eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
8هزار ویدیو
478 فایل
فعلا مادر شش فرزند، مشاور، نویسنده، مسیول خوابگاه دختران، علاقه‌مند به خوشبختی همه، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. بگو تابگم @barannejat https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ از سلسله نشست‌های همایش بین المللی خانواده مقاوم: چالش‌های اخلاقی در جهان متحول 🔷 انقلاب جنسی، محو خانواده و نقش انتقادی زنان 🔸Sexual revolution, erosion of family and the critical role of women 🔻Marija Stajić pro-family activist coeditor of IFamNews (official outlet if the International Organization for the Family) ⏳ زمان: یکشنبه 23 مهر ساعت 12:30 📮مکان: قم: بلوار الغدیر، کوچه 10، پلاک 5، پژوهشکده زن و خانواده 🔹 پخش به صورت مجازی از طریق لینک 📎https://www.skyroom.online/ch/skyuser/wrc 📌کانال انجمن علمی زن و خانواده در ایتا: 🆔 https://eitaa.com/anjomanzkh 📌 کانال پژوهشکده در آپارات 🆔https://www.aparat.com/wfrcacir 📌 کانال پژوهشکده در ایتا 🆔 https://eitaa.com/wfrcacir 📌 کانال پژوهشکده در سروش 🆔https://sapp.ir/wfrcacir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مقاومت تا آخرین لحظه یعنی این قاب دردناک 🔹 فریاد بر سر امت اسلامی که حرکت کنید؛ ما از شما هیچ نمی‌خواهیم، نان و آب نمی‌خواهیم... فقط قیام کنید... حرکت کنید. 👈 شهید احمد الأشهب همراه با ۴۴ نفر از خانواده خود دیروز به شهادت رسید چقد دردناک 😭 یه عده هم هیچ... ـفقط نگاه. ــ. @almohanaa
سلام فاطمه خداشاهی ۸ساله خراسان رضوی جغتای 15 @almohanaa
https://www.etemadonline.com/tiny/news-635956 ببینید | صحبت‌های جنجالی و خبرساز خانم چادری در فضای مجازی http://fdn.ir/page/243251/ الگوسازی رهبری از «مرضیه دباغ» یعنی نه به تحجر و جنسیت‌زدگی عطیه همتی @almohanaa
درباره مرحومه مرضیه دباغ، مادری که چریک شد سلام فرمانده نسخه خواهر طاهره زهرا طیبی http://fdn.ir/page/243252/ فرزندآوری در تقابل با فرزندپروری | ابوالفضل نجیب http://www.ensafnews.com/433375/%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a2%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%a7/ @almohanaa
بسم الله «هدفــی که گم نمی‌شود» بزرگترین هدفی که برایش جنگیده‌اید چه بوده؟ چندسال برایش جنگیده‌اید؟ خود من جنگ‌های بزرگم، به یکی دو ماه و چندماه رسیده اما همین. بعدش یا وا داده ام یا جنگ، آن‌قدرها هم سرسختانه نبوده و تمام شده. طبیعی هم هست، دنیا زوی یک پاشنه نمی‌چرخد. اما دقیقا در همین روزهایی که خیلی از ما تمام دغدغه‌مان در حد ورودی و خروجی حساب، مانده یا کمی فراتر اشتغال و... کسانی زیر همین گنبدکبود، برای هدف مقدسی هفتاد و پنج ساله، می جنگند. نه از این جنگ‌ها که گاه به گاه، اتفاقی بیفتد.