )
ذکر صلوات به نیت سلامتی و تعجیل امر ظهور امام زمان عج ❤️
باز کن پنجره را
بوی رضا میآید
به استقبال فرخنده میلاد
شمسُالشموس
سلطان #علیبنموسیالرضا
علیه آلافُ التَّحیت وَ السَّلام
🌸🍃