از جنگ‌هایی که دمادم صدای ترسناکی خانه‌ها را آوار کند. آنها یا عزیزانشان را زیرخروارها خاک مدفون کند، عزیرانشان را در آنی، به ظالمانه ترین وجه از آنها بگیرد، طوری که حتی مجالی برای کفن و دفن و ترحیمشان نداشته باشند. بندبنددلهای مادران روزی هزاربار و باهر پرواز بی، مهابای هواپیما، با هرشکستن دیوار صوتی، بلغزد و فرو بریزد. جوری که هر روز هزار بار بیش از تمام این هفتادسال آرزو کنند که این بار یا ازخواب بیدار نشوند یا کابوس هفتادساله‌شان به پایان برسد. آری اینها، مبارزه را نسل در نسل نه تنها آموخته، بلکه انجام داده اند. پدر بزرگهایشان، با سنگ جنگیده‌اند،حالا پدر بزرگ‌ها مو سفید کرده‌اند، البته اگرزنده مانده باشند و کنار پسرها و نوه‌هایشان، به عشق هدف والا مبارزه می‌کنند. مبارزه‌ای که اگرچه شکلش متفاوت و پایه اش قوی‌تر شده اما ماهیتش تغییر نکرده. ماهیتش، دفاع هفتاد و پنج ساله از آزادی قدس است. از حریم مسجدالاقصی، از بی‌وطن نشدن فلسطینی‌ها، از حک نشدن دروغ بزرگ کشوری غاصب روی خانه‌ها و کشتزارهای فلسطین. آری این بزرگ مردان و زنان، بیش از نیم قرن است که پای آرمان بزرگ مسلمانان در جنگ و شکنجه و زندان و تحریم، ناامیدی را، شرمنده کرده و به روی مرگ خندیده‌اند. زیر باران موشک‌ها، عروسی گرفته‌اند و در جنگ با نسل‌کشی اسراییلی‌ها و تولید نسل سگیونیستی‌شان، فرزندآورده و تقدیم جهاد و مقاومت کرده‌اند. اما هدف و آرمان بزرگشان در طول هفتاد و پنج سال نه کوچک شده، نه از خاطرشان رفته و نه خسته و سستشان کرده و همین روزهاست که به اذن الله پیروز شوند. ما چند آرمان جهانی داریم و چندسال برای رسیدن به آرمان‌ جهانیمان تلاش کرده‌ایم؟!! ✍محنـــــــــــــــــا(زدبانو) از اینکه مطالب را بالینک منتشر می‌کنید، از شما ممنونیم❤️ @almohanaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیامی به رژیم غاصب صهیونیستی 🔹امروز به صهیونیست ها می گوییم: چمدانهای خود را رها کنید و جان خود را حفظ کنید و پا به فرار بگذارید و سرزمین فلسطین را ترک کنید 🔹 بغداد - سه شنبه 1402/07/18 @almohanaa
فرهیخته گرامی باسلام و تقدیم احترام 🟢 نمایشگاه دستاوردهای مجتمع آموزشی و پژوهشی تبلیغ از ۱۹ لغایت ۲۸ مهر ماه برقرار است. 🧩 با حضور خود در این نمایشگاه ما را از طراح های تبلیغی، نقد و نظرات خود بهره‌مند فرمایید. 🕓 لازم به ذکر است مبلغان مرکز تبلیغ مجازی امروز جمعه ۲۱ مهرماه ساعت ۱۶لغایت ۲۰ نیز به صورت ویژه پذیرای میهمانان و خانواده های محترم هستند. ✅ منتظر قدوم شما هستیم. ❇️ اندیشه، نظرات و طرح های ارزنده شما، ما را در اجرای طرح های تبلیغ مجازی و رسانه ای، استفاده از ابزارها و فناوری های هوشمند و راهکارهای تبلیغ تهاجمی یاری خواهد نمود. ◽️مجتمع‌ آموزشی‌پژوهشی‌ تبلیغ حوزه‌های علمیه ▫️@Mtabligh @almohanaa
پاییزتون منور به سرماخوردگی و تب و فین فین بچه‌ها شده یا نه هنوز؟ 😅 🍁🍂🍁🍂 مام درگیریمم. حالا جالبه دوتا دخترام که مدرسه میرن خوب بودن، پسرا که خونه ان مریض شدن! ولی خب به من و یکی از دخترا هم دادن 🤕 یکی از سختی‌های خانواده چندفرزندی همین بیمار شدن دومینوواره 😅 بعد ناراحتی که چرا یکی‌شون نمیگیره پسسس! میخواد بذاره همه خوب شن بعد ایشون بگیره؟ 😒 دوباره روز از نو؟! 🤧😮‍💨 خب زودتر بگیر تموم شه راحت شیم! 😅 (الان برا ما همینجوره. یکیشون نگرفته من اینجوری ام بهش: 😒👀) ❓تو بارداری داروهای مجاز کدومان؟ - قرص استامینوفن ساده (۵۰۰) در تب و سردرد و بدن درد. البته من خودم تب خفیف باشه یا درد قابل تحمل باشه اصلا نمیخورم. - قرص سرماخوردگی ساده (کلداکس و... نباشه)، تو مواردی که آبریزش خیلی زیاده و اذیت کننده شده یا احتقان بینی و سینوس ها زیاده و اذیت کننده است. وگرنه که من به این راحتی همینم نمیخورم! دقت کنید که تو قرص سرماخوردگی هم استامینوفن هست. - دمنوش ها چی؟ اکثر دمنوش ها در بارداری ممنوع یا غیرمجاز یا مورد احتیاط هستن (آویشن، ختمی، پونه ،بابونه، چهارتخم، ...) به نظرم یه دمنوش سیب/بِه و گل با چندتا دونه عناب خوبه. بعلاوه دوری از پرهیزها (سرخ کردنی، غذای سنگین، عسل سیاهدانه، و...) و مصرف خوراکی‌های مفید (سوپ جو با بال و گردن مرغ یا جوجه، آبگوشت بلدرچين، آب سیب، غذاهای زودهضم، شلغم، آب عسل گرم، آبلیمو عسل گرم، شیرداغ با عسل و...) بخورها شاید خیلی ممنوع نباشن. حداقل بخور آب ساده! ❓برای بچه‌ها چی؟ تب این ویروسی که ما گرفتار شدیم خیلی سنگین و بد بود. میشه یکی در میون استامینوفن/بروفن داد. یعنی هر سه ساعت یک بار استامینوفن (نصف وزن به سی‌سی از شربت یا دوبرابر وزن به قطره از قطره) و یک بار بروفن (یک سوم وزن از شربت) شیاف اصصصلا خط اول نیست. هرگز توصیه اول ما نیست. مگر موارد خاص. اثرشم فرق خاصی نداره. بعضی فکر میکنن شیاف مؤثرتره. شیاف دیکلوفناک هم که دیگه هِچ! تا به حال نه تجویز کردم نه برا بچه‌هام استفاده کردم. کلا که من تب خفیف بچه‌ها رو بی محلی میکنم. میگم تب مکانیسم دفاعی بدنه و زود نباید باهاش مقابله کرد. برا سایر علائم هم زود دست به دارو نمیشم. آبریزش و سرفه خفیف رو کاری ندارم. حتی داروی گیاهی. یه جور دفع بیماری هست. بیشتر بشه، همون شربت سرماخوردگی معمولی (خیلی کم و گاهی. اونم هروقت علامت داشته باشن. يعنی لازم نیست منظم و دقیق داد مثل آنتی بیوتیک. البته فاصله دو دوز کمتر از ۶-۸ ساعت نشه) و از گیاهی ها: زوفا عسلی شربت بنفشه (برای روزهای اول و تب و آبریزش رقیق) شربت آویشن (برای روزهای متأخر و سرفه‌های پخته و ترشحات غلیظ) که البته اینارم آماده نمیخرم، خودم درست میکنم. زوفا و عناب و سپستان و کلیل الملک و گل گاوزبان و ختمی و پنیرک و بابونه و... 😅 کرمانی ها یه ترکیب دارن به اسم . آماده تو عطاری ها میفروشن. هرچی بگی توش هست! کلا کرمانی ها عاشق (درمقابل مُفرَده درمانی) اند فک کنم😁. دمنوش مونم خیلی مفصله 😎 خب دیگه میدونید که برای سرماخوردگی ساده، نه آنتی بیوتیک نیازه نه سِرم! مگر اینکه مدتی ازش بگذره و بخاطر احتقان و تجمع ترشحات و مسائل دیگه، روش سوار بشه (تو بچه‌ها اغلب میزنه به گوش، تو بزرگسالان اغلب سینوس ها). یا انقققدر ضعف و بی‌حالی و افت فشار رخ بده که سرم لازم بشه! وگرنه که نه. اونم با ب کمپلکس و نوروبیون و ویتامین سی توش 😒 از طرفی، اگر لازم شد، خیلی از آنتی بیوتیک های معمول تو بارداری مجازند (آموکسی، کواموکسی، آزیترو، سفکسیم و...) یه اصل خیلی مهم، هم برا کاهش گلودرد، هم کاهش اخلاط سینوس ها و سرفه، هم کاهش احتقان، هم سوار نشدن عفونت، هم کاهش انتقال بیماری، شست و شوی مداوم و خوب بینی و سینوس ها (استنشاق) با آب و نمک ولرمه. صدقه و معوذتین هم که جای خود. @hejrat_kon @almohanaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزش بارها شنیدن وپخش کردن داره🌷 خانم بد حجابی که او را گشت ارشاد گرفته، اما تصمیم گرفت به خودش بیاید و برای خودش و جامعه مفید باشد و از گناه و خلاف توبه کند .... حرف های او و شوهرش را بشنوید https://eitaa.com/zabanehal✍ @almohanaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی جمشیدی از شیراز ، شماره 17 @almohanaa واقعا چندتا ازکارا به قدری عالی هستن که آدم میخواد همینطوری هدیه رو. پقدیم کنه شما دعاکنید خدا برکت بده به مالمون ما در خدمت هستیم. ❤️😘
لطفا برای بهبود کانال، در این نظر سنجی شرکت کنید.
رقص لیلی - چچقدر گگرمه! گونه‌هایش گل انداخته بود. فشار‌ش را گرفتم، هفده بود. دستور داشت اگر فشارش بالای شانزده برود، دارو بگیرد. دارو را توی سرنگ کشیدم و شروع کردم به تزریق آهسته داخل آنژیوکت سبز رنگی که روی دستش بود. - آآمپول چیه؟ زنی بیست و هفت هشت ساله بود، با قد و قواره‌ای متوسط و پوستی گندمی. روسری ارغوانی‌اش شل شده بود و روی یکی از چشمان درشتش را گرفته بود. دست‌هایش از مچ پیچ خورده بودند و مدام توی هوا می‌چرخیدند. بینی قلمی‌اش را چروکی داد. - ببرای ببچچم ضضرر نداره؟ با دستم روسری‌اش را عقب کشیدم و پاسخ دادم: «برای فشارته. نه نگران نباش.» - به منم تو حاملگی اولم زدن. فشارم خیلی بالا رفته بود. می‌گفتن مسمومیت بارداریه. سرم را به طرف صدا چرخاندم. بیمار تخت بغل بود. به کمکم آمده بود تا خیال لیلی را راحت کند. لبخندی را به چشم‌های قرمز نیمه‌بازش هدیه کردم. تمام روز را درد کشیده بود. هنوز هم زمان زیادی مانده بود تا زمان تولد نوزادش. - دودوسش دادارم. نگاهم به نگاهش قفل شد. اگر هم نگفته بود، از برق چشم‌هایش معلوم بود. حرف بچه که ‌شد، دست راستش به تکاپوی مضاعف افتاد. با نوک انگشت، دستی به شکمش کشید. به مهتابی بالای سرش خیره شد و لب‌خندی عریض، صورت استخوانی‌اش را پر کرد. توی سالن، صدای پچ‌پچ ‌آمد. گوش تیز کردم. دو نفر با هم بحث می‌کردند؛ سرِ نفر سوم! یکی مخالف بود و دیگری موافق. - آخه یکی نیس بهش بگه بدبختی خودت کمه که یه بچه بی‌گناهم بدبخت کردی. آخه تو دست و پا داری؟ - این چه حرفیه اینم آدمه. حق داره؛ دلش می‌خواد لذّت مادر شدنو بچشه. خودم را به همکارانم رساندم. صدایم را صاف کردم و رفتم بالای منبر! - در قرآن هم به این حق زن اشاره شده.1 هر کس فکر می‌کنه زرنگی کرده دیرتر و کمتر بچه‌دار شده، در واقع سر خودش کلاه گذاشته؛ حق خودش را پایمال کرده؛ چه حقی بالاتر از حق شیرین در آغوش گرفتن فرزند؟ مخالف، مخالف بود. حرف خودش را می‌زد. - اصلاً چه جور می‌خواد بچه‌داری کنه؟ من می‌دونم؛ یا می‌کُشَتش یا از همون بچگیش باید بشه عصای دستش. بی‌راه نمی‌گفت. اگر تمام شب بالای سرش نبودم، شاید نظرش را تأیید می‌کردم. همکارم مثل من، مجنونی لیلی را ندیده بود. سرک کشیدم توی اتاق و زیر چشمی نگاهش کردم. همچنان به ماه آسمان اتاق لبخند می‌زد. - می‌شه خواهرش بیاد پیشش؟ - آره بگو بیاد. خدمات اتاق معاینه بود که اجازه می‌گرفت. خواهرش هیچ شباهتی به خودش نداشت. توصیه‌های لازم را به خواهر کردم. بیست دقیقه بعد دوباره فشارش را گرفتم. پایین آمده بود. - بهش آب بدم؟ - آره مشکلی نداره. از هر جرعه‌ای که با کمک خواهر می‌نوشید، چند قطره‌ای به معده می‌رسید. مابقی از لب‌های همیشه خندانش شُرّه می‌کردند و در گودی یقه پنهان می‌شدند. آبش که تمام شد با زبان خودش «سلام‌برحسین»‌ی گفت، با صلابت‌تر از همه سلام‌ها. رو کرد به من. - اامام ححسینو دودوست دادارم. ااسم بچچمم ممحممد ححسینه. عشق را از لابه‌لای حرف‌های بریده‌اش با تمام وجود حس کردم؛ اما خودش هم گفت: «ععشقمه» در فکر حرف‌های موافق و مخالف بودم. گویا خواهرش فکرم را خواند. - دست راستش خوب بود. باهاش همه کار می‌کرد. تو بارداری بدتر شد. سی و چهار هفته‌س هر روز میرم پیشش و کاراشو می‌کنم. ایشالّاه محمد حسین به دنیا بیاد دستشم بهتر شه. اسم لیلی‌اش که آمد لبخند بی‌صدایش تبدیل شد به خنده‌های ریزی که هر چند ثانیه تکرار می‌شد. - ممحممد ححسین! ببدون ععشقم اواومدم با ععشقم می‌رم. اسمش را که می‌برد مثل این بود که آب‌نباتی ترش در دهانش مزه‌مزه می‌کرد. آب از لب و لوشه‌اش راه افتاده بود؛ اما همچنان ذکر می‌گفت. یک دور تسبیح که محمد حسینش را صدا زد، آرام گرفت. دو ساعت از نیمه شب گذشته بود. با لبی خندان، خوابید. تمام مدت برای مسمومیت حاملگی‌اش سرم‌سولفات2 می‌گرفت. دارو، بدنش را بی‌آب کرده بود. دو باری به جای خواهر خوابیده‌اش آب به دهان و یقه‌اش رساندم. می‌خورد و دوباره با لبخند می‌خوابید. نزدیک طلوع آفتاب بود که دوباره صورتش گل انداخت. فشارش بالا رفته بود و قصد پایین آمدن نداشت. به دکتر که گفتم صلاح را در ختم بارداری اورژانسی و سزارین دید. یاد پیش‌بینی‌اش افتادم. هنوز شش هفته تا زمان تولد معمولی مانده بود؛ اما او خوشحال بود که با عشقش از بیمارستان می‌رود. مراحل آماده شدن لیلی برای اتاق عمل، با خنده‌های ریز و ذکر همراه بود. اشک گرم، جایگزین خنده لب‌ها شد. اشکی که از هرلبخندی شیرین‌تر بود. دست‌هایش، بی‌تاب‌تر از همیشه رو به آسمان، منتظر بارش رحمتی الهی بود؛ رحمت در آغوش گرفتن فرزند. 1. سوره بقره. آیه233. طباطبایی، المیزان، ج2، ص241. مکارم شیرازی، نمونه، ج2، ص186. پهلوانی قمی، سلامت مادر و کودک، ص105. 2. دارویی که برای درمان مسمومیت بارداری تزریق می‌شود. https://eitaa.com/pahlevaniqomi
اینم‌ازنقاشی‌مریم‌خانم‌البته‌دوتابودکه‌ازهر هردوخوشش‌اومد‌گفتم‌هردوبکشه‌براتون‌ بفرستیم😊 شماره18 ساعات آخر و تلاش بیشتر ممنونم @almohanaa
ریحانه کیوانلو هشت ساله که خداروشکر اعضای خانوادشون ایده اله و اونو کشیدن شماره19 ممنونیم @almohanaa
بسم‌الله «شجاع دلان» میان دختر و پسرم دراز کشیده‌ام، دست‌های گرم و صورت خوشبوی دختر سه ساله‌ام را برای بارهزارم می‌بویم و می‌بوسم. به دخترک دیگرم شب بخیر می‌گویم و مراقب دل دختر نوجوانم هستم که ترس و دلهره‌‌ای به آن راه نیابد. پتو را رویشان می‌کشم، شب بخیر می‌گویم و نگرانی‌ام نماز صبح است و مدرسه‌شان. اما سراغ گوشی که می‌روم، دنیا دیگر امن و امان نیست، صدها کیلومتر آن طرفتر مادرهایی هستند که امروز آخرین بوسه ها را روی صورت طفلهایشان زدند. هشت شب است بیش از همه‌ عمرشان، در هراسند. هرچند ترس‌های آنها از جنس ترسهای ما نیست، امیدشان هم. امیدشان به پیروزی مقاومت است به اینکه یک روز دیگر هم پیش عزیزانشان بوده‌اند به اینکه امروز چند کشته اسراییلی داشته‌اند و اینکه ممکن است فردا بتوانند مردشان را یکبار دیکر ببینند. ترسشان... نه بعید می‌دانم این شجاع دلان، هراسی به دل راه بدهند. سالهاست، به جرگه«الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا»۱ پیوسته‌اند و می‌دانند حالا میان این پاره آجرها، میان این خانه‌های خراب شده، در تحریم و تعطیلی چهارده بیمارستانشان، آخرین پله‌های استقامت تا پیروزی را طی می‌کنند. این مادرها اگر ترسو بودند، این همه سال میان جنگ و نا امنی، علی‌اصغرهایشان را تقدیم نمی‌کردند، رقیه‌هایشان را رجز نمی آموختند، عادت به دیدن اکبرهای اربا اربا نمی‌کردند. نه‌. اینان دست‌های ترس را بسته و به هراس، خندیده‌اند. اینان سالهاست مقاومت را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده‌اند. اینان معنای جنگ برای اعتقاد را از من ِدرخانه نشسته، منِ در جمهوری اسلامی زیسته، منِ زیر سایه امنیت نشسته و غرزده، خیلی بهتر دانسته‌اند. اینان مجاهدت با جان و مال و عزیزانشان را، عزیزتر بودن دینشان از دنیا و عزیزان و خانه‌هایشان را خیلی بهتر از ما مشق کرده‌اند. برای مادر فلسطینی، دختر و پسر تفاوت ندارد، هرچه باشد، شیر میدان مبارزه تزبیت می‌کنند تا چشم در چشم اسراییلی‌های کثیف بدوزند، دندان‌هایشان را برهم بفشارند و «اِنّّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد»۲ بخوانند. آنها امیدشان به صبح روشن پیروزی است که حکیم فرزانه امروز فرمود، به آن خواهند رسید. آنها به آیات قرآن، تنها ایمان ندارند؛ بلکه آیات قرآن را زیست می‌کنند. آن‌ها به روشنی باور دارند اگر باز هم مقاومت کنند، درهای «اَوهَنَ البُیوت»۳ اسراییل را که به دروغ آرم گنبد آهنین خورده، به زودی با تلاوت«اِنّا فَتَحنا لـَکَ فَتحاًمُبینا» ۴خواهند گشود و در مسجدالاقصی، خواهند خواند:«سُبحانَ الَّذی اَسریٰ بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِالحَرامِ اِلَی الْمَسجِدِالاَقصٰی الَّذی بارَکْنا حَولَهُ لُِنرِیَهُ مِن آیاتِنا»۵. ✍محنــــــــــــــــــــــــــــــا(زدبانو) ۱.احقاف، 13/فصلت 30 ۲،فجر۱۴. ۳.عنکبوت۴۱ 4.سوره فتح،1 ۵.سوره اسرا،1 @almohanaa